صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

یکشنبه ۱۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تحلیل سیاست خارجی آمریکا در افغانستان بر اساس نظم نوین جهانی

-

تحلیل سیاست خارجی آمریکا در افغانستان بر اساس نظم نوین جهانی

سیاست خارجی آمریکا دارای دو دوره متفاوت می باشد. دوره انزواگرایی و دوره بین الملل گرایی. دوره انزوا از شکل گیری ایالات متحده آمریکا تا جنگ جهانی دوم را در بر می گیرد. دوره دوم از جنگ جهانی دوم تا اکنون را در بر می گیرد.در دوره اول نخبگان سیاسی آمریکا بر این باور بودند که منافع ملی آمریکا می خواهد تا در سیاست های منطقه مداخله نکنیم و توجه بیشتر روی مسائل داخلی داشته باشیم. جنگ جهانی اول باعث شد که آمریکا وارد جنگ شود و جامعه ملل را به وجود آورد. با وجود آن که طرح جامعه ملل از سوی ویلسون، رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا مطرح شد، اما ایالات متحده آمریکا همچنان سیاست انزوا گرایی را در پیش گرفت. اما از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده آمریکا سیاست بین الملل گرایی را در پیش گرفت. روی دست گرفتن سیاست بین الملل گرایی به چند دلیل بود. اول؛ ایالات متحده آمریکا تعریف جدید از منافع ملی خود ارائه نمودند که بر اساس تعریف جدید، دیگر منافع ملی آمریکا منحصر به درون ایالات متحده آمریکا منحصر نمی شد. بلکه آمریکا منافع خود را در ورای مرز های خود دنبال می نمودند. دوم؛ آمریکا بر این باور بود که منافع ملی آمریکا از کشور های دیگر تهدید می شود. به همین خاطر سیاست بین الملل گرایی را در پیش گرفت تا بتواند تهدیدات علیه منافع ملی خود را خنثی نمایند. سوم؛ بعد از جنگ جهانی دوم، جنگ سرد میان آمریکا و شوروی به وجود آمد که بیشتر جنگ ایدئولوژیک بود. در یک قطب ایدئولوژی لیبرال دموکراسی و نظام سرمایه داری قرار داشت و در طرف دیگر نظام کمونیستی. هر کدام تلاش داشتند که ایدئولوژی خود را گسترش دهد. به همین خاطر نیز ایالات متحده آمریکا تلاش نمود سیاست بین الملل گرایی را دنبال نمایند.

سیاست بین الملل گرایی بعد از جنگ جهانی دوم تا کنون ادامه داشته است. اما یک سری تحولات و دگرگونی های را به خود دیده است.بعد از فروپاشی کمونیسم در دهه 1990 ایالات متحده آمریکا به عنوان تنها قدرت چهار بعدی و بدون رقیب در سیاست بین الملل باقی ماند. شکست کمونیسم به معنی پیروزی لیبرال دموکراسی و نظام سرمایه داری درک گردید.بر اساس همین رویداد در دهه 1990 (شکست کمونیسم) فوکویاما نظریه "پایان تاریخ" خود را ارائه نمود.این نظریه در صدد توضیح این مسئله بود که لیبرال دموکراسی پیروز شده است و دیگر ایدئولوژی در برابر لیبرال دموکراسی و نظام سرمایه داری به وجود نخواهد آمد.

نظریه پایان تاریخ فوکویاما باعث شد که ایالات متحده آمریکا در قالب سیاست بین الملل گرایی "طرح نظم نوین جهانی" را دنبال نمایند. بر اساس این طرح ایالات متحده آمریکا به صورت مشخص در صدد آن بود تا دموکراسی و آزادی سیاسی و همچنین بازار آزاد را ترویج و گسترش بخشد. موانع و چالش های فراروی این مهم را از صد راه خود بردارد.

نظریه دهکده ای جهانی مارشال مک لوهان باعث شد که ایالات متحده آمریکا در صدد تحقق طرح نظم نوین جهانی بر آید. نظریه دهکده ای جهانی، جهان را به خاطر رشد تکنولوژی و ارتباطات به یک دهکده ای کوچک تشبیه کرد. از نظر مک لوهان رشد تکنولوژی و سرعت اطلاعات باعث شده است که مدیریت راه دور ممکن شده است. به همین خاطر، آمریکا با این نظریه امیدوار شد که بتواند در سراسر دنیا لیبرال دموکراسی را ترویج نموده است و بتواند تمام کشور های را مدیریت نمایند.به همین خاطر تحولات و دگرگونی های زیادی در سیاست خارجی آمریکا در منطقه و افغانستان به وجود آمد.

