صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

میراث هفت و هشت ثور برای نسل کنونی

-

میراث هفت و هشت ثور برای نسل کنونی

در هفت ثور 1357 کمونیست ها قدرت سیاسی را در افغانستان با کشتن داوودخان به دست گرفت. کمونیست ها بیش از یک دهه بر افغانستان حکومت کرد. اما دوره حاکمیت آن ها را می توان دوره اغتشاش و هرج و مرج دانست. هیچ یک از حاکمان سیاسی کمونیست ها حکومت با ثبات تشکیل نداده نتوانست. همه شان بدون استثنا با وضع فجیع و وحشتناک کشته شدند. در عرصه داخلی چندان دگرگونی جدی اتفاق نیافتاد. اقتصاد وابسته به شوروی و کشور های همسایه بود. فرهنگ و اجتماع در حالت تعلیق قرار داشت. ارزش های فرهنگی با گسست مواجه گشته بود. مرز بندی ها میان دوست و دشمن به هم خورده بود. به همین خاطر، شهروندان زیادی به بهانه های مختلف از سوی نظام حاکم کشته و ناپدید شدند. دستگاه دیپلماسی کشور به دست شوروی بود. تصمیم گیری ها و جهت گیری ها در سیاست خارجی بدون مشوره با مقامات شوروی ممکن و عملی نبود. در یک کلام می توان گفت که دوران کمونیست ها دوران اختناق، تباهی و ویرانی بود.

از همان اوان شکل گیری نظام کمونیستی گروه های مقاومت در برابر نظام کمونیستی شکل گرفت. اما گروه های مقاومت از سوی نظام سرکوب شد. با اشغال افغانستان توسط شوروی در کنار گروه های کوچک مقاومت خیزش های مردمی شکل گرفت. جنگ و درگیری میان مردم افغانستان با قشون سرخ شوروی و حکومت افغانستان آغاز شد. نیرو های انسانی جنگ را اگر چه مردم افغانستان و قشون سرخ شوروی تشکیل می داد. اما بدون حمایت کشور های خارجی امکان هیچ گونه مبارزه و پیروزی در این جنگ امکان پذیر نبود. اگر در آن زمانه ساختار نظام بین الملل به دو قطب تقسیم شده بود و در یک طرف آن آمریکا و کشور های حامی آمریکا قرار داشت در طرف دیگر آن شوروی و کشور های با نظام کمونیستی. جنگ در افغانستان در واقع جنگ این دو قطب در برابر هم بود. با این تفاوت که قطب راستگرا نیروی انسانی به صورت رسمی وارد افغانستان ننموده بود ولی با تمام توان حمایت تسلیحاتی و نظامی و لوجستگی از گروه های مجاهدین می نمودند. نتیجه جنگ پیروز مجاهدین بر کمونیست ها و قشون سرخ شوروی بود.

در هشت ثور 1371 مجاهدین قدرت سیاسی را به دست آورد. وضعیت کشور اما نه تنها تغییر نکرد بلکه بدتر از دوره کمونیست ها شد. نزاع بر سر قدرت سیاسی بیشتر شد. جبهه گیری ها سخت و نفس گیرتر شد. گروهی برای انحصار قدرت سیاسی می جنگید و گروهی برای حق خواهی و شکستن انحصار. جنگ های مجاهدین ویرانگری ها و تیره روزی های زیادی را بر مردم افغانستان تحمیل کرد. این وضعیت به گونه ای وخیم شد که در برخی از مناطق جنگ خانه به خانه شروع شده بود.

مجاهدین اگر چه قدرت سیاسی را به دست گرفت اما، طرح و ایده برای فردای پیروزی نداشت. با قاطعیت می توان گفت که در ذهن هیچ یک از سران و رهبران جهادی یک ساختار سیاسی وجود نداشت که بتواند منجر به بیرون رفت از بحران گردد. چون ایده برای تشکیل حکومت نداشت به مجرد پیروزی و سقوط حکومت کمونیست ها خلاء قدرت به وجود آمد. نتیجه خلاء قدرت جنگ های خانمانسوز گروه های جهادی با همدیگر بود.

