صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

یکشنبه ۱۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

حقوق بشر و فرهنگ قبیله ای

-

حقوق بشر و فرهنگ قبیله ای

حقوق بشر از محصولات دوران مدرن است که امروزه به عنوان یک پدیده جهانی در آمده است. در اکثر کشورها حقوق بشر پذیرفته شده است و به عنوان معیار سنجش ارزش ها، رفتار ها و کنش ها در آمده است. حقوق بشر اما، در برخی کشور ها با آنتی تز مانند فرهنگ قبیله ای مواجه شده است. در این نوشتار تلاش می شود، حقوق بشر و فرهنگ قبیله ای و چگونگی جدال میان آن ها را مورد بررسی قرار دهد.

حقوق بشر به ارزشها، هنجارها و حق های جهانشمول، ذاتی و غیر قابل سلب که انسانها به خاطر انسان بودنشان به صورت برابر از آنها بهره مند هستند اشاره می کند و در طرف مقابل فرهنگ قبیله ای اشاره به ارزشها، هنجارها، رسوم و عادت دارد که در یک منطقه خاص به عنوان یک الگوي ذهني بسيارشايعي شکل می گیرد كه به موجب آن هرشخص فرهنگ خودي را برترين فرهنگ موجود دردنيا دانسته و از نقطه نظر ارزش هاي اجتماعي دروني شده خودش را به داوري ارزش هاي جوامع ديگرمي پردازد. این ارزشها با فرایند جامعه پذیری درونی می شود و با درونی شدن ارزشها و هنجارهای فرهنگ قبیله معیار برای ارزشهای دیگر مانند حقوق بشر، دموکراسی و... در می آید. بر اساس این معیار حقوق بشر و دموکراسی و یا ارزشهای دیگر تا زمانی خوب است که با ارزشهای پذریفته شده فرهنگ قبیله ای سازگار باشد و یا فرهنگ قبیله را بپیذیرد و هویت خود را از آن بگیرد. این پیش فرض برای افراد که در قلمرو فرهنگ قبیله قرار می گیرد وجود دارد که فرهنگ قبیله نسبت به دیگر فرهنگ ها برتر است به همین خاطر فرهنگ قبیله هم معیار برای درستی و نادرستی ارزشهای دیگر است و هم با برتر دانستن فرهنگ قبیله باعث جلوگیری از فرهنگ های دیگر می شود.

تمایز اصلی میان حقوق بشر و فرهنگ قبیله ای این است که حقوق بشر مرزهای گوناگون مانند مرزهای قبیله، شهر، دولت ملی و ... را در می نوردد و تمام انسان ها را بخاطر انسان بودن شان، دارای حقوقی می داند؛ ارزشها و هنجارهای حقوق بشر نیز در همین راستا شکل گرفته است. فرهنگ قبیله اما دارای مرزمشخص جغرافیایی و فکری است. فرهنگ قبیله جغرافیایی مشخص و افرادی که در درون این جغرافیا زندگی می کند را مد نظر دارد.ارزشها و هنجارهای فرهنگ قبیله در حد همان جغرافیا شکل می گیرد و این ارزشها و هنجارها باعث می شود که افراد قبیله نتواند خارج از مرز تعریف شده توسط فرهنگ قبیله فکر کند.اساسا مرز فکری افراد قبیله با مرز جغرافیایی منطبق می باشد. با توجه به این تمایز، می توان گفت که فرهنگ قبیله یک آنتی تزی است که در برابر ارزشهای جدید مانند دموکراسی و حقوق بشر قرار دارد و باعث جلوگیری از ترویج و تثبیت آن می شود.دیگر ستیزی اصلی است که سبب همبستگی فرهنگ قبیله ای می شود و این همبستگی با برتر دانستن تولیدات فکری و مادی خود باعث می شود که قبیله استمرار یابد.قبیله برای هویت بخشیدن به خود نیازمند دیگری یا غیر است اگر غیر یا دیگری نباشد فرهنگ قبیله از میان می رود. وجود دیگری یا غیر در معنی بخشی زندگی نیز مهم است. یعنی باید غیری باشد که قبیله فرهنگ خود را نسبت به آن برتر بداند و افراد قبیله با برتری خود احساس سرخوردگی نکند. این مرزبندی ها باعث می شود که فرهنگ قبلیه بعضی چیزها را در حوزه بی معنایی قرار داده و دیگران را وادار می کند تا در مورد آن فکر نکند. بی معنا دانستن غیر و ارزشهای ناسازگار با ارزشهای خودی در فرهنگ قبیله با عمل طرد انجام می شود.

