صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۸ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

محو خشونت، دگرگونی ساختاری و شکل گیری دولت دموکراتیک و مقتدر

-

محو خشونت، دگرگونی ساختاری و شکل گیری دولت دموکراتیک و مقتدر

خشونت بدون شک از موضوعات است که بیش از همه رسانه های چاپی، تصویری و صوتی افغانستان را به خود مشغول داشته است. تنها ممکن است سوژه ها متفاوت باشد. گاهی سوژه خشونت علیه زنان، کودکان و اغلب خشونت های سیستماتیک گروه های خاص مانند گروه طالبان و حزب اسلامی در رسانه ها می پیچد. خشونت اگر چه موضوع هر روزه رسانه ها است اما هیچ رسانه و یا شهروندی در مورد ریشه ها و عوامل خشونت به صورت جدی تحقیق نکرده است. این نوشتار در صدد آن است تا با بررسی اندیشه های برخی اندیشمندان در مورد خشونت آن را به بررسی بگیرد و در نهایت راه حل محو خشونت را بیان نماید. این نوشتار ادعای آن ندارد که ریشه خشونت را به صورت قطعی بیان داشته و راه حل خود را قطعی بداند بلکه تنها دیدگاه نگارنده این سطور است.

در این نوشتار تلاش می شود در حد گنجایش این نوشتار اندیشه نیچه، پاره تو، هابز، لاک و منتسکیو را مورد بررسی قرار دهد. برای برخی از اندیشمندان تاریخ به معنی عبور و گذار از غریزه به فرهنگ است. عبور از غریزه به فرهنگ و تمدن به معنی رهایی از دام خشونت درک می گردد. زیرا آن ها بر این باور است که غریزه و احساسات منبع اساسی خشونت می باشد. برخی اما، در صدد بیان این مهم نمی باشد. بلکه بیشتر در صدد ستایش غریزه و خشونت است. نیچه و پاره تو بدون شک از اندیشمندانی است که غریزه و خشونت را می ستاید.

نیچه غریزه و احساس نیروی سرزندگی و خوشی می داند. عقل را نیروی می داند که بیش از آن که باعث رهایی انسان گردد او را در بند می کند. به همین خاطر غریزه منشاء قدرت و عامل شادی و خوشی در زندگی دانسته می شود. پاره تو نیز غریزه را عامل تعیین کننده رفتار های انسانی می داند. او بیان می دارد که بخش اعظم رفتار ها و کنش های انسان از سوی غریزه تعیین می گردد. او غریزه را نیروی طبیعی می داند که از بین بردن آن ممکن نیست. او به نوعی غریزه را عامل شکل گیری تمدن ها و فرهنگ می داند. بنابراین به نوعی غریزه ستایش می شود. این دو اندیشمند با در بند کشیدن غریزه موافق نیست.

هابز مانند نیچه و پاره تو ریشه خشونت را در ذات انسان جستجو می کند اما در صدد مهار و کنترل آن است. او بیان می داشت که انسان ها در وضع طبیعی گرگ هم دیگر است. انسان گرگ انسان است بیانگر نهایت خشونت است. اما هابز برای رهایی از دام خشونت، طرحی را پی می ریزد تا بتوان خشونت را کنترل کرد و در آرامش به سر برد. او لویاتان(هیولا یا اژدهای عظیم‌الجثه‌ای اسطوره‌ای است که از دریا سَرک می‌کِشد و مثل و مانند ندارد) را مطرح کرد. لویاتان همان دولت است قدرت را از سطح جامعه جمع آوری می کند و در دست می گیرد. به سخن دیگر، از نظر هابز، تنها با شکل گیری دولت از طریق قرار داد اجتماعی می توان خشونت های موجود در جامعه را مهار و کنترل کرد. بدون شکل گیری دولت، انسان ها گرگ همدیگر می مانند و بقای خود را در خطر می اندازد.

