صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

بررسی جایگاه اصل "شهروندی" در افغانستان

-

بررسی جایگاه اصل

مفهوم "شهروند" و "شهروندی" از مفاهیم نسبتا جدیدی است که وارد ادبیات سیاسی و اجتماعی گردیده است. هر چند ریشه های این مفهوم را می توان در یونان باستان جستجو کرد، اما این مفهوم با شکل گیری دولت- ملت هادر عصر جدید است کهرسمیت پیدا می کند. به این معنا که پیش از شکل گیری  دولت- ملت ها انسان ها عمدتا "رعیت"حاکمان و سلاطین سرزمین شان بودند و "شهروند" به آنها اطلاق نمی گردید.از آنجایکه امپراتوران و سلاطین گذشته مبنای حکومت خود را با زور می گذاشتند و مشروعیت آن را به آسمانها (خداوندان) نسبت می دادند، لذا مردم و حکومت در طول همدیگر قرار داشتند و مردم تنها فرمان برداران حاکمان خود رای و همه چیز فهم خود بودند. اما با شکل گیری دولت- ملت ها ماهیت حکومت ها دچار دگردیسی شده و حکومت ها اکنون دیگر مشروعیت خود را نه از آسمانها (خداوندان) بلکه از زمین (مردم) می گیرند. مردم با حکومت ها رابطه ای متقابلی پیدا می کنند و دیگر مردم فرمان بران محض نیستند بلکه پتانسیل های هستند که قدرت خود را به فرد یا گروهی واگذار می کنند و در مقابل خواسته ها و توقعاتی را از آنان دارند.بنا براین مفهوم "شهروند" و " شهروندی" همزمان با دگردیسی در ماهیت حکومت و منشأ مشروعیت آنان به وجود آمد و به عنوان یک مفهوم جدی وارد قلمرو ادبیات سیاسی مدرن گردید.

مفهوم " شهروندی" دارای بار معنایی دو وجهی می باشد؛ به این معنی که وقتی مفهوم " شهروندی" را به کار می گیریم،‌ دو معنای در هم تنیده از آن القا می شوند. انسان وقتی که از "رعیت" به " شهروند" تبدیل می شود، هم از حقوق و امتیازاتی بهره مند می گردد و هم زمان با این،‌ مسئولیت هایینیز متوجه او می گردد که مکلف به رعایت و اجرای آن می باشند.بنا براین،‌ مفهوم "شهروندی" آمیزه ای است از وظایف و مسئولیت های شهروندان در قبال یکدیگر،‌ شهر یا در سطح کلان تر دولت و قوای حاکم بر مملکت و هم چنین حقوق و امتیازاتی که وظیفه تامین آن به عهده مدیران شهری (دولت ها) می باشند.

در این رابطه ای متقابل میان دولت و مردم،‌ مسئولیت اساسی دولت تامین امنیت،‌ حفظ نظم، عرضه خدمات بهداشتی و رفاهی،‌ عرضه خدمات آموزشی،‌ایجاد زمینه های اشتغال، رسیدگی به مشکلات حقوقی و دعاوی مردم،تامین منافع مردم در عرصه های بین المللی و دفاع از تمامیت ارضی و حاکمیت ملی یک کشور می باشند. از سوی دیگر احترام به قوانین و حقوق دیگران،‌ مشارکت فعال برای حل و فصل مشکلات و چالش های موجود در محل زندگی، پرداخت مالیات و ... از مسئولیت های "شهروندی" مردم می باشند. علاوه بر این،‌ مشارکت مردم در انتخابات و تعین سرنوشت علاوه بر اینکه حق آنان قلمداد می شود، نوعی مسئولیت و تکلیف ملی- میهنی نیز می باشد کهبایست مردم آنرا انجام دهند.

چنین رابطه ای متقابل و در هم تنیده میان دولت و مردم اساس نظم و ثبات در جوامع پیشرفته و مدرن تلقی می گردد. در بستر چنین رابطه ای دولت های پاسخگو شکل می گیرند و این دولت ها در همکاری با مردم در جهت پیشرفت،‌ ترقی،‌ رفاه و آسایش آن جامعه کار می کنند. مردم با پرداخت مالیات و حضور فعال در عرصه های مختلف زندگی اساس یک دولت قوی را بنیان می نهند و این دولت نیز که روی شانه های مردم شکل گرفته است،‌ مجبور به پاسخ گویی به مردم و رفع مشکلات و نیازهای شان می باشد.

