صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۴ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ما و ظرفیت پذیرش اندیشه های بنیاگرایانه

-

ما و ظرفیت پذیرش اندیشه های بنیاگرایانه

واشنگتن پست چند روز پيش از حضور افغان ها در ميدان جنگ عراق و سوريه خبر داده بود. در اين روزنامه آمده بود که جواني 23 ساله و فارغ تحصيل رشته کامپيوتر ساينس دانشگاه کابل به سوريه رفته است و به داعش پيوسته است و در ميدان جنک کشته شده است. اين روزنامه همچنين نوشته بود که حضور افغان ها در ميدان جنگ در خاورميانه امکان حضور پر قدرت داعش در افغانستان را ممکن مي گرداند. در طرف ديگر، گزارش منتشر شد که گروه داعش فردي را در ولايت ننگرهار در شرق افغانستان سر بريده است. اين مسئله بيانگر چيست؟ آيا افغان ها از داعش استقبال خواهد کرد؟ آيا نهاد هاي تحصيلي افراط گرايي و تندرويي را تقويت مي کند؟ چگونه مي توان از حضور داعش در افغانستان جلوگيري کرد. در نوشتار کنوني، به دنبال پاسخ به سوال هاي مذکور مي باشيم.

جامعه ما، سنتي و قبيله اي است. باور ها و سنت هاي قبيله اي در جامعه ما حاکم است. از اين جهت، مي توان گفت که باور ها و آموزه هاي ديني به روز نشده است و به شکل سنتي و قديمي باقي مانده است. در باور ها و سنت هاي قديمي تفکيک ميان خود(مسلمان) و ديگري(کافر) وجود دارد. همين تفکيک باعث تحريک ما در رفتن به ميادين جنگ در خاورميانه مي شود. داعش به عنوان يک گروه تندرو و افراطي نه تنها تشکيک در باور ها و سنت هاي کهن ما به وجود نمي آورد بلکه داعش منجر به تقويت باور هاي سنتي ما مي شود و باعث مي شود در برابر ديگري واکنش نشان دهيم. اما، در باور هاي داعشي اين ديگري تنها کشور هاي غير مسلمان نيست. بلکه خود کشور هاي اسلامي و مسلمانان ديگري است که از سنت و دين دور شده اند. زماني که داعش در عراق و سوريه فعاليت خود را آغاز نمود، هيچ نيروي خارجي در آن کشور ها حضور نداشتند. براي داعش، ديگري همه کشور هاي مسلمان و غير مسلمان است که در برابر اهداف شان ايستادگي مي کند. اينکه افغان ها داعش را در عراق و سوريه همراهي مي کند به اين خاطر است که قبل از آن انديشه هاي ابوعلي مودودي انديشمند شبه قاره هند و سيد قطب در افغانستان در دهه 1990 نفوذ کرده بود. اين انديشه ها، امکان و فرصت تعريف ديگري را براي افغان ها ممکن گردانيد. بنا بر انديشه سيد قطب و ابوعلي مودودي ما قبل از آن که نيازمند امر به معروف و نهي از منکر کشور هاي غير مسلمان باشيم، نيازمند امر معروف و نهي از منکر خود مسلمان هايم. زيرا، مسلمان ها خود از شريعت فاصله گرفته اند. داعش دقيقا بر همين مبنا انديشه هاي خود را استوار نموده است. بر اساس همين مبنا است که در عراق و سوريه مي جنگند و تا با فروپاشي و شکست دولت هاي ملي در انجا امکان شکل دهي خلافت اسلامي فراکشوري خود را ممکن گرداند.

از آنجايي که ما در دهه 1990 با انديشه هاي بنيادگرايانه آشنا بوده ايم، داعش را در جنگ با کشور هاي اسلامي همراهي مي کنيم. از اين جهت، امکان حضور داعش در افغانستان به شکل قدرتمند و با حمايت مردم وجود دارد. اما حضور افغان ها در جنگ داعش در عراق و سوريه اين فرصت را براي تندروان و افراط گرايان افغانستاني فراهم مي کند تا با استراتژي ها و تاکتيک هاي جنگي داعش آشنا گردد و به صورت متفاوت از ديگر گروه هاي تندرو جنگ در افغانستان را آغاز نمايد.با اين حال، تنها حضور افغان ها در عراق و سوريه فرصت آشنايي را با انديشه هاي بنيادگرايانه را فراهم نمي کند.

