صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

دشواری تشخیص طرف گفت و گو

-

دشواری تشخیص طرف گفت و گو

1 . در باب گفت و گوی سیاسی با گروه طالبان و برخی از گروه های مسلح دیگر مانند حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، این باور در رده های حکومت، نخبگان تاثیرگذار قدرت، جناح های سیاسی، جامعه مدنی و تحلیل گران مسئله، به صورت پررنگ جا افتاده شده بود که پاکستان مدیریت گروه های مسلح مخالف افغانستان را در دست داشته و به منظور تحقق برخی از اهداف کلان سیاسی، امنیتی و اقتصادی اش، از آن ها استفاده های سیاسی می کند. از این رهگذر، این باور وجود داشت که گفت و گوی سیاسی با گروه های مخالف مسلح، زمان امکان پذیر می گردد که پاکستان راضی شده و دست به تشویق آنان بزند.

   پس از تشکیل شورای عالی صلح توسط دولت به رهبری آقای کرزی و کشته شدنِ زنجیره ایِ برخی از مهره های تاثیرگذار سیاسی و نظامی مانند برهان الدین ربانی رییس شورای عالی صلح و جنرال داوود از نظامیان نسبتا مهم و مطرح، این باور برای همه خلق شد که گفت و گو با طالبان نفع ندارد. افغانستان باید با طرف اصلی، یعنی پاکستان وارد گفت و گو شود. اگر این کشور نخواهد که گفت و گوی صورت گیرد، پس صورت نخواهد گرفت.

   در دوران سیاست ورزی کرزی و تیم اش، رابطه با پاکستان فراز و نشیب های را پیمود. یعنی چند صباحی کرزی با اسلام آباد رابطه ای خوب تر داشته و از همکاری دل خوش بود، اما چند روز بعد رابطه تیره و تار شده و سخن از کذب سیاسی و نیرنگ بازی ها و دوگانگی های سیاسی زده می شد.

     اما در دوران حکومت وحدت ملی، تکیه سیاسی بر پاکستان بیشتر شده است. شاید رییس جمهور غنی و مشاورین سیاسی اش عمیق تر به این باور دست یافته اند که بدون پاکستان هیچ گونه گفت و گوی سیاسی میسور نیست و باید اول با پاکستان به عنوان طرف اصلی گفت و گو تماس حاصل کرد.

بنابراین، یک باور و برداشت که در دنیای گفت و گوهای سیاسی در کشور به صورت پررنگ مطرح است، پاکستان محوری است. این باور بر وابسته بودن گروه طالبان و تسلط سیاسی پاکستان بر این گروه انگشت می نهد.

2 . گفت و گوی که اخیرا میان هیئت سیاسی از دولت، گروه طالبان و حزب اسلامی در کشور قطر صورت گرفته است، حکایت گر استقلال خواهی و مستقل  نمایاندن گروه طالبان است. آن گونه که در رسانه های همگانی بازتاب یافت، طالبان تاکید کرده اند که اگر پاکستان به عنوان طرف اصلی گفت و گو فرض می شود، فرض نادرست و دور از واقعیت بوده و فرایند گفت و گو ها را به سمت ها و مسیرهای نا مشخص هدایت خواهد کرد.

   بر این اساس، فرضیۀ تسلط سیاسی پاکستان و وابسته بودن گروه طالبان و نیز این که جهت گفت و گوی سیاسی بایستی با آن کشور وارد مذاکره شد، نوع توهین و تحقیر سیاسی به طالبان محسوب شده است.

از این رهگذر، آن گروه به دنبال زدودن اتهام و اعادۀ حیثیت سیاسی بر آمده است.