اما این رابطه امروز در افغانستان چگونه قابل توصیف است؟ آیا اساسا مفهوم " شهروندی" مصداقی در افغانستان دارد؟ با آنکه نظام موجود در افغانستان بر اساس اصول دموکراتیک بنا یافته است، اما این نظام قطعا به پختگی نظام های پیش گام دموکراسی در دنیا نرسیده و با آنها فاصله زیادی دارد. مفهوم "شهروندی" آنگونه که در فوق تعریف شد، مصداقی در نظام موجود درافغانستان پیدا نمی کند. زیرا آن رابطه ای متقابلی که میان مردم و حکومت در مفهوم "شهروندی" معنا پیدا می کند، در افغانستان وجود ندارد. دولت در تامین امنیت، عرضه خدمات رفاهی و بهداشتی، ایجاد اشتغال و ده ها مورد دیگر که جز وظایف اصلی اش در برابر شهروندان میباشد، به درستی عمل نمی کند. از طرف دیگر، مردم به عنوان مبنای مشروعیت بخش به حکومت نقش موثری در تعیین سرنوشت کشور ندارند. تمام نقش مردم به حضور در پای صندوق های رای خلاصه شده و در موارد دیگر به خصوص سیاست گذاری ها در عرصه های کلان ملی، هیچ نقشی ندارند. مردم در روند سیاست گذاری ها تنها نظاره گر اند و رضایت یا عدم رضایت شان هیچ مبنایی برای سیاست گذاری های دولتی قرار نمی گیرد. در حالیکه در کشورهای پیشرفته؛ کشورهای که رابطه ای متقابل میان دولت و شهروندان برقرار است، دولت همواره با راه اندازی نظرسنجی ها، میزان رضایت و عدم رضایت شهروندان را مبنای سیاست گذاری های خود قرار می دهند.

در سوی دیگر مسئله، میزان توجه مردم به مسئولیت ها و مکلفیت های شان به عنوان شهروندان مطرح است. در افغانستان به همان میزانی که دولت در انجام وظایف و مسئولیت های خود کوتاهی می کند، مردم نیز در انجام مسئولیت های خود کوتاهی کرده اند. انسان افغانی هیچ گاهی در اندیشه حضور موثر در جامعه نبوده، بنا براین هیچ مسئولیتی هم در قبال دیگران احساس نکرده و نمی کند. مبنای بسیاری از رفتارها و کنش های انسان افغانی را منافع شخصی تشکیل می دهد. توجه به منافع شخصی و تمرکز بر آن درحدی است که رسیدن به آن  اگر به قیمت آسیب رساندن به خیر جمعی باشد،‌ بازهم روا است. این رویکرد در قبال جامعه،‌ اساسا هیچ مسئولیتی را متوجه افراد نمی کند و آنچه اهمیت دارد همان خیر شخصی ما می باشد. بنا براین، بی احترامی به حقوق دیگران، عدم رعایت قوانین، عدم مشارکت فعال در عرصه های مختلف اجتماعی برای رفع نا بسامانی های عمومی و سر انجام گریز از پرداخت مالیات و ... همه ریشه در نگاه محدود انسان افغانی به خودش دارد که در آن منفعت جامعه را بر نمی تابد.

بنا براین، با این توصیف می توان گفت که ما با مفهوم واقعی زندگی "شهروندی" فاصله ای زیادی داریم. ما نمی توانیم ادعا کنیم که یک شبه می توانیم راه صد ساله را بپیمایم، اما اگر برای رفتن به آن مسیر نیتی باشد، هنوز هم دیر نیست. این کار نیازمند آگاهی همگانی است که بایست همه دست به دست هم داده برای دست یافتن به این مامول اقدام کنیم. کشور و جامعه ای ما به نظم و ثباتی دست نخواهد یافت تا اینکه همه کس؛ دولت و شهروندان به مسئولیت های خود در برابر جامعه و کشور عمل نموده و آنرا به عنوان یک امر واجب در زندگی خود قلمداد کنند.

دیدگاه شما