صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

استقلال، وابستگی و بحران های دورنی

-

استقلال، وابستگی  و بحران های دورنی

در تاریخ افغانستان دوران امیر امان الله خان از جهت های نقطه عطف در تاریخ افغانستان است. در این دوره تاریخی جنبش مشروطه شکل گرفت. دگرگونی در نگرش  حاکمان سیاسی نسبت به غرب و پدیده های غربی به وجود آمد. اولین جرقه حرکت به سمت مدرنیته و تجدد در همین دوره زده شد. در همین دوره، استقلال افغانستان از انگلیس گرفته شد. همه این رویداد ها حائز اهمیت است. این نوشتار در صدد آن است تا مسئله استقلال و حرکت به سمت تجدد و مدرنیته را به بررسی بگیرد.

استرداد استقلال افغانستان همراه بود با یکسری رخداد ها و رویداد ها در سطح نظام بین الملل و در دورن کشور. در سطح نظام بین الملل سازمان ملل متحد شکل گرفت و جنگ جهانی دوم پایان یافت. اگر چه بعد از جنگ جهانی دوم، جنگ سرد آغاز شد اما جنگ جهانی دوم با پیروزی ایدئولوژی لیبرالیسم ختم شد. ختم جنگ همراه شد با گسترش اندیشه لیبرالیستی و آزادی خواهانه در جهان. در داخل کشور ها مستعمره، جریان ها و جنبش های مشروطه خواهی شکل گرفت. ریشه این جنبش ها هم گسترش اندیشه لیبرالیستی بود هم ریشه در جنبش های آزادی خواهانه در منطقه داشت. همه این ها منجر به این شد که موجی از استعمار زدایی در کشور های مستعمره از جمله افغانستان شکل بگیرد و این کشور ها اعلان استقلال نماید. در این برهه تاریخی خیلی از کشور ها استقلال خود را از کشور های استعمارگر دریافت نمودند. افغانستان نیز بنا به مذاکرات و مکاتبات که با دولت هند بریتانیوی داشتند استقلال خود را اعلان نمودند.

با وجود اینکه افغانستان در دوران امان الله خان استقلال خود را گرفتند اما روز استقلال افغانستان به صورت مشخص تا دوران ظاهر شاه معلوم نبود. به طور نمونه خود امان الله خان 9 حوت 1297ش، نادرخان و تا اواخر دوره ظاهر شاه 6 جوزا 1298 به عنوان روز استقلال شناخته و جشن می گرفتند. از اواخر دوره حکومت ظاهر شاه 28 اسد به عنوان روز استقلال افغانستان نام گذاری شد. از آن زمان تا کنون روز 28 اسد روز استقلال افغانستان دانسته شده و دولت هر ساله این روز را جشن می گیرد.

نزدیک به یک سده از سالروز استراداد استقلال افغانستان می گذرد اما واقعیت این است که جایگاه ما در نظام بین الملل و وضعیت داخلی ما از ابعاد مختلف چندان تفاوت با دوران امان الله خان ندارد. به لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی نیازمند کمک های جامعه جهانی می باشیم. در تصمیم گیری ها تابع کشور های مختلف می باشیم. این بدین معنی است که وضعیت ما چندان تغییر اساسی و جدی ننموده است.چرا در باتلاق گیر کرده ایم و نمی توانیم دگرگونی جدی را تجربه نمایم.

اول؛ بخش از مسئله بر می گردد به درک و فهم ما از دنیایی جدید. با خود تجدد و پدیده های مانند مشروطه و مشروطه خواهی، حکومت قانون، آزادی و ... را درک نکردیم. ما بلاواسطه این پدیده ها را فهم کردیم. بخش از شبه روشنفکران و حاکمان ما با استفاده از دانش وارداتی از ترکیه، هند و ایران در صدد فهم و درک پدیده های مدرن و غربی بر آمدند که در نتیجه آن فهم سطحی و حد اقلی پیدا نمودند و بدون اینکه بنیاد های تجدد غربی و پدیده های غربی را درک نماید، با آن رفتار های احساسی و عاطفی نمودند.در کنار این مسئله، بیشترین تلاش ما از دانش جدید و پدیده های مدرن این بود که با ابزار های دینی فهم و درک کنیم. رفتن به سوی پدیده ها مدرن و یا به عبارت رفتن به سمت تجدد به این وسیله بیش از آن که منجر به فهم و درک ماهیت آن گردد، منجر به درک وارونه و سطحی از تجدد و پدیده های غربی گردید. به همین خاطر، ما نزدیک به یک سده استقلال خود را از بریتانیا گرفتیم اما دگرگونی جدی را تجربه ننمودیم.