حال میراث هفت و هشت ثوری ها برای ما چیست؟ در نوشتار کنونی دقیقا سخن از نسلی است که هیچ ارتباط و پیوند با جنگ و خشونت های داخلی نداشته است. می توان گفت نسل پسا جنگ. میراث هفت و هشت ثوری ها برای نسل کنونی ویرانی بوده است. نه تنها که میراث آن ها برای نسل کنونی ویرانی و تباهی بوده است بلکه در وضعیت کنونی نیز نسل هشت ثوری ها بر نسل کنونی حکومت می کند. در دوره حکومت حامد کرزی رئیس جمهوری پیشین افغانستان اکثر جهادی ها به صورت قدرتمند در ساختار سیاسی جذب شده بود. به شکل می توان گفت که قدرت سیاسی در دوران رئیس جمهور پیشین میان گروه های جهادی تقسیم شده بود. جابجایی ها در درون ساختار دولت نیز بر محور و میزان قدرت رهبران جهادی صورت می گرفت. در وضعیت کنونی و ساختار حکومت وحدت ملی اگر چه قدرت میان گروه های جهادی تقسیم شده است اما گروه های تکنوکرات نیز حضور دارد. به گونه ای که می توان گفت که حضور تکنوکرات ها باعث به حاشیه کشیده شدن گروه های جهادی شده است. با این حال، گروه های جهادی در وضعیت کنونی به گونه ای بر اوضاع و احوال کشور حاکم است.

گروه طالبان را می توان میراث گروه های جهادی دانست. اگر چه گروه های جهادی در برابر گروه طالبان ایستادگی و مقاومت نمودند. اما خلاء قدرت و انحصار قدرت و دامن زدن مسائل قومی و دینی از سوی گروه های جهادی سبب شد که گروه جدید فرصت ظهور بیابد و در نهایت قدرت سیاسی را به دست بگیرد. در صورتی که گروه های جهادی موفق به تشکیل حکومت همه شمول و مورد رضایت همه گروه های قومی می شد، بدون شک، گروه طالبان امکان فرصت ظهور نمی یافت. تا زمانی که گروه طالبان نزدیک کابل نشده بود، کمتر رهبر جهادی در فکر مبارزه با این گروه بودند.

زد و بند های که میان هفت و هشت ثوری ها اتفاق می افتد نشان می دهد که نسل کنونی اساسا جایگاه بایسته و شایسته ای ندارد تا تعیین نسبت با هفت و هشت ثوری ها نماید. حتی تعیین نسبت و نفی و بیزاری از گروه های جهادی هزینه بردار است. زیرا، گروه های جهادی تا اندازه زیادی بر نسل ما سلطه دارد.

مرز بندی ها میان دوست و دشمن بر اساس گروه ها و جبهه های جنگ مشخص می شد. این گونه مرز بندی گروه های جهادی باعث چند پارچه و چند تکه شدن کشور شد.

در یک نتیجه گیری کلی باید گفت: اگر نتوانیم بگویم که رویداد 8 ثور یک رویداد نیک نبود با قاطعیت می توانیم بگویم که در پیامد خود چندان تفاوتی با رویداد 7 ثور نداشته است. زیرا پیامد های هر دو رویداد سیاسی تا حدودی زیادی با هم شباهت دارد. خشونت در جامعه افزایش یافت و قتل عام های فجیع بعد از دو رویداد صورت گرفت. زیرساخت ها و زیر بنا های اقتصادی از بین رفت.‏ سرمایه اجتماعی فروریخت. بنابراین تفاوت میان این دو رویداد وجود ندارد. پیامد هر دو رویداد جزء خشونت، کشتار، قتل عام و گور های دسته جمعی چیزی نبوده است.‏

در پایان باید گفت که ما نیازمند آنیم تا به صورت انتقادی به این دو رویداد بپردازیم. از باور ها و فهم های ایدئولوژیک دست برداریم از این دو رویداد درس عبرت بگیریم. در صورتی که ما به تمجید به این رویداد بپردازیم نه تنها وضعیت ما تغییر نمی کند؛ بلکه بخش از مردم ما به سمت باور های ایدئولوژیک خواهد رفت و نتیجه باور های ایدئولوژیک بدون شک خشونت، خونریزی و منازعات خونین خواهد بود.‏

دیدگاه شما