صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

بحران کتاب و کتاب خوانی در کشور

-

بحران کتاب و کتاب خوانی در کشور

کتاب که منبع دانش بشری است، خود ساخته ی بشر و تراوش اندیشه های آن هاست. به عبارت دیگر، دانش که همان تئوریزه شدن کارکردهای انسان می باشد، در کتاب جمع آوری گردیده تا به وسیله ی آن ارتباط نسل ها تامین گردیده و با انتقال دانش به انسان مابعد، او را از آغازهای تکراری بازدارد و گامی فراتر از گذشتگان ره بپیماید.

بنابراین، دانش بشری که تجارب و تلاش پی در پی نسل هاست، همیشه راه برای فرار انسان می گشاد. چرا که حکومت به پیش انسان مستلزم شناخته وی از جهانی است که پیرامونش وجود داشته و قطعاً بر او اثر گذاشته و نیز از وی متاثر می گردد. پس هر چه شناخت از جهان و نیز قواعد حرکت و رشد آن افزایش یابد، به همان اندازه سلطه بر جهان مقدورتر می گردد. شناخت جهان نیاز به دانش و تکنولوژی به مثابه ی ابزار داشته و این دو نیز در یک رابطه ی تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارد.

وقتی ساحه ی بحث ما از شناخت جهان و پدیده های فاقد اراده و آگاهی به سوی اجتماع و روابط پیچیده ی آن سوق داده شود، مشکل دیگری به خود می گیرد. چرا که در عرصه ی اجتماع، تمامی عناصر مادی، با شعور و اراده بوده و هر کدام می تواند آگاهانه دارای نقش بوده و بر سمت گیری حوادث و سیر حرکت جامعه تاثیرگذار باشد. به همین دلیل تمامی برخوردها و روابط میان عناصر جامعه چند سویه بوده و هیچ اثرپذیری ای بدون اثرگذاری متصور نیست. دقیقاً همین مسئله است که بر گستره و عمق دانش بشری افزوده و آن را به شاخه های متعددی که هر کدام از تفسیر و تعبیر متفاوتی برخوردار می باشد، تقسیم نموده است.

انسان در مسیر حرکت خود، دارای پیوندی گسست ناپذیر با اجتماع بوده که او را وادار می سازد تا حرکت ها را جمعی نمایند. در این راستا نیاز به دانش پیشگامان به مثابه ی پیش دانش حرکت، الزامی بوده که در تداوم راه به غنابخشی دانش و تجربه باید بپذارزند و گرنه مسیر نادرستی را پیش خواهند گرفت. این بدین معنی است که کتاب به عنوان مجموعه ی دانش، ابزاری است کمکی جهت حرکت و رشد جامعه. به ویژه زمانی که ما جهت حرکت ها را تغییر جهان بدانیم، چنین تعبیری دقیق و الزامی به شمار می رود.

امروز در جامعه ی ما کسی به روی کرد تغییر دادن جامعه توسط انسان باورمند نیست. به همین دلیل، کتاب خوانی به منظور درک کم و کتب جامعه و نیز دست یابی به روابط عناصر آن مدنظر هیچ کسی نیست. در عین حال، قشر کوچکی که به کتاب خوانی روی آورده است، چ

ون کتاب را ابزاری کاربردی نمی دانند، بیشتر به کتاب هایی رومی آورند که نقش سرگرم کننده و یا ابزاری برای دانش فروشی و محفل گرایانه دارد که دقیقا می توان از فلسفه یاد نمود. یعنی چون نسل امروز ما دغدغه ی تغییر جامعه را نداشته و از سویی در میان رشد کمی تحصیل کردها، شدیداً نیازمند رقابت هستند، بنابراین فلسفه شعبه ای سرگرم کننده و اشباع گر فکری نسل جوان و آتش بیار معرکه ی سمینارها و محافل روشنفکری است.

البته گرایش نسل نو به فلسفه، آن هم نوع مشهور به غربی آن (لیبرالیزم)، در واقع گزینش نسلی است که وارث بی خطی و بی اندیشگی در حرکت های اجتماعی است.

یعنی، چون نسل گذشته کم تر به اندیشه و فکر توجه داشته و کارکرد سیاسی- مبارزاتی نسل پیشین بیشتر عملی بوده تا از تئوری کافی و متناسب با سطح حرکت برخوردار باشند، بنابراین این نسل که به دلیل عدم ارتباطش با گذشته و انسان های آن، شدیداً دچار توهم و سرگردانی می باشد.