جنگ افغانستان و عراق در چهارچوب همین نظریه قابل طرح است. یعنی تروریسم و رژیم صدام حسین مانع فراروی ترویج دموکراسی و بازار آزاد بود. به همین خاطر به عراق و افغانستان حمله نمودند تا تروریسم و گروه های بنیادگرا را ریشه کن نمایند.اما باید این نکته خاطر نشان کرد که حضور و سیاست های آمریکا در خاورمیانه تنها دلیل مذکور نیست بلکه آمریکا در صدد حفظ منابع نفی و انرژی نیز هست. از طرف دیگر، تمام نخبگان و سیاست آمریکایی دغدغه امنیت اسرائیل را داشته است. رشد و گسترش بنیاد گرایی می تواند امنیت اسرائیل را به خطر بیاندازد. بنابراین این مسائل باعث شده است که آمریکا در منطقه حضور یابد.

ایالات متحده آمریکا برای تحقق آن مهم چند رویکرد را روی دست گرفته است. اول؛ کاهش اتکا به نهاد های بین الملل و دائمی. ایالات متحده آمریکا در برخی از جنگ های اخیر توجهی به شورای امنیت و مخالفت برخی کشور ها ننمودند. دوم؛ ایالات متحده آمریکا سیاست پیش دستانه را جایگزین پیشگیرانه نموده است. حمله بر برج های دوقلو باعث شد که ایالات متحده آمریکا جنگ پیش دستانه و یا سیاست پیش دستانه را اتخاذ نمایند. بر اساس همین سیاست بر عراق حمله نمود. سوم؛ ایالات متحده آمریکا در مواردی تلاش نموده است که دموکراسی را با قهر بیاورد. نظام مبتنی بر قانون اساسی و دموکراتیک در افغانستان و عراق بیانگر تحقق دموکراسی با قهر و خشونت است. برای این کار ایالات متحده آمریکا در افغانستان رژیم طالبان را سرنگون کرد. در عراق نیز برای دموکراسی رژیم صدام حسین را سرنگون و او را اعدام نمود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که یکی از رویکرد ها تحقق دموکراسی با قهر و خشونت است.

آوردن دموکراسی با قهر و خشونت بیشتر مسئله را که گیتس در کتاب خاطرات خود در مورد افغانستان مطرح نموده است، تائید می کند. گیتس گفته است که ایالات متحده آمریکا می خواستند حامد کرزی، رئیس جمهوری افغانستان را کنار بزند و کسی دیگر را جایگزین او نمایند. اگر کارنامه دوره موقت، انتقالی و دوره ریاست جمهوری اول رئیس جمهور کرزی را مورد بررسی قرار دهیم، به این نتیجه می رسیم که رئیس جمهور کرزی در تحقق دموکراسی و تحکیم دموکراسی هیچ کاری را از پیش نبرده است. به همین خاطر احتمال این وجود دارد که حکومت آمریکا می خواسته در انتخابات 2009 مداخله نماید. زیرا برای حکومت ایالات متحده آمریکا نظم نوین جهانی مهم است و تمام سیاست های خارجی شان بر آن می چرخد. در صورتی که نتواند به سیاست های نهفته در چارچوب نظم نوین جهانی دست یابد ممکن است با قهر و خشونت دست به هر کاری بزند.

سیاست آمریکا در افغانستان را باید در همین چارچوب مورد تحلیل و بررسی قرار داد. رفتار های و سیاست ها و کنش های نخبگان سیاسی ایالات متحده آمریکا را باید در همین چارچوب بررسی کرد. مداخله و عدم مداخله حکومت ایالات متحده آمریکا در انتخابات 2009 و همچنین مداخله و عدم مداخله در انتخابات پیش رو را می توان با توجه به نظم نوین جهانی مورد بررسی و تحلیل قرار داد. دموکراسی و حقوق بشر و همچنین بازار آزاد از عناصر و مولفه های است که ایالات متحده آمریکا در افغانستان به خاطر آن می جنگد. اگر حفظ انرژی و ذخایر نفتی و حفظ امنیت اسرائیل از دغدغه های دیگر ایالات متحده آمریکا در منطقه می باشد اما باید گفت که دموکراسی برای ایالات متحده آمریکا مهم و اساسی است.

دیدگاه شما