صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۸ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

عوامل تاثیر گذار در دگرگونی سیاست خارجی و روابط بین الملل افغانستان در سال های اخیر

-

عوامل تاثیر گذار در دگرگونی سیاست خارجی و روابط بین الملل افغانستان در سال های اخیر

به لحاظ قانونی حکومت رئیس جمهور کرزی به پایان دوره کاری خود نزدیک می شود. سومین دور انتخابات به منظور جانشینی او نیز برگزار شد. اگر چه انتخابات به بن بست مواجه گشت اما این روز ها گفتگو های به منظور رهایی انتخابات از بن بست آغاز شده است. تیم انتخاباتی تحول و تداوم بیان داشته است که داکتر اشرف غنی با داکتر عبدالله عبدالله ملاقات خواهد کرد. این خبر زمانی منتشر شد که اشرف غنی احمد زی با یونس قانونی معاون اول رئیس جمهور کرزی ملاقات نمود. رئیس جمهور کرزی نیز اعلان نموده است که در روز پنچم عید فطر قدرت را به صورت رسمی واگذار می کند. حکومت کرزی در 12 سال گذشته با وجود دستاورد های قابل ملموس اما، فراز و نشیب های جدی نیز داشته است. بررسی انتقادی خلاء های حکومت کرزی امکان برطرف نمودن آن خلاء ها را در حکومت بعدی ممکن می گرداند.این نوشتار در صدد آن تا فراز و نشیب حکومت کرزی در سیاست خارجی و روابط بین الملل را به بررسی بگیرد.

در آغاز حکومت رئیس جمهور کرزی روابط افغانستان با کشور های غربی و به خصوص ایالات متحده آمریکا در سطح بالایی قرار داشت و دو طرف نسبت به روابط موجود خوشبین بود. اما روابط خارجی حکومت کرزی دچار چرخش شد. در سال های اخیر روابط شان با کشور های غربی و به خصوص ایالات متحده آمریکا به سردی گرایید.روابط افغانستان با ایالات متحده آمریکا در حالی به سردی گرایید که ایالات متحده آمریکا بزرگترین حامی حکومت افغانستان در سطح بین الملل می باشد.با وجود کمک های گسترده ایالات متحده آمریکا به افغانستان سوال این است که چرا چرخش در سیاست حکومت افغانستان در قبال ایالات متحده آمریکا به وجود آمد. مبنای تئوریک حکومت کرزی چه بود.به باور نگارنده چند مسئله در چرخش سیاست خارجی افغانستان نقش اساسی بازی نموده است. در ذیل تلاش می شود عناصر و مولفه های تاثیر گذار بر سیاست خارجی افغانستان را به بررسی بگیرد.

اولین عنصر و مولفه تاثیر گذار درک و فهم نخبگان سیاسی ما از سیاست بین الملل و سیاست قدرت های بزرگ در قبال کشور های جهان سوم می باشد. نخبگان سیاسی ما که نقش در سیاست خارجی ما داشت فهم و درک شان کلاسیک بود. به صورت مشخص ادبیات سیاسی ما در روابط خارجی بیشتر بر می گردد به دوران استعمار. دوران که کشور های قدرتمند در صدد اشتغال و تصاحب کشور های ضعیف بودند.نخبگان سیاسی فکر می کردند که ایالات متحده آمریکا در صدد استعمار افغانستان است.دستیابی به این فهم از آنجا ناشی شده است که نخبگان سیاسی ما فکر می کند که ایالات متحده آمریکا گروه های تندرو را ایجاد نموده است و اکنون نیز با آن گروه ها به صورت گسترده در ارتباط می باشد. نخبگان سیاسی ما این مسئله را مبنای تدوین سیاست ها و رفتار های خود قرار داد و در نهایت منجر به آن شد که روابط خارجی افغانستان با ایالات متحده آمریکا و همپیمانان شان سرد گردد. رئیس جمهور کرزی بدین باور است که در جنگ افغانستان تنها افغان ها با همدیگر می جنگند و قربانی اصلی آن افغان ها است. اسپنتا، فرد تاثیر گذار در حکومت کرزی نیز معتقد است که سیاست آمریکا در کشور های جهان سوم و از جمله در افغانستان بر محور استعمار می چرخد.

