صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

به نام صلح، به اسباب جنگ می کوشند

-

به نام صلح، به اسباب جنگ می کوشند

از آغاز ایجاد حکومت وحدت ملی شعار و داعیه صلح شدت و اوج بیشتری به خود گرفت. رفت و آمدهای سیاسی و نظامی و استخباراتی میان دولت های ذی نفع و نیز تشویق ها و ترغیب های سیاسی و خوش بینی های مفرط در رسانه ها و گفتگوهای خبری به ویژه از سوی دولت مردان چنان به نظر می رسید که عنقریب درخت صلح در هنگامه بهار و نوروز شگوفه خواهد و در سال روان مردم ما از ثمره شیرین آن شیرین کام خواهند شد.

اما گویا این شعار ها و نویدها هم چون ابر بهاری گذرا و بسا از آن هم ناپایدارتر بود. زیرا هنوز از زمان میعادهای تعیین شده برای نشست های صلح و ادعاهای جهت آمادگی برای گفتگوهای صلح اندک زمانی سپری نشد که شیپور جنگ و یورش به صدا در آمد. با وجود این که مقام های حکومتی و امنیتی سخن از آمادگی طالبان برای گفتگو و مذاکره برزبان می راندند و حتا سخن از چند دستگی و تفرقه در صفوف طالبان گفته می شد چند روز قبل گروه طالبان طی اعلامیه ای، از آغاز عملیات بهاری شان زیر عنوان «عزم» در کشور خبر دادند. طالبان در اعلامیه صادر شده خود گفته اند که هرچند سال گذشته شماری از کشورها نیروهای خود را از افغانستان خارج کرده اند؛ با آن هم نیروهای امریکایی زیر نام امضای پیمان امنیتی در قلمرو هوایی و زمینی افغانستان حضور دارد و نیز در عرصه های سیاسی، تبلیغاتی، فرهنگی و آموزشی فعالیت دارند. در اعلامیه طالبان آمده است که هدف از راه اندازی این عملیات، حمله بر مراکز نظامی و دایمی نیروهای خارجی، مراکز استخباراتی و دیپلوماتیک، مقامات اداره کابل، تجمّعات نظامی آنان و به صورت ویژه منسوبین استخبارات وزارت داخله و دفاع و اشخاص «مُضِرّ» دیگر خواهد بود.

اینک باید سوال نمود که صدور چنین اعلامیه‌ ای و به صدا در آوردن شیپورجنگ در فضایی که نه تنها دولتِ افغانستان بلکه اسلام آباد و پکنیگ و برخی از مجامع بین المللی از صلح سخن می‌گویند و حاضر به پادرمیانی گردیده اند و نوید های از نشست های قریب الوقوع می دهند چه پیامی را با خود به همراه دارد؟ بر بنیاد گزارش های نشر شده عملیات بهاری طالبان در روز های گذشته آغاز شده است. آنان عملیات های گسترده ای را در ولایت های شمالی به خصوص کندز،بدخشان، سرپل، فاریاب شروع نموده و نیز در برخی از مناطق غربی و جنوب غربی کشور از جمله در برخی از ولسوالی های ولایت هرات و فراه و نیز در بعضی از ولایت های جنوب مانند غزنی و در ولایت های شرقی هم چون ننگرهار دست به تحرکات و عملیات زده اند. حال در این زمینه دو پرسش اساسی مطرح می باشد: نخست این که آیا طالبان توان مقابله و تهدید جدی حکومت را در عرصه تحت کنترل در آوردن مناطق را دارند یا خیر؟ اگر پاسخ منفی باشد باز این پرسش مطرح می گردد که غرض از به راه انداختن چنین عملیات های که نتیجه ای را برای شان در پی ندارد چیست؟ پرسش دوم این است که صرف نظر از این که طالبان در انجام عملیات های خویش تا چه اندازه توانایی دارند یا حکومت قادر خواهد گردید که عملیات های آن ها را خنثا سازد؛ بطور اساسی و کلی طالبان با انجام چنین عملیات هایی و آن هم دقیقا در چنین شرایطی که بحث صلح و گفتگو در میان است چه پیامی را می خواهند برسانند؟

