صفحه نخست » مقالات » خواستن توانستن است،مشروط بر اینکه ...
خواستن توانستن است،مشروط بر اینکه ...
- حبیب صبوری خسروشاهی
روزهای پیش که نلسون ماندلا مبارز عدالتخواه و ضدآپارتاید افریقای جنوبی چشم از این جهان پوشید، موجی از احساس غم شریکی و اندوه به این مناسبت جهان را دربرگرفت. در این احساس همه شریک بودند: از بالاترین مقام کشورها تا عادی ترین افراد، از کشورهای غنی تا دولتهای فقیر؛ از قدرتهای زورمند و باج بگیر تا حکومتهای ضعیف و مردمان عدالتخواه و....
مردم ما نیز همصدا و همنوا با دیگر مردمان جهان در این احساس شریک گردیدند. آنچه احساس مردم ما را با مردمان آفریقای جنوبی در سوگ از دست دادن رهبرشان شریک ساخته و پیوند داده است، درد و رنجهایی است که هر دو ملت از ستم و بیعدالتی کشیده و چشیده اند. به معنای دیگر آرمانهای بلند انسانی و عدالتخواه احساس این دو ملت را در غم از دست دادن یک مبارزه نستوه با یکدیگر شریک ساخته است. آنچه ماندلا را برای مردم ما عزیز گردانیده است مبارزه استوار و آرمان بلند و اهداف انسانی و عدالتخواهانه اوست. اما نکته مهم در این است که این احساس و درک و درد نباید فقط در یک مقطع زمانی خاص و به بهانه خاص محدود و محصور گردد. باید اندیشید که چرا ماندلا، ماندلا شد؟ چه چیزی سبب گردید که آفریقای جنوبی از فضای تبعیض و بیعدالتی عبور نموده و تجربه عدالتخواهی را موفقانه بدست آورد؟ چرا افغانستان در طی این سالها هم موجودی سرگردان فقط به گرد خود چرخیده و قادرنشده است که از دایره تبعیض و ناتوانی بیرون شود؟ و...
زیرا، ما عادت به این داشته و داریم که هرچیز خواستنی را بدون درنظر گرفتن شرایط آن، آرزو مینماییم و نسبت به آن توقع داریم. این تقاضاها و خواستنیها هم شامل حوزه فردی ما میگردد و هم حوزه اجتماعی و سیاسی. بطور مثال همیشه خواسته ایم و از آرمانهای دیرینه ما است که از یک نظام سیاسی کارآمد و اداره سالم برخوردار باشیم تا کشوری آباد و آزاد و سربلند داشته باشیم. در حوزه روابط فردی همیشه آرزو مینماییم که در زندگی و در روابط خانوادگی و اجتماعی با کمترین دشواری و مشکل مواجه بوده و از لحاظ اخلاق و روحیه نیز در سلامت کامل باشیم. یا در زمینه سلامتی جسمانی، از سلامت کامل برخوردار باشیم. این خواستهها و آرزوهای غیرمنطقی، بدور از عقل و زیاده روی هم نیست؛ اما اگر ملزومات و شرایط آن درنظر گرفته نشود، کاملا یک امر غیرمنطقی و بدور از عقل و جزء محالات خواهد شد. پیامد آن نیز جز رنج فزون و افسوس چیزی دیگری نخواهد بود.
نوشتار زیرمعطوف به این نکته است که ما به چگونگی و کیفیت روابط و نهادهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي، حتی در حوزه فردی بسیار کم بها میدهیم و اغلب بدون اعتنا به سلامتي و توسعه يا محدوديتهاي نهادهاي مهم زندگي مدني و ویژگیهای رفتاری و روحی خود، تحقق خواستهها و آرزوهای خود را به افراد و شخصيتها و محیطی معطوف میسازیم که نامساعد و نابارور میباشد، و تمام تاكيد و انتظار ما بر نقش مثبت يا منفي آنها ميباشد. غافل از اینکه در يك نهاد و دایره فاسد و غیرسالم، روابط دموكراتيك و آدمهاي سالم و پاكيزه پرورش داده نميشود. چنین توقع و انتظاراتی مبنی بر برخورداری از نهادها و افرادي با اخلاق نيك و جامعهای سالم و توسعه یافته و کشوری با ثبات و مترقی، با اینکه شدنی و دست یافتنی است، ولی به دلیل فراهم نبودن ملزومات آن، هماره ما را به كژ راهه برده است.
شرح موضوع این خواهد بود که در جامعه ما همیشه این انتظار وجود داشته و توقع برده میشده است که فلان شخص یا گروه یا مجموعه که در زمینه نامساعد و غیرسالم قرار دارد بطور معجزه آسا برای تسکین و مداوای درد جامعه و رفع نیازمندیهای مردم، اعجازی صورت دهد. در حالی که چنین توقع و انتظاری بیش از حد ساده لوحانه و غیرمنطقی به نظر میرسد. اساسا روابط اجتماعی و تحقق خواستهها و پیش آمدن رویدادها در ذات خود از یک منطق و قانون اصولی و لایتخلف پیروی مینماید. نباید این انتظار وجود داشته باشد که در یک زمین شوره زار که هیچ گیاهی در آن زمینه رشد ندارد، بطور معجزه آسا بتوان در آن شوره زار گل پرورش داد و در آن زمین نامساعد شاهد رویش گل بود.
