صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۸ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

آوارگی، داستان بی پایان مردم ما!

-

 آوارگی، داستان بی پایان مردم ما!

هرچند داستان مهاجرت و بی‌جاشدگی بشر در تاریخ با زندگی جمعی او همزاد بوده است، اما داستان مهاجرت‌های اجباری در هردوره ای، بخصوص در دوران معاصر داستانی جداگانه و شنیدنی دارد. در این میان سرگذشت بخشی از مردم ما که سال‌ها بعنوان مهاجر در داخل و خارج از کشور سرگردان و بی‌پناه بسر برده اند داستانی غم انگیز و تاثرآور می‌باشد. شدت مهاجرت و جابجایی‌های داخلی و خارجی در کشور در زمان سیطره حکومت خلقی‌ها و آغاز درگیری‌ها میان مجاهدین ونیروهای دولتی و شوروی و تداوم آن در سال‌های بعدی که جنگ و برادرکشی میان نیروهای متخاصم مجاهدین جریان یافت، اوج گرفت. سیطره شوم طالبان بر کشور دامنه مهاجرت و کوچ را از کشور وسعت و شدت تازه تر بخشید. اینک با گذشت چندین سال از سقوط طالبان و استقرار نظام جدید سیاسی، هنوز داستان آوارگی و بی‌جا شدگان داخلی و خارجی هم چنان غم انگیزانه ادامه دارد. با آغاز فصل سرما و شدت یافتن بحران‌های اقتصادی و مصایب طبیعی این داستان بیش از پیش غم انگیزتر می‌گردد.

بر بنیاد برخی گزارش‌ها بخاطر فرارسیدن فصل سرما مقداری از امکانات اولیه از سوی دولت به همکاری سازمان ملل متحد در میان بی‌جا شدگان داخلی توزیع گردید. این در حالی است که مشکلات افغان‌های مهاجر در کشورهای همسایه و خارجی هم‌چنان بی سرانجام باقی‌مانده است. مهاجرین افغان در هرکشوری مطابق با سیاست‌ها و برنامه‌های داخلی کشور میزبان هم چنان در حالت بی‌تکلیفی و سرگردانی بسر می‌برند.

بنابراین اگر درد و مصیبت، فقر و محرومیت، ستم و بی‌داد، تبعیض و بی عدالتی، سرگردانی و آوارگی، ذلت و خواری در دیار بیگانه و... برای ملت‌های دیگر حوادثی گذرا و کوتاه مدت می‌باشند؛ اما برای مردم ملت ما مصیبتی خانه زاد و رنجی همزاد است. افغان‌ها نسل‌ها است که این رنج‌های بی‌پایان را به میراث می‌برند. عدالت، مهربانی، آرامش، رفاه، آرامش، برابری، برادری، امنیت و... برای مردم ما واژه‌های دست نیافتنی است که طی قرون در آرزوی آن حسرت به دل مانده اند. مردم ما در طول حیات خویش از زندگی و مائده‌های آن کم ترین بهره و ناچیزترین طعم شیرین آن را ندیده و نچشیده اند.

افغانستان سرزمینی است که در آن رنج، مصیبت، جنگ، خیانت، تفرقه، تحجر، فقر، جهل، تاریکی و تیره روزی و... همه را می‌توان بصورت عریان در آنجا لمس نمود؛ شلاق جور و بی‌عدالتی حاکمان جبار و خودکامه و نالایق در هیچ زمانی از آزردن پیکر آن کوتاهی نورزیده است، تیغ جلادان و سفاکان در بریدن گلوی فرزندان این مرزوبوم هرگز بخود رحم و شفقتی راه نداده است، فقر و جهل تاریخی و اقتصادی هرگز اجازه نداده است که، روح و نشاط، وجود فسرده این مردم را جان دوباره بخشد و در سفره خالی شان اندک امیدی پدیدار گردد، بنام مذهب و ایدئولوژی سال‌های سال فرزندان این وطن را بجان هم انداختند، اما سرانجام همان متولیان خودخوانده دین و ایدئولوژی برگور جمعی و گمنام قربانیان این جنگ دروغین و در اضمحلال پندارهای موهومی که برادرکشی را براه انداخته بودند دست بدست هم داده زندگی خیالی شان را استوار ساختند، درد و مصیبت جانکاه مردم ما به حدی فزون است که مثنوی هفتاد من کاغذ می‌خواهد تا شمه‌ای از آن را بازگو نمود.

