صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

یکشنبه ۹ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

بنیاد های تئوریک توسعه و نوسازی

-

بنیاد های تئوریک توسعه و نوسازی

از قرن نوزدهم به این سو، توسعه یافتگی وارد مطالعات رشته های مختلف علوم انسانی شد. از آن زمان تا کنون این حوزه مطالعاتی دگرگونی ها و تحول جدی به خود دید. مطالعات صورت گرفته رابطه تنگاتنگ با سیاست گذاری های کشور های جهان سوم در راستای توسعه یافتگی داشته است. با توجه به اهمیت موضوع مهم است مبانی تئوریک و دگرگونی های صورت گرفته در مطالعات توسعه و نوسازی را فهم نمایم. در این نوشتار سعی می شود مبانی تئوریک مطالعات اولیه نوسازی را به بررسی بگیرد. ضرورت این مسئله از آنجا ناشی می شود که فهم نوسازی بدون بنیاد های تئوریک آن ممکن نیست. به همین خاطر لازم است که مسئله به بررسی گرفته شود.

انقلابات علمی، سیاسی، صنعتی و دگرگونی های عمیق در غرب باعث باورمندی انسان به علم و عقل و توانایی های بشر شد. در حقیقت این تحولات با باورمند کردن انسان به توانایی هایش نقش مهم در شکل گیری ایده ترقی، تکامل، مدرنیته و مدرنیسم و توسعه و نوسازی داشته است. این تحولات منجر به توسعه یافتگی غرب شد. بعد از جنگ جهانی دوم، همزمان با استعمار زدایی و کسب استقلال کشور های موسوم به جهان سوم؛ غرب در صدد مطالعه و دگرگونی کشور های دیگر(کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکایی لاتین) برآمد. بر این اساس مکاتب متعدد مبنی بر مطالعه این کشورها شکل گرفت. مطالعات اولیه در این راستا به مکتب نوسازی مشهور شد.

مکتب نوسازی، از همان اول شکل گیری دنبال یک تئوری بود. این مکتب برای توضیح کشور های جهان سوم از دو نظریه تکامل گرایی و کارکردگرایی بهره گرفت. تکامل گرایی از آنجایی که در قرن نوزده توانسته بود گذار اروپای غربی از جامعه سنتی به جامعه مدرن را تبیین کند؛ اندیشمندان نوسازی فکر می کردند که این مکتب بتواند گذار کشور های جهان سوم را نیز تبیین کند. به همین خاطر اندیشمندان نوسازی از تئوری تکامل گرایی بهره بردند. در مورد چرایی بهرگیری از تئوری کارکردگرایی باید گفت: از آنجایی که اندیشمندان نوسازی مانند ماریون لوی، نیل اسملسر، دانیل لرنر، گابریل آلموند و ساموئل ایزنشتات در چارچوب نظریه کارکردگرایی می اندیشیدند، مطالعات آن ها در مورد نوسازی نیز به نوعی از ویژگی های کارکردگرایانه برخوردار شد.

تکامل گرایی

نظریه تکامل گرایی محصول دگرگونی ها اوائل قرن نوزدهم و دوران پس از دو انقلاب صنعتی انگلستان و انقلاب سیاسی فرانسه است. الگوی های اقتصادی و سیاسی جدید و برخاسته از دو انقلاب مذکور باعث شد که نظریه پردازان تکامل گرا با مشاهده این دگرگونی در نظام های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مفاهیم جدیدی برای توضیح آن خلق کند. دورکیم همبستگی مکانیکی و ارگانیکی، تونیس مفاهیم گماینشافت و گزلشافت را برای تبیین دگرگونی ها خلق نمود. آن ها با خلق مفاهیم جدید در حقیقت در صدد تبیین دگرگونی ها و تغییرات زمانه خود بودند.

با این حال نظریه تکامل گرایی دارای یک سری ویژگی ها و عناصری است که مکتب نوسازی از همان عناصر و مولفه ها برای تبیین دگرگونی کشور های جهان سوم استفاده نموده است.

الف- از نظر تکامل گرایان دگرگونی ها و تغییرات فرایند یک سویه است. بدین معنی که جامعه از حالت اولیه و بدوی به سمت مرحله‏ای پیشرفته در حرکت است. تکامل یک امر مقدر است که جوامع گزینه جز روی آوری، گزینه دیگری در اختیار ندارد.

ب- دومین ویژگی نظریه تکامل گرایان این است که دگرگونی ها و تغییرات در جامعه به صورت تدریجی و آرام است. به عبارت دیگر، دگرگونی انقلابی و یک شبه نیست. جوامع برای دگرگونی نیازمند یک سری پیش شرط ها و پیش نیاز ها است.