ممکن است افرادی در روابط فردی و شخصی و یا حلقهها گروههای در محدودهی خود از سلامت روحی و اخلاقی و روابط شفاف و دموکراتیک برخوردار باشند؛ اما عرصه جامعه یا نظام سیاسی اگر از چنان شفافیتی و سلامتی برخوردار نباشد، نبایست توقع داشت که فرد و گروه مورد نظر در دایره نظام فاسد و روابط آلوده و ناسالم شاهکار نماید. چه بسا که قضیه کاملا معکوس باشد، یعنی اینکه پس از چندی همان فرد یا گروه و مجموعه سالم و دارای اهداف و انگیزههای سالم، خود به آفتهای بی شماری مبتلا گردد. تجربه این واقعیت تلخ را میتوان بوضوح در جامعه مشاهده کرد. بنابر این در حوزه اخلاق اجتماعي و رفتارهای سیاسی، فقط در حالت مثبت، امكان زيستن در يك جامعه نيك و دموكراتيك ممكن است، همچنانكه در شرايط فساد در همان حوزه و رفتار نيز رشد استبداد و فساد سياسي و فرهنگي يك جامعه امكانپذير ميشود.
اگر در يك جامعه، حوزه عمومي از شفافيت و قانون گرايي برخوردار بوده و رهبران و سياست مردان آن جامعه در معرض داوري «عموم» قرار داشته باشند و خود آنان به این موضوع صادقانه باور داشته باشند (از طريق راي دادن و انتخابات، مطبوعات و شیوههای مختلف نقد آزادانه از سوی شهروندان و مسئولیت پذیری مسئولان )، آنگاه گرايش به سوي رعايت منافع عمومي و نيكباوري و راستي در كردار توسط سياست مداران و آنها كه در قدرت قرار دارند بيشتر شده و تحقق يك نظام دموكراتيك و اخلاقي تر در حوزه سياسي دور از انتظار نخواهد بود. حال اگر ما آرزو داريم كه سياست مداران کشور، راستگو، نيككردار و صادق باشند بايستي به تقويت و توسعه نهادهاي عمومي جامعه همت گماريم و كاري كنيم كه بستر كلي جامعه در گستره ساختار اجتماعی و نظام سیاسی امكان توسعه انسانی را براي ما فراهم نماید. اما اگر اين نهادها و حوزه های ساختار اجتماعی و نظام سیاسی فاسد باشند و شوره زاري نامناسب، افراد با وجدان و قابل احترام را نیز سرانجام به فساد خواهند كشاند. حال پرسش اساسي اين است كه دشواري ما در چيست؟ برخي مشكل را در سقوط اخلاقي ارزيابي مینمایند، برخی دیگر مشکل را در بقدرت رسیدن فلان شخص و گروه، و.... .اما حقیقت اینست که این ارزيابيها ممکن است که مربوط به بخشی از آن واقعیتها باشد، اما کامل نیست.
زیرا مشکل اصلی در اینست که نوعي «فساد نهادي» يا عدم وجود شرايطي كه نوعي اخلاق و روحیه اجتماعي نامیده میشود در وجدان فردی و اجتماعی ما شکل گرفته است. زیرا این عامل سبب گردیده که افکار و رفتار فردی و جمعی ما از معیارهای قابل اعتماد و جهت دهند ه در مسیر یک حیات و زندگی تکامل یافته دچار رکود گردد و یا انحراف یابد. متاسفانه در چنین شرايطي است که نوعي محيط ناباوري و نابارور، و حتي عدم اطمينان به يكديگر به وجود آمده است که اين امر در سطح سياسي بیش از همه تبارز یافته است. لذا در چنين وضعیتی است كه ما با نااميدي تمام، از اينكه ساختارها و روابط سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه توسعه يابد، توجه خود را به فرد يا افراد و گروهها و مجموعههای معطوف ساخته ایم که از انجام چنین مسئولیتی عاجز و ناتوان اند. چرا كه بسيار ديدهايم در زميني حاصلخيز و مزرعهاي زيبا، گياهي ناخواسته و زشت در آن رشد كرده است، اما بوته گل زیبا هرگز در شورهزار پرورش پيدا نميكند و اگر هم چند روز در شوره زار زنده ماند به زودي جايش را به خارهاي زشت خواهد داد. بنابراین خواستن هنگامی توانستن است که شعور و اراده و حرکت خود را در مطابقت با همان هدف هماهنگ ساخته و عزم را جزم داریم. ما زمانی میتوانیم که از مرز تبعیض بگذریم و به ساحت عدالت قدم بگذاریم که زمینه عدالت را در خود آماده ساخته باشیم. این خود ممکن است شخص، حزب، محیط و ... باشد.
دیدگاه شما