علاوه بر برزخ فکری حاکم، تهاجمات گسترده ی اندیشوی علیه اندیشه های مسلط قرن بیستم که در یک سو مارکسیزم قرار داشت و در سوی دیگر تفکرات و استنباطات اسلام سیاسی، اندکی آن ها را به حاشیه رانده و همین امر باعث گردیده تا نسل گریزان و خسته از جنگ، بیشتر به مکتب هایی که از آن به عنوان اندیشه های مدرن یاد می گردند، رو آورند. مسلماً وجه مسلط سیاسی- نظامی که وانمود می کنند اندیشه های آنان است که پیروز گشته، جذبه ی خاصی به این اندیشه های به اصطلاح فاتح داده است.

بنابراین، کتاب خوانی امروزه امری مورد نیاز مبارزه جهت تغییر جامعه تلقی نشده و به همین دلیل چنین روی کردی (کتاب خوانی) امروز به اعتیادی تبدیل شده که کتاب خوان ناخواسته در آن سمت حرکت می نماید، بدون این که چنین امری دارای کاربردی هم باشد.

در کنار این روند ناهنجار کتاب خوانی که علی رغم کوچک و محدود بود پیروانش، شدیدا دچار کتاب زدگی بی هدف شده اند، ما از بحران کتاب نیز در رنجیم. یعنی کتاب، آن گونه که باید مجموعه دانش مورد نیاز حرکت جامعه باشد، در این کشور تالیف نمی گردد. آن چه به نگارش در می آید اغلب اقتباس و سرهم بندی مجموعه ای از نوشته های دیگران است.

نسل گذشته و به ویژه آنانی که امروزه در راس درس و دانشگاه قرار گرفته اند، کسانی اند که در مقابل نسل جدید دانشجویانی که اندکی به کتاب خوانی روی آورده است، به زانو درآمده و توان پاسخ گویی به آن ها را ندارد، چرا که خود هنوز در لابلای نوت های دوران دانشجویی خود به سر می برند. مسلم است که انتظار نوشتن کتاب توسط این یگانه نسلی که باید فکر تولید کند و یا حداقل انگیزه ای برای تفکر ایجاد نماید، کاری عبث خواهد بود.

استاد دانشگاه در واقع باید با آخرین داده های فکری و دانش موجود در سطح جهانی آشنا باشد تا بتواند پاسخ گوی نسل امروز باشد، اما بحران بزرگ به ویژه در عرصه ی علوم اجتماعی این است که دانشجو از استادش پیش افتاده اس. پس می ماند کتاب نوشتن توسط نسل جدید دانشجو و کتاب خوان که شدیداً سرگردان افکار و اوهام فلسفی است. جوانی که با خواندن هر کتابی، جهت گیری فکری اش تغییر می نماید و در طول سال بارها گاهی مدرنیست دو آتشه می شود و چند روز بعد با سلاح پست مدرن به مقابله با آن برمی خیزد. برای این نسل مقاله نوشتن سرگرمی دیگری است که می تواند ماجراجویی ذهنی اش را تکمیل نماید. در میان این نسل، کم تر کسی را می یابی که حتا دوسال روی اندیشه اش پابرجا بماند و تلاش نماید تا مبانی فکر خود را تقویت نماید.

این وضعیت کلی و فقر اقتصادی وسیعی که امروزه توسط تمامی مردم لمس می گردد، روی هم رفته فضای یاسی را بر جامعه مستولی ساخته که تمایل به کتاب را سال به سال کاهش داده و نسل جوان به زودی از کتاب به سوی منابع اقتصادی کشانیده می شود. اوقات فراغت هم به سیر و سیاحت انترنتی و جستجو میان سایت های جنس گرایانه و یا در صدد یافتن یاری از جنس مخالف می گذرد.

گرچه نمی توان چنین وضعیتی را تصمیم داد، اما وجه غالب و اکثریت جوانان تحصیل کرده امروزه در چنین سمت و سویی در حرکت است.

به هر حال وقتی انگیزه و هدفی برای مطالعه وجود نداشته باشد، دلیلی ندارد تا ما معجزه وار، روند مطلوبی را انتظار داشته باشیم و چنان که یادآوری گردید، وقتی کتاب خوانی ابزاری برای اشباع ذهن و یا دانش فروشی در محافل باشد، نمی تواند برای مدت زیادی دوام بیاورد، به ویژه زمانی که از راه کتاب خوانی و نویسندگی نمی توان به دست آوردهای اقتصادی دست یافت. بنابراین باید انگیزه ایجاد نمود و مناسبات فعلی جامعه را که هرگز به نفع کتاب خوانی و نویسندگی نبوده و فضای سیاسی از نوعی فشارهای نامرئی که تنها حس ششم آن را درک می نماید حکایت داشته و نویسنده ها را به خودسانسوری وامی دارد، به هم زد، به گونه ای که هر شهروند کشور احساس نماید که وی مسئولیتی در قبال وضعیت کنونی دارد و موثر در تغییر آن می باشد. آن وقت است که تلاش برای درک و فهم آغاز خواهد شد.

دیدگاه شما