صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

یکشنبه ۱۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

بحران ، درعبور ازبحران

-

بحران ، درعبور ازبحران

با بر اندازی سلطه طالبان ، تصور عمومی بر این بود که افغانستان مرحله بحرانی خود را پشت سر نهاده است . این تصور زمانی قوت گرفت که هم خواست و اراده داخلی و هم خواست و اراده جهانی بسوی ایجاد ثبات و امنیت در کشور معطوف گردید .

تصویب قانون اساسی، انجام انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی، شکل گیری و ایجاد ساختار های سیاسی و نظامی و اقتصادی فاکتور های موثر بودند که خوش بینی عمومی را نسبت به عبور از دوران بحران به مرحله ثبات و سازندگی را پر رنگ می ساخت . به همین دلیل مردم نه تنها از نظام سیاسی نوپا حمایت بی دریغ نمودند ، بلکه بسیاری از مهاجرین که سالها ترک دیار نموده بودند به وطن بازگشتند . بسیاری از افراد مسلح و وابسته به گروپ های نظامی ، تعلق خاطر خود را از آنان بریدند ، سرمایه داران داخلی و خارجی جهت سرمایه گذاری در افغانستان به تکاپو افتادند . رنگ و رخ زندگی هر روز جلوه تازه تر و فروغ روشنتری بخود می گرفت . جوش وخروش واميدواري هاي فزاينده وغيرقابل توصيف در سيماي مردم مشاهده مي گرديد ، وضعیت پیش آمده در سال نخست پس از سقوط طالبان به اندازه ای خوش بینانه و مثبت بود که شاید در چندین دهه اخیر بی سابقه تلقی شود .

اما گویا همه اين ها خواب و دولت مستعجلی بیش نبود. زیرا پس از چندی موجی از نا آرامی ها و نارضايتي ها بخش های از کشور ، عمدتا مناطق جنوبی را در بر گرفت . اما با گذشت زمان این ناآرامی ها رو به فزونی نهاد . بطوری که اینک بسیاری از مناطق کشور امنیت و ثبات نسبی خود را از دست داده است . اوضاع و جریان جاری در کشور، افکار عمومی در داخل و خارج ، خواست و اراده همگانی داخلی و بین المللی کاملا سیر معکوس بخود گرفته است . آنچه که اینک در کشور میگذرد ، هیچ نشانه و علامتی از موجودیت یک نظام سیاسی و حکومت مردمی حكايت نمي كند . مردم نه تنها امنیت جانی و مالی ندارند ، بلکه روز به روز در چنبره و کلاف سر درگم فساد اداری ، تشتت سیاسی ، فقر و بیکاری ، نا بسامانی اقتصادی بی هویتی فرهنگی ، مسخ شدن عقاید و باور ها در حال گم شدن و انحطاط می باشند .

در شرایط کنونی دیگر کسی از آرمان ها و ایده ها سخن نمی گوید ، شور و انگیزه ای برای فعالیت و تلاش باقی نمانده است ، امید ها و انتظارات برای فردا در روان مردم و چشم انداز جهانیان مرده است ، کشور جنگ زده افغانستان به مانند چاه ویل و ویرانه ای وحشتناک تبدیل گردیده است که استوار ساختن آن با سياست هاي اعمال شده جاري و عملكرد هاي نادرست كنوني غیر ممکن می نماید . امروز حتی خود بازیگران و كارگردانان بین المللی و داخلی ، تصمیم گیرندگان قدرت به این موضوعات معترف اند که دوران گذار و یا مرحله عبور از بحران در افغانستان طی چندین سال گذشته به ناکامی انجامیده است .

