صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

عوامل عقب ماندگی

-

عوامل عقب ماندگی

روزي از روزها در جمعي، وضعيت تاسفبار کشور مورد بحث قرار گرفت. هرکس ديدگاه و نظر خود را پيرامون وضعيت جاري بيان ميداشت. از جمله موضوعي که مورد بحث قرار گرفت اين بود که آيا عقب ماندگي افغانستان عامل يا عوامل دروني دارد يا بيروني؟ يعني دست ها و قدرت هايي از بيرون، با ايجاد جنگ و بحران سازي نگذاشتند که کشور ترقي نمايد و به اين روزهاي مصيبت بار مبتلا گردد يا اينکه بي کفايتي و عدم درايت حکومت ها و زمامداران کشور سبب گرديد که افغانستان از قافله تمدن و ترقي عقب بماند؟ يا اينکه اساسا جامعه و مردم آمادگي واستعداد پذيرش از تحول و تغييرات جديد را نداشتند؟

از مجموع ديدگاهها و بحث هايي که صورت گرفت، دو نظر عمده وجود داشت: عده اي بدين باور بودند که عامل عقب ماندگي کشور قدرت هاي استعماري و خارجي هستند. آنان دوست ندارند و نمي گذارند که افغانستان ترقي و پيشرفت نمايد. قدرت هاي استعماري با پاشيدن بذر نفاق و تفرقه و ايجاد جنگ هاي مختلف سبب گرديد که مردم ما گرفتار بحران هاي فزاينده اي گردند. حتا استعمارگران کوشيدند که با تحميل زمامداران و حاکمان خودکامه، اما مزدور و بيگانه پرور مردم و کشور را از هرجهت در فقر و انزوا و بيچارگي نگهدارند. ديدگاه ديگر برخلاف نظر اوليه بر اين باور بود که عامل عقب ماندگي کشور بي کفايتي و خودکامگي زمامداران خودسر بود. حاکمان ضدمردمي که دانش و استعداد لازم براي اداره کشور نداشتند، با شيوه هاي غيرمردمي و بدور از تمدن سبب گرديدند که کشور اينگونه در دام فقر و عقب ماندگي و در نهايت در کام بحران هاي برآمده از درون چنان محروميت هايي فرو رود. از جانب ديگر همين زمامداران ضد مردمي سبب گرديدند که پاي استعمارگران خارجي در کشور باز گردد. از آنجايي که حکومت هاي مستبد نفوذ و مشروعيتي در جامعه نداشتند براي بقاي قدرت و حاکميت خويش مجبور بودند به نيروي بيروني متکي باشند. اين عامل سبب گرديد که پاي استعمارگران بدرون کشور باز شود. ورود استعمارگران و قدرت هاي خارجي موجب گرديد که آنان برنامه هاي استعماري خود را مرحله به مرحله به اجرا بگذارند. در نهايت همه اين عوامل دست بدست هم داده موجب عقب ماندگي و محروميت و بحران زدگي کشور گرديد.

به نظر نگارنده اين موضوع يکي از مسايل عمده مي باشد. موضوع چگونگي «‌علل عقب ماندگي» کشورهاي جهان سوم از مسايل و بحث هاي بسيار جدي مي باشد. يعني اين موضوع تنها به وضع نابسامان کشور ما ارتباط نمي گيرد، بلکه اکثريت کشورهاي عقب مانده و بحران زده درگير چنين بحثي مي باشند. همين طور ديدگاههاي بسيار مختلف نيز در اين باره وجود دارد. از جانب ديگر بحث عقب ماندگي يا (به اصطلاح امروزي) عدم توسعه ، يک بحث کاملا جدي و بنيادي و پيچيده مي باشد. بنابر اين مسئله عقب ماندگي و يا عدم توسعه کشورهاي جهان سوم، که اينک دچار بحران و نابساماني مي باشد اولا مسئله تاريخي مي باشد؛ دوم اينکه محدود به کشور و منطقه خاص نمي گردد؛ سوم اينکه اين موضوع پيچيده بوده و با انگشت نهادن بر يک يا چنگ نکته و عامل نمي توان محدود ساخت؛ چهارم اينکه به تناسب موقعيت منطقه اي و وضعيت اقتصادي و اجتماعي داخلي متغيرهاي عقب ماندگي هم در تناوب مي باشند. پنجم اينکه اين موضوع را از کدام چشم انداز وزاويه مطرح نماييم. زيرا اگر عقب ماندگي را از ديدگاه سياسي بحث کنيم متغييرها و نتايج آن چيزي خواهد بود و اگر از ديدگاه اقتصادي مطرح نماييم متغيرها و نتايج ديگري دربرخواهد داشت. يا اينکه مي توان فصل مشترکي ميان عرصه ها و زمينه هاي گوناگون اجتماعي و سياسي و اقتصادي در ارتباط با عوامل عقب ماندگي دست پيدا کرد؟

نگارنده علاوه بر تاکيد و در نظرداشت موارد ياد شده، بويژه در مورد نکته پنجم بدين باور است که مي توان فصل مشترکي را بعنوان عوامل و علل عقب ماندگي مطرح نمود.

