صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

ما و توسعه؛ دگرگونی فرهنگی پیش نیاز دگرگونی اقتصادی و سیاسی

-

ما و توسعه؛ دگرگونی فرهنگی پیش نیاز دگرگونی اقتصادی و سیاسی

در تمام رشته های علوم انسانی رفتار انسان موضوع اصلی و اساسی برای مطالعه است. در این میان اما، دگرگونی جایگاه خاص در مطالعات علوم انسانی دارد. جامعه شناسی رفتار های که منجر به تغییر و نوآوری می شود را تحت عنوان دگرگونی مورد مطالعه قرار می دهد؛ علوم سیاسی بیشتر از مفهوم تحول استفاده می کند و برخی اما از مفهوم توسعه سود می جوید. بررسی این مسئله از چند جهت دارای اهمیت می باشد. اول؛ همه جوامع بدون استثنا در مسیر دگرگونی و تحولات قرار دارد. افغانستان نیز خارج از این چرخه نیست.دوم؛ چگونگی دگرگونی، تحول و یا توسعه در کشور های مختلف دگرگونه بوده است. بدین معنی که همه کشورها از مکانیسم ها و روش های خاص و منحصر خود را داشته است. ما(افغانستان) که در مسیر توسعه گام بر می داریم چگونه می توانیم از تجربه دیگران سود جویم. آیا ما باید به راهی برویم که دیگران رفته است و یا اینکه در جستجوی راه خود باشیم. نوشتار کنونی با بررسی این مسئله در صدد توضیح این مسئله است که توسعه نیازمند زمینه های فرهنگی و اجتماعی است. حد اقل در مورد افغانستان توسعه بدون دگرگونی فرهنگی و اجتماعی ممکن نیست.

نگارنده وقتی مسئله توسعه را مطرح می کند و دگرگونی فرهنگی و اجتماعی را مقدم بر آن می شمارد بیشتر توسعه به مفهوم عام را مد نظر قرار می دهد. توسعه به مثابه دگرگونی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی. دگرگونی در تمام سطوح و لایه های جامعه. با این حساب نگارنده بر این باور است که در مورد افغانستان دگرگونی فرهنگی مقدم بر دیگر دگرگونی هاست. در ذیل تلاش می شود به لحاظ مطالعاتی و بعد با توجه به شرایط کنونی افغانستان مسئله را به بررسی بگیرد.

تقدم دگرگونی فرهنگی بر دیگر دگرگونی ها به لحاظ تئوریک یک مسئله جدید نیست. در مطالعات توسعه و نوسازی برخی معتقد است که دگرگونی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی منوط و وابسته به دگرگونی فرهنگی است. تا زمانی که فرهنگ یک جامعه تغییر نکند امکان دگرگونی در بخش های دیگر ممکن نیست. مبنای استدلال این ها بر این است که دگرگونی ریشه در رفتار ها و کنش ها و واکنش های انسان ها دارد. رفتار انسان ها ریشه ها در چارچوب های کلان دارد. این چارچوب کلان فرهنگ جامعه می باشد. از نظر این ها، فرهنگ مجموعه هنجار ها و قواعد و مقررات است که رفتارها و کنش های آدمی را نظم و سامان می دهد. ریشه رفتار ها و کنش ها باید در فرهنگ یک جامعه جستجو کرد. با این نگرش، انسان ها به یک معنی رفتار های غیر ارادی دارد. بدین معنی که فرهنگ جامعه رفتار ها و کنش های خاص را بر انسان افغانی تحمیل می کند.به همین خاطر، برای دگرگونی جامعه نیازمند دگرگونی چارچوب رفتاری(فرهنگ) جامعه می باشیم.

