صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تقسیم بندی گروه طالبان و گفتگو های صلح

-

تقسیم بندی گروه طالبان و گفتگو های صلح

چندی پیش رهبر گروه طالبان در حمله هوایی طیاره های بدون سرنشین نیروهای آمریکایی کشته شد. رهبر گروه طالبان پاکستانی زمانی کشته شد که حکومت پاکستان بنا بود با وی نشستی به منظور آغاز گفتگو های صلح داشته باشد. کشته شدن رهبر طالبان واکنش های مختلف را از سوی مقامات پاکستانی و مقامات افغانستانی برانگیخت. پاکستان سفیر آمریکا در اسلام آباد را احضار نمود و حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان نیز به هیئت آمریکایی در کابل گفت که حکیم الله محسود، رهبر گروه طالبان در زمان مناسب کشته نشد و این مسئله روی روند گفتگو های صلح در پاکستان و افغانستان صدمه زد. این نوشتار در صدد آن نیست تا واکنش ها و رفتار های سیاسی مقامات پاکستانی را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. بلکه این نوشتار در صدد آن است تا به این مسئله بپردازد که چرا مقامات افغانستانی از جمله حامد کرزی به کشته شدن رهبر طالبان پاکستان واکنش نشان داده و کشته شدن آن را صدمه به روند گفتگو های صلح می داند. به عبارت دیگر چه پیوندی میان گروه طالبان در دو کشور وجود دارد.

قبل از بررسی این مسئله باید مسئله ای تقسیم گروه طالبان به طالبان افغانستانی و طالبان پاکستانی را مورد بررسی قرار داد. از چه زمان این تقسیم بندی شکل گرفته است. آیا این تقسیم بندی درست است. به عبارت دیگر آیا طالبان افغانستانی با طالبان پاکستانی تفاوت دارد.

از سال 1994 که گروه طالبان ظهور کرد تا زمان که شورای عالی صلح در افغانستان ایجاد شد تقسیم بندی میان گروه های طالبان وجود نداشت و اگر هم در برخی رسانه ها از گروه طالبان پاکستانی یاد می شد، طالبان پاکستانی آن را به نوعی رد نموده و بار ها اعلان نموده است که ما از ملا عمر رهبر طالبان در افغانستان حمایت و اطاعت می کنیم. اطاعت طالبان در خاک پاکستان از امر و نهی ملا عمر این تقسیم بندی را نادرست جلوه می دهد. بنابراین در گفتمان طالبانی این تقسیم بندی وجود ندارد و چند ویژگی دیگری طالبان دو طرف مرز نشان می دهد که اساسا تقسیم بندی و تفکیک قائل شدن میان این دو گروه نادرست و بی بنیاد است.

مهمترین و اساسی ترین وجه مشترک طالبان داشتن ایدئولوژی مشترک است. هم طالبان در خاک افغانستان و هم طالبان در خاک افغانستان پیرو ایدئولوژی مشترک می باشند. هر دو گروه در صدد شکل دهی امارت اسلامی و پیاده کردن شریعت اسلامی می باشند. الگوی سیاسی طالبان دو طرف مرز، پیاده سازی حکومت خلفای راشدین و با یک گونه فهم و درک است. درک این مسئله از چند چیز روشن می گردد. اول؛ منشاء و خاستگاه فکری آن ها مکتب دیوبندی است. دوم؛ مکتب دیوبندی تا هنوز خاستگاه تولید ایدئولوژی واحد بوده است. طالبانسیم را مهمترین ایدئولوژی است که مکتب دیوبندی تا هنوز تولید کرده است. بنابراین می توان گفت که به لحاظ ایدئولوژیک طالبان دو طرف مرز یکی می باشد. ایدئولوژی واحد باعث می گردد که رفتار ها و کنش های آن ها نیز یکی باشند. زیرا ایدئولوژی هدف و مقصد نهایی را مشخص می کند و ابزار های واحد برای دست یابی به هدف را مشخص می کند. به همین خاطر می توان گفت که اهداف طالبان دو طرف مرز به خاطر پیروی آن ها از ایدئولوژی واحد یکی می باشد. بنابراین از این لحاظ تفکیک قائل شدن و تقسیم بندی آن ها به دو گروه مجزا نادرست می باشد.

