صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

از امان الله تا اکنون؛ برخورد ما با مدرنیته

-

از امان الله تا اکنون؛ برخورد ما با مدرنیته

واژه مدرن به معنای اکنونی، امروزی و جدید است. معادل مدرنیته در فارسی معمولا واژه تجدد به کار می روند. تجدد گرایی و نوگرایی نیز معادل مدرنیسم است. تعریف واحد از مدرنیته وجود ندارد. آنتونی گیدنز مدرنیته را چنین تعریف نموده است: مدرنیته به شیوه زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمان های اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد، و به تدریج دامنه تاثیر و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط یافت. پیتر برگر اما مدرنیته را مجموعه اوصاف و خصایص تمدن جدیدی که در طی چند قرن اخیر در اروپا و آمریکای شمالی سر برآورده است، می داند. از تعاریف بالا چند نکته کلان مطرح شده است. اول؛ اینکه مدرنیته یک شیوه زندگی متفاوت از دیگر زمان ها است. دوم؛ مدرنیته تمدن جدید است. سوم؛ مدرنیته پدیده غربی است.

در مورد چگونگی شکل گیری مدرنیته در غرب نیز اختلاف وجود دارد. دورکیم آن را پیامد تقسیم کار فزاینده می داند. ماکس وبر آن را محصول عقلانی شدن می داند. نظرات و دیدگاه های مختلف در مورد آن شکل گرفته است. اما آنچه برای ما مهم و اساسی می نمایند ارتباط ما با این تمدن و یا با این پدیده است. همان طور که گیدنز متذکر شده بود که مدرنیته در قرن هفدهم اروپا ظاهر شد و بعد در نقاط دیگر جهان بسط یافت. مسئله این است که در افغانستان با این پدیده چگونه برخورد شده است. آیا این پدیده در افغانستان بسط یافته است و یا اینکه ما همچنان با این پدیده ناآشنا هستیم. آیا ما قادر به فهم و درک این پدیده بوده ایم.

قبل از بررسی آن بیان یک نکته ضروری می نماید. آن نکته عبارت است از اینکه واژه مقابل مدرن را عقب مانده و سنتی دانسته اند.

حال مهم است که بدانیم که ما چه زمانی متوجه عقب ماندگی خود شده ایم. چگونه با پدیده مدرن برخورد نموده ایم. به عبارت دیگر برای جبران عقب ماندگی خود چکار کرده ایم. به نظر می رسد که در تاریخ افغانستان بعد از متوجه شدن به عقب ماندگی خود؛ سه گونه برخورد با مدرنیته داشته ایم. دوره پسا طالبان دارای ویژگی ها و مختصات خاص خود است که آن را باید بر خورد متفاوت در نظر بگیریم. بنابراین به صورت کلان چهار نوع برخورد با مدرنیته داشته ایم. در این نوشتار تلاش می کنیم این سه نوع برخورد را به ترتیب زمانی مورد بررسی قرار دهیم.

ما از زمان شاه امان الله خان متوجه عقب ماندگی خود شده ایم. سفر های امان الله در غرب و دیدن زندگی غربی وی را شیفته زندگی غربی ساخت. بازگشت امان الله از سفر همراه شد با دگرگونی های سیاسی و اجتماعی. امان الله از آنجا که شیفته غرب شده بود در صدد آن بر آمد تا افغانستان را نیز غربی بسازد. غربی سازی مهمترین دغدغه امان الله خان بود. در نزد امان الله خان و اصحاب وی مدرن شدن با غربی شدن یکی بود.

امان الله در سفر خود متوجه شد که افغانستان نسبت به کشور های غربی خیلی پس مانده است. به همین خاطر در تلاش بود تا عقب ماندگی را جبران نمایند. برای جبران عقب ماندگی امان الله راه افراط را پیش گرفت و بدون آنکه به بافت اجتماعی و سنت ها توجه نمایند در صدد اجرای سیاست و برنامه های اصلاحی خود برآمد. بی توجهی امان الله به بافت اجتماعی و سنت ها حاکم در جامعه باعث شکست وی شد. اگر امان الله خان شکست خورد اما جرقه ای که برای غربی شدن و یا مدرن شدن زده شده بود به صورت کامل خاموش نشد بلکه هر از چند گاهی این جرقه شعله ور می شد و به خاموشی می گراید. جریان غربی شدن تا دوران ظاهر شاه دوام کرد. شیفتگی به غرب و افراط برای جبران عقب ماندگی از مهمترین وِیژگی این دوره است.