ج-در نظریه تکامل گرایان یک نوع قضاوت ارزشی وجود دارد. بدین معنی که مرحله پیشرفته نسبت به مرحله بدوی بهتر و مطلوب فهم می گردد. مکتب نوسازی این عنصر نظریه تکامل گرایان را با مسئله غربی گرایی تلفیق کرده و تکامل جوامع نوسازی نشده را به معنی حرکت به سمت جوامع نوسازی شده غربی می داند.

نظریه کارکردگرایی

نظریه کارکردگرایی از علوم طبیعی گرفته شده است. در نظریه کارکردگرایی جامعه تشبیه به ارگانیسم زنده می شود. همان طور که ارگانیسم زنده دارای اجزا مختلف می باشد و هر جزء کارکرد خاص خود را دارد، جامعه نیز دارای اجزاء مختلف بوده و دارای کارکرد های خاص خود می باشد. پارسونز از اندیشمندانی است که از نظریه کارکردگرایی برای توضیح و تبیین دگرگونی های اجتماعی استفاده کرد. از نظر پارسونز؛ جامعه برای زنده ماندن نیازمند چهار کارکرد است. تطابق با محیط که این کارکرد از سوی نهاد اقتصاد صورت می گیرد. دستیابی به هدف که به وسیله دولت انجام می شود. حفظ یکپارچگی که توسط نهاد های حقوقی و دینی صورت می گیرد و در نهایت حفظ الگوهای ارزشی که از نسل به نسل دیگر انتقال می یابد. این کارکرد توسط نهاد های آموزشی و خانواده انجام می گیرد. از نظر پارسونز کارکرد های مذکور با همدیگر ارتباط تنگاتنگ دارد. در صورت که یک جزء جامعه کارکرد خود را انجام ندهد کل سیستم به هم می خورد.

پارسونز علاوه بر اینکه نظریه کارکردگرایی را مطرح نمود، متغییر های الگویی برای جوامع سنتی و نوگرا نیز مطرح نمود. "متغییر های الگویی، روابط اجتماعی مهمی هستند که در بستر نظام فرهنگی_یعنی متعالی ترین و مهمترین سیستم در چارچوب نظری پارسونز_قرار داشته و از خصوصیت دوام و تکرار پذیری برخوردارند". پارسونز پنچ متغییر الگویی را مطرح می کند. روابط شخصی در مقابل روابط غیر شخصی، خاص گرایی در مقابل عام گرایی، جمع گرایی در مقابل فردگرایی، انتساب در برابر اکتساب و در نهایت نقش های اختصاصی در مقابل آمیختگی نقش ها. از نظر پارسونز، در جوامع سنتی الگو های روابط شخصی، خاص گرایی، جمع گرایی، انتساب و آمیختگی نقش ها حاکم است. در حالی که در جوامع نوگرا، روابط غیر شخصی، عام گرایی، فردگرایی، اکتساب و تخصصی بودن نقش ها حاکم می باشد. از نظر او، جوامع سنتی به سمت الگوهای روابط اجتماعی جوامع نوگرا حرکت می کند و در صدد تغییر روابط اجتماعی خود می باشد.

مکتب نوسازی از الگوی های ارائه شده و قضاوت ارزشی که در نظریه کارکردگرایی وجود دارد تاثیر پذیرفته است و همین ویژگی ها را در نظریات و رویکرد های مختلف خود به نوعی دخیل نموده است. بررسی مکتب نوسازی کلاسیک و رویکرد ها و اندیشه برخی از اندیشمندان این مکتب می تواند تاثیرات تئوری تکامل گرایی و کارکردگرایی را مشخص نماید.

در پایان باید گفت که فهم بنیاد های تئوریک نوسازی اهمیت اساسی در فهم مطالعات نوسازی دارد. فهم نوسازی تاثیری مستقیم بر سیاست گذاری ها و پالسی های ما و اولویت بندی های ما دارد. فهم این مسائل برای ما که جزئی از کشور های توسعه نیافته محسوب می شویم اهمیت بیشتر دارد.‏ زیرا ما نیازمند آنیم تا سیاست های درست ایجاد نمایم تا پیامد های جانبی کمتری داشته باشد. در صورتی که مبانی تئوریک نوسازی و توسعه را درک ننمایم امکان ارائه سیاست های درست در راستای توسعه یافتگی ممکن نیست.‏

دیدگاه شما