از داشتن ایدئولوژی واحد آن ها می توان چنین نتیجه گرفت که رفتار های سیاسی آن ها نیز یکی است. ایدئولوژی مشخص می کند که چه نوع ساختار سیاسی شکل بگیرد. اگر آن ها در صدد شکل دهی امارت اسلامی است به این خاطر است که ایدئولوژی آن ها مشخص نموده است که دنبال ساختار واحد باشد. مکانیسم ها، ابزار ها و کنش های نیز معطوف به آن شکل می گیرد. بنابراین باید گفت که تفکیک قائل شدن میان آن ها درست نمی باشد.

میان طالبان دو طرف مرز اما یک تفاوت وجود دارد و آن این است که طالبان در خاک افغانستان در صدد شکل دهی امارت اسلامی در داخل افغانستان و طالبان در خاک پاکستان در صدد شکل دهی امارت اسلامی در خاک پاکستان می باشد.

با توجه به مسائل بالا می توان گفت که دگرگونی در وضعیت طالبان در یک طرف، تغییری در وضعیت طرف دیگر ایجاد می کند. به عبارت دیگر تحت فشار قرار گرفتن و یا کشته شدن یک فرد مهم طالبان در افغانستان و یا پاکستان تغییرات در رفتار ها و کنش های دو طرف ایجاد می کند. از این جهت واکنش حامد کرزی تا حدودی درست و اساسی می نمایند. یعنی واکنش حامد کرزی مبنی بر کشته شدن رهبر طالبان تا حدودی درست می نمایند. زیرا تفکیک میان آن ها وجود ندارد.

درست است که کشته شدن رهبر طالبان تاثیری در روند گفتگو های افغانی و پاکستانی ایجاد می کند اما واقعیت این است که گفتگو ها واقعی نیست و بیشتر سمبولیک و مصروف نگه داشتن حکومت می باشد. زیرا به لحاظ ایدئولوژیک آن ها اجازه چنین گفتگوی را ندارد. زیرا گفتگو هیچ گاهی منجر به شکل گیری امارت اسلامی و همچنین پیاده نمودن شریعت اسلامی نمی گردد. از طرف دیگر قطعیت که در ایدئولوژی وجود دارد نمی گذارد که آن ها به طور جدی وارد گفتگو شوند و در نظام کنونی افغانستان و پاکستان حل گردد. زیرا معیار قضاوت آن ها با معیار قضاوت موجود در دو نظام افغانستان و پاکستان متفاوت می باشد. معیار قضاوت طالبان حق و باطل می باشد. در حالی که در نظام های فعلی دو کشور حق و باطل معیار نمی باشد. بلکه گونه ای از نسبیت در قانون اساسی دو کشور دیده می شود. بنابراین جنگ طالبان با محوریت حق و باطل صورت می گیرد. همین مسئله باعث می گردد که آن ها نسبت به گفتگو های صلح اهمیت چندانی ندهد.

از نادرستی تقسیم بندی میان طالبان و عدم جواز ایدئولوژیک برای گفتگو می تواند وجه مشترک میان دو کشور برای مبارزه با طالبان خلق نمایند. وقتی طالبان یکی باشد و ایدئولوژی شان یکی باشد و به گفتگو به لحاظ فکری باور نداشته باشد. بر حکومت افغانستان و پاکستان است که به صورت مشترک با این گروه مبارزه نمایند. مبارزه مشترک باعث تضعیف طالبان در دو کشور می گردد. زیرا گروه طالبان در هر کشوری ضعیف گردد باعث ضعیفی آن در کشور دیگر نیز می گردد.

حکومت افغانستان باید این مسئله را از فعالیت چندین ساله در راستای گفتگو های صلح دریافته باشد. حکومت پاکستان نیز باید از تجربه های دولت افغانستان استفاده نمایند.

در یک جمع بندی باید گفت که تقسیم بندی میان طالبان درست نیست. آن ها ایدئولوژی واحد و اهداف واحد دارند و برای رسیدن به آن از ابزار های خشونت آمیز استفاده می کند. گفتگو با این گروه در مدت سه سال در افغانستان جواب نداده است در پاکستان نیز جواب نخواهد داد. باید حکومت افغانستان و پاکستان مبارزه مشترک و جدی را به منظور تضعیف این گروه آغاز نمایند. زیرا طالبان دشمن مشترک این دو کشور می باشد. عدم توجه به این مسئله می تواند هزینه سنگین برای دو کشور داشته باشد.

دیدگاه شما