در مورد پرسش نخست باید گفت که طالبان هر چند در زمینه ایجاد ناامنی هنوز فعال هستند و از برخی پتانسیل ها و فرصت ها قادر به بهره برداری هستند اما واقعیت آن است که طالبان دیگر توانایی سال های گذشته خود را ندارند و در طی این مدت به تدریج به ضعف کشیده شده اند. بطور واضح تر این که طالبان به  تنهایی قادر به سقوط نظام سیاسی و حکومت نیستند. خصوصا با ظهور گروه های جدید هم چون داعش زمینه و فرصت برای طالبان تنگ تر گردیده است. حال این که عناصر دیگر همان طالبان دیروزی باشند یا تروریست های خارجی باشند که وارد منطقه و کشور گردیده اند به هرصورت اصل موضوع را تغییر نمی دهد. . طالبان طی سال های گذشته افراد بسیاری را از دست داده اند. این تلفات خصوصا در رده فرماندهی آنان قابل توجه می باشد. از جانب دیگر انشعاب هایی که در درون طالبان بوجود آمده است توان آنان را کاهش داده است. نکته مهم تر این که حامیان بیرونی طالبان دیگر مانند سابق حاضر نیستند که تمام امکانات مالی و تسلیحاتی را فقط در اختیار طالبان قرار دهند. اینک گروه ها و دسته های رقیب هرچند نوظهور در کنار طالبان عرض اندام نموده اند. از جانب دیگر طالبان به دلیل رفتار ها و خشونت های تکان دهنده ای که مرتکب گردیده اند مانند سابق در میان مردم نیز از جایگاه و اعتبار لازم برخوردار نیستند. اگر در برخی از مناطق مردم مجبور به تحمل آنان هستند یا از ترس می باشد یا این که برخی از تعلقات بویژه نسبت به برخی از فرماندهان آنان است. در نهایت این که طالبان و گروه های مخالف از لحاظ توان نظامی دیگر مانند سابق تهدید جدی به شمار نمی آیند. البته باید یاد آورشد که بیان این مسایل هرگز به معنای قوی شدن نیروهای نظامی حکومت به شکل کامل نمی باشد. هرچند نمی توان انکار کرد که نیروهای امنیتی کشور در زمینه مقابله با طالبان و مخالفان از تجارب و توانایی نسبی برخوردار گردیده اند اما این توانایی ها هنوز با چالش های بسیار جدی و شکننده روبرو می باشد. اما آنچه که طالبان قادر به انجام آن هستند دقیقا بخاطر همین چالش ها و کاستی ها در نیروهای امنیتی می باشد.

اما درباره پرسش دوم که در صورت ناتوانی، هدف از انجام چنین عملیات هایی و روی آوردن به رویکرد نظامی از سوی طالبان و مخالفین در چنین شرایطی چه پیامی را به همراه دارد؟ باید گفت بخش عمده این برنامه ها متاسفانه خارج از اداره و رهبری مخالفین می باشد. یعنی این که اتخاذ چنین تصمیمی مربوط به حامیان مالی و تسلیحاتی طالبان و مخالفین می باشد. آنان سعی دارند که به هرطریق ممکن به حکومت افغانستان این هشدار را بدهند که هنوز همه چیز آنطور که دیده می شود و شنیده می شود نیست! هم چنین ممکن است آنان در یک تبانی کلانتر مسایل فراتری را از در منطقه دنبال نمایند که ضرورت به دوام خشونت و ناامنی دارد. از سوی دیگر چنانچه مسئله و روند به سمت و سویی کشانیده شود که ناچار به ایجاد صلح و گفتگوی حتا نیم بند هم شود باید با استفاده از این فشار ها حداکثر امیتاز ها را بدست آورد. بنابراین چنین گمان برده می شود که این همه غوغا و ایجاد خوش بینی ها در یک روند هوشیارانه و برنامه ریزی شده ای بوده است تا ذهنیت حکومتگران افغانستان و مردم آن را از اصل مسئله غافل سازند و به قول شهید بلخی به نام صلح و شعار صلح خود را برای یک زور آزمایی جدی و فتح عرصه های جدید تر و بدست آوردن امتیازهای عمده تری آماده سازند. حال دیده شود که حکومت وحدت ملی در برابر چنین ترفندهایی چیزی و توانایی در چنته دارد یا خیر؟

دیدگاه شما