این باور در نهایت نخبگان سیاسی ما را به تئوری توطئه رسانده است.بدین معنی که جنگ در افغانستان توطئه کشورهای غرب می داند.

تئوری توطئه و سخن گفتن با ادبیات استعماری از مهمترین مبنای تئوریک سیاست خارجی افغانستان در سال های اخیر بوده است.در کنار این مسئله عدم اصول مشخص در سیاست خارجی فاکتور دیگری است که افغانستان را به سمت قطعی باوری و ابهام گرایی سوق داد. نبود اصول مشخص باعث می شود که رفتار های ما ثبات نداشته باشد. برخورد ما با دو قضیه مشابه در مواردی دگرگونه بوده است. دلیل اصلی این دگرگونی و یا دوگانه در رفتار عدم اصول مشخص در سیاست خارجی است.

این سه عنصر یعنی تئوری توطئه، ادبیات دوران استعمار و عدم اصول مشخص و تعریف شده باعث شد که نخبگان سیاسی افغانستان تا حدودی زیادی به تخیل گرایی رو بیاورد. تخیل گرایی بدین معنی است که مبنای رفتار ها بیش از آن که متبنی بر دانش و دیپلماسی علمی و تجربی باشد، بیشتر مبتنی بر افکار پریشان نخبگان سیاسی بوده است. تخیل گرایی نخبگان سیاسی ما را از واقع بینی و واقع گرایی دور نموده است.این تخیل گرایی این واقعیت را از ما گرفت که افغانستان توانایی آن را ندارد تا در برابر ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت در سطح جهان ایستادگی کند.

درک این چنینی از روابط خارجی منجر به آن شد که ما تا حدودی زیادی دچار انحراف گردیم. ما هیچ گاه به توانایی های درونی خود فکر نکردیم. تمام دستاورد های را به خود منصوب کردیم و تمام کم و کاستی ها و بدبختی های خود را به عوامل خارجی. این در حالی است که عوامل خارجی در دگرگونی ها به عنوان یک محرک ثانویه مطرح است. عوامل داخلی مانند انسجام درونی نخبگان قدرت، ثروت و اندیشه محرک اصلی و اولیه در دگرگونی هاست.منابع مادی و انسانی داخلی تاثیر بیش از عوامل خارجی دارد. فهم و درک نخبگان سیاسی باعث شد که نیروی بیشتر ما به هدر برود.

درک و فهم با ادبیات استعمار تا حدودی زیادی تاثیری بر روابط خارجی ما با کشور های همسایه نیز گذاشت. بر اساس تئوری توطئه ما بدین باور رسیدیم که کشور های قدرتمند مانند ایالات متحده آمریکا با استفاده از کشور های همسایه ما در صدد تضعیف حکومت مرکزی است. همین درک و باور ما سبب شد که روابط ما با کشور های همسایه از جمله پاکستان دچار فراز و نشیب گردد.دوگانگی روابط با کشور های همسایه مبنا و ریشه دیگری ندارد.

این ابهام گرایی و تخیل گرایی در روابط خارجی منجر به آن شد که ما قادر به تعریف منافع ملی خود به صورت عینی و ملموس نباشیم. منافع ملی ما یا تعریف و مشخص نشد و اگر هم در مواردی سخن از منافع ملی گفته شد بیشتر مبتنی بر سلیقه ها شخصی و فهم شخصی سیاستمداران و نخبگان سیاسی ما بود. منافع ملی که ریشه در تخیل آن ها داشت.

در پایان باید متذکر شوم که یکی از مشکلات جدی حکومت کرزی در سیاست خارجی و روابط بین الملل بود. ریشه مشکلات و چالش ها بر می گردد به مبنای فکری آن ها از روابط بین الملل و سیاست خارجی. مبنای فکری آن ها تئوری توطئه بود و ادبیات گفتاری شان ادبیات دوران استعمار.حکومت بعدی با نگاه دوباره به سیاست خارجی باید سیاست خارجی را بر اساس اصول مشخص و تعریف شده استوار سازد و مبنای فکری شان نه تئوری توطئه بلکه باید تئوریهای جدید در روابط بین الملل باشد. تئوری که بیشتر تاکید بر عوامل داخلی و ظرفیت های داخلی داشته باشد.

دیدگاه شما