صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۸ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

از مشارکت مردم در پای صندوق های رأی تا مشارکت گروه های اجتماعی در ساختار قدرت

-

از مشارکت مردم در پای صندوق های رأی تا مشارکت گروه های اجتماعی در ساختار قدرت

از سال 2001 میلادی به این سو مهمترین سوال برای تحلیل گران و پژوهش گران این بوده است که آیا نظام دموکراتیک می تواند پاسخگوی مشکلات جامعه افغانی باشد. این سوال به این خاطر مطرح می باشد که ساختار نظام اجتماعی افغانستان مزاییکی و چند قومی است. در جوامع چند قومی مهمترین مسئله مشارکت گروه ها در ساختار قدرت است. در افغانستان نیز تقسیم قدرت میان گروه های اجتماعی یکی از مهمترین مسئله و دغدغه اصلی در چند دهه اخیر بوده است. منازعات خونین که در دهه های اخیر در افغانستان وجود داشته است بخشی شان به خاطر عدم مشارکت گروه های اجتماعی در ساختار قدرت بوده است. بنابراین مهم است این مسئله را به بررسی بگیریم که چگونه می توان گروه های اجتماعی را در ساختار قدرت بعد از انتخابات سهیم کرد تا گروه های اجتماعی سهم در قدرت داشته باشند و کشور را بی ثبات ننمایند.‏ برای توضیح و فهم این مسئله نیازمند آنیم تا نگاهی تاریخی به مشارکت گروه های اجتماعی در ساختار قدرت داشته باشیم.

قبل از آن باید این نکته را متذکر شد که ما مشکل مشارکت مردمی در پای صندوق های رأی نداریم. تهدیدات امنیتی در صورت که برطرف شود همه مردم افغانستان در پای صندوق های رأی حضور می یابد. مشکل اساسی و جدی ما مشارکت گروه های اجتماعی بعد از انتخابات است.

از زمان شکل گیری افغانستان کنونی در سال 1747 توسط احمد شاه ابدالی تا زمان ظاهر شاه قدرت سیاسی به دست یک قوم بوده است و هیچ گروه اجتماعی در ساختار قدرت سهیم نبوده است. گروه های اجتماعی دیگر نه تنها در ساختار قدرت سهیم نبوده است بلکه در مواردی با استراتژی حذف و یا ادغام از سوی گروهی اجتماعی حاکم مواجه شده است.‏ هزاره ها و ازبک ها و همچنین غلزایی ها از گروه های اجتماعی بوده است که با استراتژی حذف و سرکوب مواجه شدند. این گروه های قومی در ساختار قدرت سهیم نبوده است. با گسترش آگاهی جمعی و عمومی گروه های قومی از حقوق خود آگاه شده و کم کم علیه ساختار حاکم ایستادگی نمودند. از این میان مبارزات هزاره ها و ازبک ها قابل توجه می باشد. اگر چه جنبش های اجتماعی به صورت سازمان یافته کمتر شکل گرفته است اما حرکت شهید عبدالعلی مزاری یکی از مواردی است که می توان به آن اشاره کرد. مزاری مهمترین دغدغه و اصلی ترین سخن شان مشارکت تمام گروه های قومی در ساختار قدرت بود. او مشارکت در ساختار قدرت را به اندازه شعاع وجودی گروه های اجتماعی تعریف می کرد و در راستای همین مسئله مبارزه و ایستادگی کرد. در مقابل اما، برخی نخبگان گروه های اجتماعی قدرت سیاسی را انحصار نمودند و این چنین منازعات خونین میان گروه های موجود در افغانستان شکل گرفت. با مسلط شدن طالبان گروه های اجتماعی دیگر کنار زده شد و قدرت سیاسی به انحصار گروه طالبان در آمد.‏اما بعد از سقوط امارت اسلامی طالبان ساختار سیاسی افغانستان تغییر کرد. پیش فرض این بود که در ساختار جدید تمام گروه های اجتماعی در قدرت سهیم باشند. اما با وجود دموکراتیک شدن نظام سیاسی و گذشت بیش از یک دهه، گروه های اجتماعی به اندازه شعاع وجودی خود نتوانسته است در ساختار قدرت سهم داشته باشد. برخی گروه های اجتماعی به شکل سمبلیک در نظام حضور داشته است و برخی گروه های اجتماعی قدرتمند تر حضور داشته است.