اگر این اعتراف را بشکافیم و مورد ارزیابی قرار دهیم ، در خواهیم یافت که افغانستان در عبور از بحران و رسیدن به ثبات دچار بحرانی عميق تر شده است. این بحران می تواند برای کشور و منطقه بسیار خطرناک تلقی شود . زیرا ناکامی در تثبیت اوضاع و زدودن خشونت و سرکوب تروریسم به مخالفین صلح و نیروهای آتش افروز جرات خواهد داد که با جسارت ، بی پروایی ، خشونت طلبی بیشتر دست به نا امنی زده و آیینه منطقه و کشور را تاریک نمایند . از جانب دیگر امید و انتظار مردم و جهانیان از جبهه مبارزه با تروریسم قطع گردیده و همه این مسایل هم چون یک خیمه شب بازی تصور خواهد شد که برای فریفتن ذهن مردم و بازی با سرنوشت بشریت و چنگ انداختن به منابع و منافع سوق الجیشی به اجرا در آمده است . سقوط مجدد افغانستان در کام بحران تازه ، موجب خواهد گردید مانند سال های بحران و جنگ ، موج جدیدی از افراط گرایی و خشونت در منطقه و جهان گسترش یابد . چنانچه هم اکنون علائم و نشانه های آن کاملا هویدا است .

بدون تردید در آشوب و بحران جدید ، بیش از همه توده های مردم و کشور های منطقه صدمه خواهند دید . آتش معرکه پایان ناپذیر جان صدها انسان مظلوم و بی پناه را بکام خود فرو خواهد برد . انسان های بی شماری هم چون گذشتگان از نعمت رفاه ، آسایش ، ترقی ، صحت ، علم و ... برای زمان طولانی و نامعلوم محروم گردند .

اما اینک این پرسش مطرح می گردد که چرا پروسه تثبیت ثبات و امنیت و روند باز سازی افغانستان و جریان مبارزه با تروریسم این چنین به سرعت با ناکامی مواجه گردیده است ؟ در حالی که تمام جهان و مردم افغانستان در صف واحد و با روحیه عالی از روند و تحول جدید استقبال نموده اند ؛ چرا چنین مبارزه و روندی بسرعت و بسیار غیر مترقبه به بن بست مواجه گردد ؟ سوال دیگر اینست که آیا این وضعیت را بايد پذیرفت و هیچگونه راهکاری در جهت بیرون رفت از بن بست فعلی جستجو ننمود ؟ و اگر راهکاری را جستجو نمود آن راهکار بر چه معیارهای می تواند استوار باشد ؟

واقعیت انکار ناپذیر اینست که بر خورد جهان و زمامداران افغانستان با اوضاع پیش آمده بر مناسبات درست و نکته های منطقی و محاسبات واقع بینانه تنظیم نمي باشد . در نخستین نگاه چنین به نظرمی رسد که جهان می خواست در افغانستان حضوری نمادین داشته باشد . با سقوط طالبان همه چیز را پایان یافته تلقی نمود و امور را انجام یافته پنداشت .

موضوع دیگری که در عقیم ماندن روند جدید سیاسی دخالت داشته است عدم هماهنگی میان اعضای جامعه جهانی می باشد. این واقعیت تلخ علاوه بر نحوه کمک های ارسال شده به افغانستان ، در این اواخر در نحوه برخورد با دشمن و خصوصا طالبان کاملا محرز گردید . آشکار ترین این اختلاف ها را میان انگلیس و امریکا بر سر برخورد با طالبان در ولایات جنوبی مي توان ياد آورشد . این عدم هماهنگی در عمل و هدف موجب گردید که تاثیرات سوء آن بر سایر بخش ها و زمینه ها نیز نمودار گردد .

همین طور از اختلاف روش و هدف میان حکومت افغانستان و جامعه جهانی نیز مي توان یاد کرد . بارها و بارها بر سر موضوعات مختلف برخوردها و اصطکاک هایی میان جامعه جهانی و حکومت افغانستان بروز نمود . این عدم هماهنگی و یا وجود اختلاف ازسويي ناشی از ناتوانی و ضعف حکومت می باشد . حکومت افغانستان با ناتوانی در مدیریت کشور قادر نگردید که منابع و کمک های جهانی را بصورت درست جذب نموده و یا موارد مصرف آن را مشخص سازد . هم چنين از افكار تهييج شده جهاني در جهت ساختن كشور بهره برداري نمايد . در مقابل جامعه جهانی نیز متاسفانه با روش چند گانه و مواردی نیز با امتیاز طلبی سعی داشته است که از معیارها و ضوابط داخلی کشور سرباز زند .