دوران کمونیست ها دوره دیگری است که باید به آن توجه کرد. کمونیست ها گسست در غربی شدن ایجاد کرد. آن ها مدرن شدن را ایدئولوژیک ساخت. بدین معنی که آن ها الگوی شوروی و کمونیستی "مدرن شدن" را مطرح کرد. اما باید گفت که این دوره اگر چه گسست در فرایند غربی سازی ایجاد نمود اما الگوی آن ها به نوعی منجر به شکست شد. اگر شیفتگی به غرب و افراط در جبران عقب ماندگی از ویژگی دوره قبلی بود. ویژگی کمونیست ها نیز شیفتگی و جبران عقب ماندگی بود اما این ها شیفته شوروی شده بود.

با شکست کمونیست ها جریان های سنتی روی کار آمد. اگر در میان جریان های سنتی نگاه ها و دیدگاه های متفاوت در مورد مدرن شدن وجود داشت اما جریان غالب که در نهایت پیروز شد جریان بود که در برابر مدرن شدن مقاومت سرسختانه می کرد. این جریان را باید محصول دوران قبلی دانست. زیرا افراط کاری گذشتگان در راه غربی سازی باعث شد که مخالفان غربی شدن شکل بگیرد. با همه این ها جریان که بعد از شکست کمونیست ها شکل گرفت بیشتر در در برابر غرب از خود مقاومت نشان داد و با تمام پدیده های مدرن مبارزه کرد. افراطی ترین این جریان گروه طالبان بود. بنابراین می توان گفت برخورد طالبان با مدرن شدن گونه ای دیگری از برخورد ما (افغانستانی ها) با مدرنیته بود. ویژگی اساسی آن برخورد سرسختانه با غرب و همچنین تاکید افراطی بر سنت است.

تفکیک این سه نوع برخورد دارای اهمیت می باشد. تمایز آن ها ما را کمک می کند که برخورد اکنون خود با پدیده مدرنیته را فهم و درک نمایم. زیرا ما تا هنوز با مدرنیته تعیین نسبت نکرده ایم. بنابراین می توان دوران پسا طالبان را به عنوان یک دوره جدید و گونه ای جدید از برخورد با مدرنیته مورد بررسی قرار داد.

در دوره جدید اما؛ ما نه توانایی درک مدرنیته را داشته ایم و نه قادر به درک عقب ماندگی خود شده ایم و به طبع آن تلاشی در راستای جبران عقب ماندگی نکرده ایم. دوران جدید را باید دوران آشفتگی و سردرگمی خواند. حاکمان و روشنفکران ما بیش از آنکه دغدغه مدرن شدن و تعیین نسبت با مدرنیته را داشته باشد بیشتر در صدد فساد و سوء استفاده از امکانات بوده است. بی خاصیتی و سردرگمی و خنثی بودن از مهمترین ویژگی های دوره پسا در افغانستان است. اگر در دوره امان الله سودای عصری در سر پرورانده می شد امروزه اما سودای فساد بیشتر آرمان و آرزوی ما شده است.

در یک جمع بندی باید گفت که ما برخورد های متفاوت با مدرنیته داشته ایم. گاهی شیفته غرب بوده ایم و گاهی شیفته شوروی. گاهی مخالف سرسختانه غرب. در همه آن ها افراط نموده ایم. گاهی ما مدرنیته را خواسته ایم و گاهی آن را به شدت تمام رد کرده ایم. امروزه که فرصت تعیین نسبت به مدرنیته پیش آمده است سردرگم و آشفته ایم. هیچ وقت در صدد فهم مدرنیته بر نیامده ایم. ما حتی در صدد فهم و درک خویش نیز بر نیامده ایم تا خود را درک نموده و از این راه خود را با دنیای غرب و پدیده های جدید تعیین نسبت نمایم.

دیدگاه شما