در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو یکی از سوال های که باز هم مطرح است این است که چگونه می توان مشارکت همه گروه های اجتماعی را بعد از انتخابات تضمین کرد. به عبارت دیگر، تکت انتخاباتی که پیروز می شود آیا به تمام گروه های اجتماعی سهم خواهد داد.‏ چه تضمین وجود دارد که یک تیم برنده قدرت سیاسی را به انحصار در نیاورد.‏ به نظر نگارنده این سطور هیچ یک از کاندیدان ریاست جمهوری نمی تواند بدون سهیم بودن گروه های اجتماعی دیگر حکومت تشکیل دهد. تجربه تاریخی این مسئله را روشن نموده است. عدم حضور یک گروه قومی باعث بی ثباتی و هرج و مرج می شود. بنابراین کاندیدان ریاست جمهوری مجبور است در ساختار قدرت همه گروه های اجتماعی را به نوعی سهیم نماید. اما مسئله جدی این است که چگونه به گروه اجتماعی مختلف به اندازه شعاع وجودی شان سهم داد. چه مکانیسم و الگو های وجود دارد که بتوان از طریق آن همه گروه های اجتماعی را به اندازه شعاع وجودی شان در قدرت سهیم کرد. به نظر نگارنده این سطور در دموکراسی این ظرفیت وجود دارد که قدرت را میان گروه های اجتماعی تقسیم نماید. اگر چه دموکراسی به عنوان یک ساختار ظرفیت تقسیم قدرت را دارا می باشد. اما ظرفیت ساختار سیاسی برای تقسیم قدرت کافی نمی باشد. بلکه کارگزاران این ساختار نیز باید به باور و اندیشه ای رسیده باشد که اولا وجود گروه های اجتماعی مختلف در افغانستان را بپذیرد. دوم؛ بدون تبعیض و مسائل قومی و قبیله ای عمل نماید.‏ بنابراین می توان گفت که ما به لحاظ ساختاری مشکل جدی برای تقسیم قدرت سیاسی میان گروه های اجتماعی نمی باشیم بلکه مشکل اساسی و جدی ما این است که کارگزاران درون نظام به شکل تبعیض آمیز رفتار می کند و بیشتر رفتار قومی و قبیله ای از خود بروز می دهد.‏

برای تغییر رفتار نخبگان سیاسی ما نیازمند یادآوری گذشته می باشیم. نخبگان سیاسی ما باید به یاد آورد که نگاه و رفتار قومی و قبیله ای نتوانسته است ما را از مشکلات و معضلات مختلف و متعدد رهایی بخشد. بنابراین ادامه رفتار های قبیله ای و نگاه های قومی نه تنها باعث حل مشکلات ما می شود بلکه باعث تشدید مشکلات می شود.‏ دوم؛ حفظ ثبات سیاسی نیازمند آن است تا گروه های اجتماعی خود را سهیم در قدرت بداند. در غیر آن ممکن است علیه نظام سیاسی به پا خیزد. این مسئله باعث می شود که ثبات سیاسی با خطر مواجه شود. از آنجایی که مهمترین مسئله برای ما ثبات سیاسی است نخبگان سیاسی ما باید با درک این مسئله توجی به گروه های اجتماعی دیگر داشته باشد. خیزش گروه های اجتماعی در تاریخ افغانستان نشان داده است که کشور بی ثبات می گردد و همه گروه های اجتماعی متضرر می شود.

در پایان باید گفت که ما در مشارکت در پای صندوق های رأی هیچ گونه مشکل نداریم. همه گروه های اجتماعی در پای صندوق های رأی حاضر می شوند اما مشکل جدی و اساسی مشارکت در ساختار قدرت است. مشارکت گروه های اجتماعی در ساختار قدرت باعث می شود که قدرت ماهیت ملی به خود بگیرد و همه گروه های اجتماعی خود را در آن سهیم بداند و خواست ها و آرزو های خود را در آن متبلور شده بداند. اما در صورتی که این مهم صورت نگیرد. افغانستان یک بار دیگه به دهه 1990 باز خواهد گشت و افغانستان دوباره وارد جنگ های خونین خواهد شد.

دیدگاه شما