بلکه نهاد هاي تحصيلي ما بهترين جاي براي آشنايي با انديشه هاي بنيادگرايانه است.

دانشکده شرعيات يکي از مراکزي است که به شکل اساسي به پخش و نشر انديشه هاي بنيادگرايانه مبادرت مي ورزد.

مسئله اما، تنها به دانشکده شرعيات ختم نمي شود.

 بلکه تمام دانشکده ها با تدريس ثقافت اسلامي به نشر و پخش انديشه هاي بنيادگرايانه کمک مي کند. گزارش که واشنگتن پست از جواني 23 ساله افغانستاني که از رشته کامپيوتر ساينس فارغ شده بود نشان مي دهد که تمام رشته هاي دانشگاهي ظرفيت پرورش افراط بنيادگرا و افراطي را در خود دارد.

اينکه چگونه مي توان از حضور داعش جلوگيري کرد، مهمترين مسئله است که ذهن خيلي از نخبگان سياسي و مردم را در خود درگير نموده است. به باور نگارنده چند مسئله از حضور داعش در افغانستان مي تواند جلوگيري نمايد.

اول؛ بهبود کارايي حکومت و حضور حکومت در سراسر افغانستان. يکي از دلايل حضور داعش و جذب نيرو در کشور به خاطر ضعف حاکميت حکومت مرکزي است.

اشتباه است اگر بپنداريم که حکومت مرکزي نيرو و توانايي حفظ قلمرو خود را ندارد. افغانستان با داشتن بيش از 300 هزار نيرو توانايي حفظ و کنترل قلمرو خود را دارد.

نيرو هاي امنيتي کشور نيز، انگيزه کافي براي مبارزه با گروه هاي تندرو را دارد اما مشکل اساسي و جدي اراده سياسي است. نخبگان سياسي ما هم اراده سياسي براي مبارزه با افراط گرايي را ندارد و توان مديريت نيرو هاي امنيتي را ندارد. اين دو مسئله باعث شده است که بار ها، نيرو هاي امنيتي کشور، در ميادين جنگ بدون حمايت و پشتيباني بماند. اساسي ترين مسئله بهبود کارايي و جلب رضايت مردم و حمايت نخبگان سياسي از نيرو هاي امينتي کشور است.

دوم؛ همان طور که در بالا متذکر شدم، باور هاي مردم افغانستان تا اندازه زياد دست نخورده باقي مانده است.نهاد هاي تحصيلي و آموزشي ما اما، نه تنها تشکيکي در باور هاي سنتي ايجاد نمي کند بلکه اين نهاد ها سعي مي کند پايه هاي باور هاي سنتي را تقويت نمايد. ما نيازمند آنيم تا باور و سنت هاي قديمي را کنار بگذاريم و فهم عقلاني از آن ارائه نمايم. سال هاست که روشنفکران ما سخن از ترويج افراط گرايي در دانشگاه هاي کشور مي زند اما هيچ نهادي توجه به دغدغه روشنفکران ندارد. از هم اکنون بايد در متون درسي نهاد هاي آموزشي تغييرات اساسي آورده شود. تنها با اين دگرگوني در نهاد هاي آموزشي است که امکان تغيير در باور ها را ممکن مي گرداند.

سوم؛ ارتباط مدوام حکومت با مردم روستا. بخش زيادي از نيرو هاي گروه هاي تندرو از روستا هاي کشور جلب و جذب مي شود. اين مسئله ناشي از عدم ارتباط مداوم حکومت مرکزي با روستاي هاي کشور است. ارتباط حکومت و نخبگان سياسي تنها به زمان کارزار هاي انتخاباتي بر مي گردد. در فرداي انتخابات روستا فراموش مي شود. فرصت اين چنيني از مردم روستا آن ها را سرخورده و در نهايت، باعث مي شود که آن ها به گروه هاي تندرو بپيوندد.

بنابراين، با اقدامات مي توان از حضور داعش در افغانستان جلوگيري کرد. در صورت که حکومت کاري در اين مورد نکند، بدون شک، داعش سر هاي زيادي را خواهد بريد و زمينه هاي برچيدن حکومت را فراهم خواهد کرد.

 

دیدگاه شما