نکته مهمی که در ناکامی روند عبور از بحران نقش داشته است نگرش يك بعدي آن مي باشد . در طي چند سال گذشته موضوع امنيت و ثبات كشور فقط از منظر نظامي و برخورد با مخالفين مورد ارزيابي قرار گرفته است . حال آن كه مبرهن است موضوع امنيت دامنه فرا گير دارد . بخصوص آنکه روند باز سازی و عبور از بحران بایستی از ابعاد مختلف و زوایای گوناگون با دقت کافی نگريسته شود . ما براي رسيدن به اهداف تعيين شده ملزم هستيم كه بايستي از زواياي مختلف مسايل كشور بحران زده را ارزيابي نموده و طرح هاي واقع بينانه را ارائه دهيم .

عنصر ديگري كه در ناكامي روند عبور از بحران دخالت دارد اينست كه حكومت موجوده قادر نگرديد كه در ذهن مردم از خود يك چهره و سيماي ملي تبارز دهد . اين عامل موجب گرديد كه دستگاه حكومتي بيش از هر وقت ديگر در فساد و تشتت هاي باقي مانده از دوران جنگ هم چون گرايش هاي قومي و زباني باقي بماند و چه بسا در مواردي شديد تر هم گرديده است . در صورتي كه فرصت بوجود آمده زمينه آن را آماده ساخته بود كه افغانستان بصورت بسيار جدي و قاطع بسوي همگرايي و تفاهم ملي حركت نمايد . نشانه ها و ريشه هاي تفرقه به هر نام و عنواني كه وجود داشت از بين برده شود . هرچند بوجود آوردن زمينه تفاهم و وحدت ملي نياز به يك حركت وسيع و همه جانبه فرهنگي و سياسي و اجتماعي دارد . اما حكومت با ايفاي نقش مثبت مي توانست كه اين روند را تسريع و حمايت نمايد .

در نهايت نكته اي ديگري كه بايد ياد آور شد اينست كه هنوز براي رفع بحراني كه در عبور از بحران كدام طرح جامع و قابل قبول و صادقانه ارائه نگرديده است. هرچندممكن است هريك از طرح هاي ارائه شده مزاياي داشته باشد ولي از ياد نبايد برد كه متاسفانه همه اين طرح ها بر اساس باور ها و رويكرد هاي استوار است كه از لحاظ صداقت و اطمينان و جلب اعتماد مردم جاي ترديد دارند . يعني در اين طرح ها سعي مي شودكه با برخي اقدامات سطحي و مقطعي فقط از شدت بحراني شدن اوضاع كاسته شود ، نه اينكه بخواهند چاره اساسي براي سرنوشت مردم و كشور انديشيده شود . همانطوری كه در گذشته اين رويكرد ها بي نتيجه بوده است قطعا در آينده هم نتيجه اي در برنخواهد داشت . مگراينكه با يك باز نگري جدي و صادقانه ، كه بتواند در روشنايي و شفافيت و جامعيت برنامه ها و عملكرد هاي آينده را ترسيم نمود . آنچه امروز بر سر جستجوي راه حل بحران كشور در محافل بين المللي و داخلي مشاهده مي شود بيشتر جنبه چانه زني و كسب امتيازات براي طرف هاي خاص بوده وهرطرف سعي در كسب موفقيت در رقابت هاي جناحي و طرفيني دارد . اين وضعيت هرگز بسود افغانستان و مردم و جهان نمي باشد .

دیدگاه شما