با توجه به اینکه فرهنگ قبیله ای با حقوق بشر سازگاری ندارد فرهنگ قبیله ای با دو ابزار بسیار اساسی و مهم به سراغ حقوق بشر می رود و آنرا مورد حمله قرار می دهد. اول اینکه حقوق بشر تولید غیر یا دیگری است، غیر یا دیگری که قبیله نسبت به آن خصومت دارد و چون «غیر» است پس چیزی خوب نیست. دوم اینکه فرهنگ قبیله اساسا ارزشهای جدید را در حوزه اندیشه نشده قرار داده و ذهنیت مردم را طوری شکل داده است که  نسبت به ارزشهای مانند حقوق بشر و دموکراسی فکرنکند.

اما چرا نقض حقوق زن بیش از همه؟ فرهنگ قبیله اساسا تجسم و تبلور ارزشها و هنجار های مردانه است. در فرهنگ قبیله خواستها و آرزوهای مردانه یا مذکر نهفته است. ارزشها و هنجار هایمانند برتری مردان بر زنان در درون فرهنگ قبیله ای تولید و بازتولید شده و از طریق فرایند جامعه پذیری درونی می شود. بازتولیدی فرهنگ قبیله ای به گونه ای است که خود زنان در بازتولید سلطه مردان نقش برجسته دارد. به زنان یاد داده می شود که مرد یک موجود برتر است. بازتولید سلطه مرد از درون خانه ها شروع شده و در تمام بدنه جامعه وارد می شود. دوآلیسم دکارتی عین/ذهن باعث شد که تقسیمات مانند زن و مرد نیز در جوامع رایج شود. تقسیم انسان ها به زن و مرد باعث شده است که برای هر کدام حقوق جدا گانه در طول تاریخ تعریف شود. با برتری قدرت فیزیکی مرد بر زن حقوق زن با توجه به ضعف فیزیکی آن پایین تر از حقوق مردان فرض می شود. دوگانگی گرایی باعث تقابل مرد و زن شده است و این تقابل در حقوق این دو جنس بیش از همه نمایان است. با ترویج ارزشهای مردسالارانه در جامعه همه چیز در قبضه مردان قرار می گیرد و همه چیز توسط مردان تعریف شده و به خورد جامعه داده می شود. از آنجایی که فرهنگ قبیله فرهنگ مردسالار است نمی توان توقع داشت که حقوق زن در آن فرهنگ مورد توجه قرار بگیرد.این که مردان به عنوان جنس مسلط در جامعه است و ارزشها مربوط به خود را ترویج می کند به خاطر این است که زنان اساسا به عنوان غیر تلقی می شود.

بنابراین برای تحقق ارزشهای دموکراسی و حقوق بشر نیاز است که فرهنگ قبیله ای تضعیف شود و این کار ممکن نیست مگر اینکه از دوران کودکی با فرایند جامعه پذیری ارزشهای حقوق بشری به کودکان آموزش داده شود. اگر چه جامعه شناسان فرایند اجتماعی شدن را در تمام مدت عمر یک انسان در نظر می گیرد اما بخش اعظم یادگیری ارزشهای فرهنگی در دوران کودکی صورت می گیرد. دورنی شدن یک ارزش در دوران کودکی و رها کردن آن در بزرگسالی کاری بس دشوار است به همین خاطر بسیاری از مردان و زنان که در دوران کودکی نسبت به یک چیز تعلق خاطر پیدا کرده است نمی تواند آنرا رها کند. جامعه پذیری از طریق رسانه ها، و مکتب که دو ابزارو مجاری مهم اجتماعی شدن کودکان است ممکن می گردد. وارد کردن ارزشهای دموکراسی در درون مضامین مکتب در صنوف مختلف باعث می شود که کودکان با حقوق بشر آشنا شود و بدیل برای ارزشهای فرهنگ قبیله ای پیدا کند. در این صورت اگر افراد فرهنگ یا ارزش بدیل برای جایگزینی فرهنگ قبیله ای داشته باشد ممکن است با ارزیابی آنها ارزشهای دیگر را بر فرهنگ قبیله ای ترجیح دهد.

دیدگاه شما