اگر به مسئله دگرگونی در افغانستان به صورت جدی و اساسی بنگریم فرهنگ جامعه به عنوان یک مانع عمل نموده است. به لحاظ تاریخی ریشه دگرگونی و تحول را باید در زمان امیر امان الله خان جستجو کرد. در زمان امیر امان الله خان گروه های محافظه کار به خاطر رفتار ها و کنش های خاص که از جانب فرهنگ جامعه بر آن ها تحمیل می شد، مخالفت خود را با رفتار های دگرگونه نمایان کردند.باور های دینی(رفتار های ناشی از باور های دینی جز فرهنگ جامعه می باشد) مانع جدی فراروی توسعه و نوسازی می باشد. این نکته را نباید ناگفته بگذارم که منظور از باور های دینی، دین تاریخی می باشد. دین واقعی و آنچه به پیامبر عرصه شده است، منظور نگارنده نمی باشد. دین تاریخی و آنچه در اذهان مردم شکل گرفته است، مانع جدی فراروی توسعه و نوسازی است. دین واقعی اما، ظرفیت های زیادی برای دگرگونی جامعه دارد.

اگر از زمان امیر امان الله خان بگذریم در دوران جدید نیز مانع جدی فراروی دگرگونی فرهنگ حاکم بر جامعه بوده است.فرهنگ جامعه افغانستان منشاء رفتار های بنیادگرایانه بوده است. به عبارت دیگر، فرهنگ ما بنیادگرایی را پرورش داده است. بنیادگرایی مجموعه باور ها و رفتار های را شامل می شود که بیشتر گرایش به بازآیی و یا زنده نگه داشتن سنت های دیرینه تاریخی دارد.این ها اساسا مخالف رفتار ها و باور های جدید است. مخالفت این ها اما، به شکل خشونت آمیز نمایان شده است.بنیادگرا ها مخالفت های خشونت آمیز خود را با باور های دینی و مذهبی توجیه می کند. بخش از واکنش ما در برابر دگرگونی خشونت آمیز بوده است. بخش از فرهنگ جامعه ما به صورت تمام عیار توسعه و دگرگونی را طرد و نفی کرده است.

بخش از مردم که ظاهرا خود را همسو با دگرگونی و توسعه می داند به گونه ای دیگر با توسعه و نوسازی مخالف نموده است.این ها ظاهرا از پدیده ها و رفتار های جدید حمایت می کند اما فرهنگ حاکم بر رفتار ها و کنش های این افراد به گونه ای مانع پدیده ها و رفتار ها و باور های جدید شده است. به عنوان مثال؛ گروه های که در درون حکومت قرار دارد بیشتر همسو با دگرگونی و توسعه می باشد. اما همین گروه ها و افراد به فرهنگ جامعه نتوانستند رفتار ها و باور های جدید را جایگزین رفتار ها و باور های سنتی نماید. غارت و چپاول در اذهان همه افراد در درون جامعه و حکومت ریشه داشته و منشاء رفتار های آن ها در بیش از یک دهه بوده است. به همین خاطر، کمک های جامعه جهانی هیچ دگرگونی بنیادی را در جامعه به وجود نیاورد.همه به اندازه توان خود تلاش نمودند از کمک های جامعه جهانی سهمی داشته باشد. این مسئله ریشه در فرهنگ جامعه ما دارد.

اشتباه است اما اگر برخی را محکوم و برخی دیگر را تبرئه نمایم. واقعیت این است که رفتار های ما ریشه در فرهنگ ما دارد و فرهنگ بر تمام افراد در جامعه حاکم است. رفتار های خلاف اصول و قانون موجود در جامعه ریشه در فرهنگ جامعه دارد. به همین خاطر، نمی توان گفت که برخی در جامعه مبرا است.

در پایان این نوشتار باید یک بار دیگر گفت که در بیش از یک دهه کمتر توجهی روی مسئله فرهنگ جامعه شده است. هیچ بودجه ای برای تغییر باور ها و نگرش های مردم صورت نگرفت. ما نیازمند آنیم تا نگرش خود را نسبت به دگرگونی و توسعه تغییر دهیم. ریشه این مسئله بر می گردد به فرهنگ حاکم بر جامعه. بعد از این لازم است که توجه به مسئله فرهنگ نیز صورت گیرد. اگر چه دگرگونی اقتصادی و سیاسی تا حدودی دگرگونی فرهنگی را در پی خواهد داشت اما این دگرگونی مدت زمان زیادی را در بر می گیرد. اگر فرهنگ جامعه تغییر کند تمام توان جامعه برای دگرگونی بسیج می شود و امکان دست یابی به سطح از توسعه در کمترین زمان ممکن می گردد.

دیدگاه شما