لاک اگر چه مانند هابز، ذات انسان را شرور و بد طینت نمی دانست اما آزادی، امنیت و بقای انسان ها را با ثبات نمی دانست. او مانند لاک برای حفظ آزادی ها و حقوق اساسی مردم طرحی شکل گیری دولت را پیشنهاد نمود.نبود دولت می تواند حقوق و آزادی و امنیت را به خطر بیاندازد. به همین خاطر دولت در اندیشه لاک سازمان کنترل و مهار خشونت های تهدید کننده محسوب می شود.

اندیشه منتسکیو اگر چه از انسان شناسی شروع نشد اما برای او نیز آزادی، حقوق اساسی مردم دارای اهمیت بود. او نیز دولت را عامل حمایت کننده از آزادی و حقوق اساسی شهروندان می دانست اما دولت در صورتی می تواند حامی آزادی و حقوق شهروندان باشد که مبتنی بر قانون باشد. ساختار دولت، آزادی و حقوق مردم باید در قانون تعریف شده باشد که دولت از آن حمایت نماید. در یک نتیجه گیری می توان گفت که در اندیشه هابز، لاک و منتسکیو دولت مهمترین عامل بازدارنده و کنترل کننده خشونت دانسته می شود. با قدرتمند شدن دولت می توان ریز قدرت های را از سطح جامعه جمع آوری نمود و باعث از بین بردن خشونت شد.

برخی دیگر اما بیان می دارد که دولت قادر به کنترل خشونت در سطح جامعه نمی باشد، بلکه دولت ممکن عامل بازتولید خشونت در سطح جامعه باشد. این ها بیشتر عامل خشونت را ساختاری و اجتماعی و فرهنگی می داند.طبعا برای از بین بردن خشونت دگرگونی ساختاری، اجتماعی و فرهنگی را مطرح می نمایند.

ساختارگرایان و برخی از نحله های فیمینست ها ساختار های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را عامل خشونت می داند. این ها بر این باور است که ساختار به گونه ای تبیه شده اند که سلطه یک قشر را بر قشری دیگر هموار می سازد.برخی ارزش ها و باور ها در جامعه نیز باعث می شود که گروهی بر گروه دیگر برتری داشته باشد.ساختار مردسالار جامعه، ارزش های سنتی، لایه بندی های اجتماعی کهنه عامل اساسی و جدی خشونت گروه های اجتماعی بر گروه دیگر دانسته می شود. بنابراین تنها راه محو خشونت دگرگونی در ساختاری، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه است.

اگر در جامعه افغانستان نگاهی بیاندازیم خشونت ها صورت گرفته ریشه ساختاری، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دارد. به عنوان مثال خشونت که بر سر شکیلا، صابره، عایشه، سحرگل، ستاره و خیلی از کودکان افغانستان رفته است ریشه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد. بنابراین متهم کردن یک گروهی از افراد و یا عاملین ره به جای نمی برد. بنابراین دگرگونی و تعریف جدید از فرهنگ، اجتماع، ساختار ها می باشیم.اما برای این مهم نیازمند دولتی می باشیم که بتواند هم خشونت را از سطح جامعه جمع آوری نماید و هم بتواند در دگرگونی و بازتعریف فرهنگ، اجتماع و ساختار های کلان کمک نماید. بدون شک بدون دولت دموکراتیک و توسعه گرا و حامی آزادی و حقوق شهروندان نمی توان ریشه خشونت را از سطح جامعه از میان برد و آن را محو کرد.

در یک جمع بندی کلان باید گفت که دولت سازی نیاز جدی و مبرم ما می باشد. بدون دولت دموکراتیکی مقتدر امکان ریشه کردن خشونت ممکن نیست. اگر دولت دموکراتیک و مقتدر شکل نگیرد هم خشونت از بین نمی رود و هم ساختار های کلان و ارزش ها و باور های اجتماعی و فرهنگی جامعه ما از طریق دولت بازتولید می شود. برای جلوگیری از بازتولید ساختار ها، باور ها و ارزش ها نهاد های مردمی مهمترین آنتی تز می باشد. به امیدواری روزی که دولت دموکراتیک و مردمی مقتدر شکل بگیرد و خشونت از جامعه ریشه کن گردد.

دیدگاه شما