تحقيقات و مطالعات انجام شده نشان داده است که عقب ماندگي و يا پيشرفت يک جامعه و کشور متکي به عامل خاص ندارد. شايد در برهه اي از زمان بعضي عوامل و زمينه ها تبارز بيشتري داشته اند، ولي در روند شکل گيري عقب ماندگي يا پيشرفت، که يک فرايند طولاني و پيچيده مي باشد که متغييرهاي بسيار و پيچيده اي نيز در آن دخالت دارد، عوامل و فاکتور هاي گوناگوني دخالت دارند. يکي از اشتباهات اساسي براي دريافت ريشه هاي عقب ماندگي يا عدم توسعه و عبور از بحران اين بوده است که گمان برده مي شد يک عامل خاص يا چند عامل محدود در وضعيت بوجود آمده اثر گذار بوده است در حالي که چنين نيست. بطور مثال: بسياري از سياست مداران و يا ذهنيت غالب در جامعه ما اينست که علت عقب ماندگي افغانستان و يا ايجاد بحران و جنگ را فقط و فقط عامل خارجي ميدانند. مثال هاي هم که در اين رابطه آورده مي شود ظاهرا بسيار قناعت بخش به نظر مي رسد، مانند تهاجم نيروهاي انگليس يا اشغال کشور توسط نيروهاي شوروي سابق و.... هم اينک نيز عده اي به اين باور هستند که علل تداوم بحران و گسترش ناامني فقط و فقط به حضور نيروهاي خارجي ارتباط دارد. اگر نيروهاي خارجي کشور را ترک نمايند، امنيت برقرار شده و خشونت ها قطع خواهد شد. حال آنکه تجربه تاريخي و سياسي نشان داده است که نه پس از شکست انگليس ها افغانستان روي آرامش را ديد و نه بعد از خروج نيروهاي شوروي سابق؛ و هم اينک در نقاطي از کشور که دولت و نيروهاي خارجي حضور ندارند، مردم آن مناطق در ناامني و تهديد بسر مي برند.

بنابر اين اولين گام براي ريشه يابي عقب ماندگي و عدم توسعه کشور اينست که بايد دخالت دادن يک عامل يا چند عامل محدود را از صفحه ذهن خود پاک نماييم و تصور خود را نسبت به آن اصلاح سازيم. در يک قضيه اجتماعي و سياسي، آن هم در سطح ملي و منطقه اي به تناسب پيچيدگي و تنوع ساختار اجتماعي و سياسي و اقتصادي آن ممکن است علل و عوامل دروني و بيروني مختلف دخالت داشته باشند.

گام دوم اينست که بايد شاخص هاي روشن عقب ماندگي يا توسعه نيافتگي و ناپايداري را روشن سازيم. روشن شدن اين موضوع به ما کمک خواهد کرد که به علل و عوامل آن هم آسانتر دست پيدا نماييم. به تصور نگارنده اين سطور شاخص هاي عمده عقب ماندگي و توسعه نيافتگي و يا ناپايداري اجتماعي و سياسي کشور عبارتند از: فقدان حاکميت ملي (دولت باکفايت)، عدم برخورداري از يک نظام سياسي مشروع و با ثبات ، گستردگي بي سوادي در جامعه، عمده بودن مرزبندي هاي قومي و زباني تا مرحله تضاد، فراهم نبودن مشارکت همگاني و همه جانبه در ساختار هاي سياسي و اقتصادي و اداري، ضعيف بودن حضور و نقش سازمان هاي اجتماعي و فرهنگي، ضعف ثبات و استقلال سياسي کشور، دخالت هاي سلسله اي کشور هاي بيگانه، اتکاء کامل به کمک ها و حمايت هاي خارجي از دير زمان ها تاکنون در همه زمينه ها، فساد گسترده و عميق اداري در قالب قوم سالاري و خويشاوند سالاري و روابط هاي شخصي، ضعيف بودن روحيه تفاهم ملي و نبود روحيه وحدت ملي، وابستگي يک جانبه به توليدات زراعتي سنتي و عدم انکشاف در عرصه هاي صنعت، عدم تحرك و پويايي اجتماعي، نبود سرمايه کافي و عدم اهتمام سرمايه گذاري جدي براي رشد اقتصاد کشور توسط بخش خصوصي يا دولتي، نبود شرايط مساعد براي سرمايه گذاري خارجي، عدم توجه و عدم حمايت دولت از صنايع و توليدات داخلي، فقدان زير بناهاي اساسي تحقيقاتي و اقتصادي و فرهنگي و عدم اهتمام نسبت به آنان،‌ کشت و قاچاق موادمخدر و.....

بنابر اين تا هنگامي که چنين چالش هاي فرا راه ما وجود داشته باشد و خود ما براي رفع آن آستين همت را بالا نزنيم و سختي هاي آن را بجان نخريم، راه و روش خوب زيستن و مستقل بودن را درک نکنيم، هميشه خود را با شعار هاي بيهوده و بدون پشتوانه فريب دهيم، از منجلاب تعصب برتري طلبي قوم و زبان نجات دهيم و... در نهايت زمينه و استعداد يک زندگي شايسته را در خود فراهم نگردانيم، عوامل داخلي و بيروني بطور طبيعي در وخيم ترساختن اوضاع اثر شديد تر برجاي خواهند گذاشت.

خدا آن ملتي را سروري داد/ که تقديرش بدست خويش بنوشت

به آن ملت سروکاري ندارد/ که دهقانش براي ديگران کشت

 

دیدگاه شما