دوم؛ نخبگان سیاسی افغانستان از زمان امان الله خان تا اکنون هیچ کدام توجه به شکاف های اجتماعی و بحران قدرت در افغانستان ننمودند. نخبگان سیاسی افغانستان نه تنها توجه به شکاف های اجتماعی ننمودند بلکه در مواردی خود نخبگان سیاسی باعث فعال شدن شکاف های اجتماعی شده است. نتیجه آن تنش های خشونت آمیز میان گروه های مختلف اجتماعی بوده است. نخبگان سیاسی ما درک نکرده بود که بدون همبستگی گروه های اجتماعی و بدون وفاداری های گروه های اجتماعی نسبت به نهاد های ملی امکان آوردن دگرگونی و حرکت به سمت تجدد ممکن نیست.بحران قدرت در افغانستان و انحصار قدرت تا حدودی ربط به همین مسئله دارد. در افغانستان در طول تاریخ سعی شده است که گروه های اجتماعی مانند هزاره ها و ازبیک ها در حاشیه قدرت نگه داری شود. قدرت در دست پشتون ها بوده است. تنها دو بار تاجیک ها برای مدت کوتاه قدرت سیاسی را به دست گرفت. برخورد هر دو قوم با گروه های اقلیت سرکوبگرانه و خشونت آمیز بوده است.همین مسئله، باعث شده است که همیشه جدال بر سر قدرت به شکل خشونت آمیز آن در افغانستان وجود داشته باشد.این مسئله تنها منوط به گذشته تاریخی ما نمی شود. هم اکنون نیز، ما گرفتار این مسائل می باشیم. هزاره ها و ازبیک ها هم اکنون به عنوان گروه های اقلیت قومی در حاشیه نگه داشته شده است. اگر چه حضور سمبلیک در ساختار حکومت دارد، اما واقعیت این است که گروه های اقلیت هم اکنون نیز به صورت سیستماتیک کنار زده می شود.با این وضعیت امکان شکل گیری همبستگی ملی و امکان بسیج همگانی برای دگرگونی امکان پذیر نیست.

سوم؛ سنت ها و ارزش های قبیله‏ای چنان در عرصه قدرت و سیاست تار ودانیده است که برای نخبگان سیاسی امکان گسستن ممکن نیست. نخبگان سیاسی ما به گونه‏ای به سنت ها و ارزش های قبیله‏ای دل بستگی است. دل بستگی آن ها به سنت های قبیله‏ای نشان از آن دارد که ما خواهان تجدد و تجربه دگرگونی نمی باشیم.‏ نخبگان تکنوکرات ما وقتی وارد عالم سیاست می شود، به جای استفاده از ارزش های جدید بیشتر در صدد آن می بر می آید تا بازی قبیله‏ای را یاد بگیرد.این مسئله باعث می شود که هیچ گاهی امکان تجربه دگرگونی ممکن نگردد.

در پایان این مقال باید گفت؛ ما نیازمند چند مسئله می باشیم. اول؛ ما باید مجهز به دانش مدرن گردیم. دانش مدرن امکان فهم و درک پدیده ها و رویدادهای مدرن را ممکن می گرداند و زمینه گسستن از وفاداری های سنتی را فراهم می کند. دوم؛ در عرصه داخلی نخبگان سیاسی ما به جای گداختن شعله تنش های قومی باید در صدد ان بر آید تا همبستگی ملی شکل بگیرد و فرصت برای پرداختن به زیر ساخت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فراهم شود. سوم؛ باید تلاش گردد بحران قدرت را حل نمایم. انحصار قدرت و سرکوب اقلیت های قومی و به حاشیه قرار دادن آن ها فرصت تجربه تجدد و دگرگونی را از ما می گیرد. تا زمانی که این مهم صورت نگیرد، استقلال ما همچنان مورد سوال خواهد بود.‏

دیدگاه شما