با تحول جدید در افغانستان امید می‌رفت که سال‌های مصیبت و رنج به پایان رود، روزنه امید در آسمان تاریک زندگی مردم ما خودنمایی کند، نسیم فرح بخش زندگی، مشام مردم ستم زده ما را تازه سازد، آنچه دست نیافتنی می‌نمود، دست یافتنی شود؛ و صدها امید و آرزوی نشگفته دیگر از مهم ترین آرزومندهای مرد م ما این بود که پس از سال‌ها آوارگی و بی وطنی، اکنون با غرور و افتخار به سرزمین خود برگردند و دست در دست هم و به همت یکدیگر، درخت آرزومندی را به ثمر نشانند اما صدافسوس و دریغ که این آرزوهم جز در ردیف آرزوهای برآورده نشده نسل‌های ناکام این سرزمین قرار گرفت. در طی این پنج سال مصیبت‌ها و دردهای کهنه مداوا نگردید بماند، که درد آوارگی و بی وطنی، مصیبت بارتر گردید. زیرا اگر در گذشته بهانه ای برای ترک وطن و تن دادن به منت و ذلت بیگانگان وجود داشت، اکنون آن بهانه‌ها هم برای ترک دیار و هم برای میزبانان گرفته شده بود.

اکنون که گفته می‌شود در افغانستان امنیت نسبی برقرار است، میلیاردها دالر برای بازسازی آن از چهارسوی جهان سرازیر شده است، قانون اساسی آن شکل گرفته است، نظام سیاسی آن ( قوه مجریه، قوه قانونگذاری و قوه قضائیه ) برپای ایستادشده است، اردوی ملی و پولیس ملی دارد، نیاز مبرم به نیروی انسانی برای پیش برد روند بازسازی دارد،. مگر برای استوار ساختن یک مملکت و سامان دادن به حیات یک ملت بیشتر از این چه چیزی نیاز است؛ اما درد و افسوس که این همه در افغانستان است، ولی گویا که وجود ندارند. در تاریخ کدام ملتی را می‌توان سراغ گرفت که آسایش و آزادی وطن خود را رها نموده، در سایه منت و ذلت در دیار بیگانه به زندگی فلاکت بارآوارگی رضایت دهد؟ این سوالی است که باید حکومت گران کشور با رجوع به وجدان انسانی و شعور ملی که خود از آن سخن می‌گویند پاسخ دهند؟ در پاسخ دادن به این پرسش از زبان دیپلماتیک و سیاست بازی کار نگیرند! بدون شک برخورد ناروای که با آوارگان افغان در کشورهای همسایه صورت می‌گیرد، از هیچ منطق انسانی و اسلامی برخوردار نمی‌باشد.

ولی باید پذیرفت که تحمل هرکشور نیز حدود اندازه‌ای دارد. برخورد ناروای میزبانان با آوارگان موجب نمی‌شود که حکومت گران به فرافکنی عدم احساس مسئولیت و قصور در انجام وظیفه خویش توسل جویند. آیا جای شرم نیست که پس از چندین سال مقامات حکومتی اعلام نماید که اگر روند اخراج مهاجرین از کشورهای همسایه ادامه یابد، افغانستان با فاجعه انسانی مواجه می‌گردد؟ از حکومت باید پرسید طی این سال‌های گذشته شما به چه امری مشغول بوده اید؟ وظیفه وزارت عودت و مهاجرین چیست؟ پول‌های اختصاص یافته را بکجا و در چه مواردی به مصرف رسانده اند؟ اگر چنین ناتوان و عاجز هستید چرا مهاجرین را دعوت به بازگشت می‌نمایید؟ باید پرسید که آیا چنین ادعاهای بی پایه فقط برای این نیست که می خواهید ضعف و ناتوانی خود را از کشورهای همسایه بپوشانید؟ آیا با توسل به چنین ترفندهایی و عدم احساس مسئولیت دربرابر سرنوشت مردم می‌توانید وجدان انسانی خود را آرامش بخشید؟ در مجموع حکومت مسئول اصلی وضعیت رقت بار آوارگان وطن در کشورهای همسایه شناخته می‌شود.

زیرا از لحاظ سیاست خارجی قادرنشده است که اتوریته و اعتبار لازم را برای حکومت و حمایت از اتباع خود بوجود آورد، دیگر آنکه در سیاست داخلی نیز فاقد توانایی ایجاد ظرفیت و جذب نیروی کار و فراهم نمودن اشتغال نه تنها برای نیروی انسانی متوطن در کشور، بلکه فراخواندن نیروی کاری مهاجرشده از وطن، بوده است. از جانب دیگر با فراهم بودن شرایط و زمینه مناسب بین المللی قادر نگردید که همکاری و هم‌یاری جامعه جهانی را در بازگشت آبرومندانه آوارگان به وطن جلب و جذب نماید. با چنین وضعیت تاسفبار و آزار دهنده معلوم نیست که درد بی وطنی و آوارگی مردم ما چه زمانی به پایان خواهد رسید؟ آیا برای مصیبت و رنج آوارگی ما پایانی وجود دارد؟ اگر به سرگذشت شوم و نکبت بار خود رجوع نماییم و بی مسئولیتی حکومت گران کنونی را در نظر گیریم، هاله ای از ناامیدی و یأس در سراپرده دیدگان ما سایه خواهد انداخت! همه دردها و مصیبت‌های تاریخی و علاوه برآن، درد و مصیبت آوارگی هم چنان همزاد و هم خانه ما خواهد بود!

دیدگاه شما