   در این صورت، طالبان در حال شکل دهی به باور سیاسی دیگر و جدید در ذهنیت های دولت، افکار عمومی و جناح های سیاسی در افغانستان و نیز در میان دولت های غربی مؤثر در مسایل سیاسی کشور، هستند. این باور بر این نکته پا می فشارد که طالبان خود طرف اصلی گفت و گوی سیاسی بوده و اگر قرار است گفت و گوی سیاسی به منظور تامین صلح صورت گیرد، باید با آنان انجام شود.

   طبق این نسخه، برای تامین صلح نباید دروازۀ پاکستان و هیچ کشور دیگر را دق الباب کرد، بلکه مستقیم باید سراغ خود طالبان گرفته شود. این گونه می شود که گفت و گوی مؤثر کرد و به نتایج ملموس دست یافت.

    با توجه به این بحث، پرسش که اکنون مطرح می گردد این خواهد بود که دولت افغانستان چه راهکارِ را روی دست گیرد؟ به عبارت دیگر، دولت افغانستان به کدام طرف بچرخد؛ پاکستان یا گروه طالبان؟

   به نظر می رسد که پاسخ به این پرسش دشوار و گزینش یکی از دو راه در پیش گذاشته شده سنگین و گیج کننده است.

پاکستان نقش جدی در مسایل امنیتی و سیاسی منطقه دارد. این یک واقعیت سیاسی است. این کشور اهداف و پالیسی های مشخص در عرصه سیاست خارجی دارد که ناظر بر منافع ملی اش می باشد. از این بابت نمی توان سیاست گذاران پاکستانی را ملامت کرد. قاعدۀ بازی در سیاست بین الملل همین است و بس. هر دولت به دنبال منافع ملی است و منافع ملی به مثابه ستارۀ راهنما هدایت کنندۀ سیاست خارجی خواهد بود.

   پاکستان در تحولات سیاسی منطقه و افغانستان بدنبال منافع خود است. در این صورت هر گونه توافق سیاسی با گروه طالبان که بازتاب دهنده منافع آن کشور نباشد، مردود بوده و تلاش ها جهت تخریب اش شروع می شود.

   سفر آصف علی زرداری رییس جمهور پیشین پاکستان و هیئت سیاسی همراه اش به کابل، نشان می دهد که پاکستانیان علی رغم شعارهای مبنی بر رهبری گفت و گوهای صلح توسط دولت افغانستان، می خواهند دخیل در فرایند بوده و پروسه را زیر نظر داشته باشند.

   ولی از یک زاویۀ دید، ممکن است در زمانی چهارده سال، تغییرات و تحولات سیاسی چشم گیری در میان صفوف گروه طالبان پدید آمده باشد. ممکن است برخی جریان ها و حلقه های در درون این گروه مطرح شده باشد که خواستار تبعیت و پیروی از پاکستان نبوده و از این رهگذر از ارشادهای معنوی ملاعمر امیر المومنین تک چشم نیز سر باز زنند.

   و یا ممکن است همۀ جریان ها و جناح های مؤثر در این گروه، به این تصمیم دسته جمعی دست یافته باشند که فرض نمودن پاکستان به عنوان طرف اصلی گفت و گو، اعتبار و حیثیت سیاسی آنان را خدشه دار کرده و باید دست به کار شد. از این رو، خواسته اند اعادۀ حیثیت کرده و بحث نبود وابستگی سیاسی را مطرح کنند.

به هر حال، وضعیت دشوار است. اگر سیاست گذاران خارجی کشور، بر اساس برنامه های دقیق حرکت کرده و در وادی سیاست و گفت و گوی سیاسی گام می گذارند، اکنون به دوراهی و دشواری گزینش برخورده اند.

اگر به طالبان توجه کرده و آنان را در محوریت قرار دهند، آن گاه سیاست تروریزم به عنوان ابزار هم چنان در جایگاه خود محفوظ است. طالبان نه، نسخۀ دیگر. و اگر به سیاست تروریزم به عنوان ابزار توجه کرده و تلاش شود که با آن تعامل صورت گیرد، مصداق کنونی اش ناراض می ماند.

دیدگاه شما