صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

یکشنبه ۱۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نگاه ارگانیستی به توسعه یافتگی

-

نگاه ارگانیستی به توسعه یافتگی

در ادبیات کلاسیک توسعه و نوسازی یکی از نظریه های مهم نظریه ارگانسیم می باشد. نظریه ارگانیسم از این مسئله نشئت می گیرد که جامعه دارای مراحل متعدد می باشد. یعنی جامعه سیر تکامل خود را از یک مرحله ابتدایی آغاز می کند و به یک مرحله ای پیچیده تر می رسد. به طور کلی در نظریه ارگانیسم چهار مرحله برای توسعه یافتگی و تکامل جامعه در نظر گرفته می شود. این نوشتار در صدد آن است تا این چهار مرحله را مورد بررسی قرار دهد و بعد آن را به صورت تطبیقی در مورد افغانستان به کار ببرد.

از آنجایی که جامعه به یک موجود ارگانیسم زنده تشبیه می شود، و ارگانیسم دارای اجزاء مختلف می باشد که هر کدام کارویژه های خاص انجام می دهد. در جامعه نیز باید اجزاء مختلف کارویژه های خود را انجام دهند تا جامعه از مرحله ای به مرحله دیگر عبور کند. تا زمانی که هر جزء کارویژه های خود را به صورت اساسی انجام ندهند بدون شک گذار از مرحله ای به مرحله ای دیگر ممکن نیست.

همان طور که بالا متذکر شدیم در تحلیل ارگانیسمی از توسعه و نوسازی، برای جامعه چهار مرحله در نظر می گیرد. مرحله وحدت اولیه، مرحله صنعتی شدن، مرحله وضعیت مناسب و مرحله وفور.

مرحله وحدت اولیه: این مرحله مربوط به تمام کشور های جهان سوم امروز، کشور های ماقبل سرمایه داری مانند اروپای قرون 16 تا 18 است. در این مرحله قدرت ها جزء جزء شده و اغلب بین مرکز و پیرامون تقسیم شده است. جمعیت از بسیج اندکی برخوردار است و اقتصاد اساسا بر پایه کشاورزی استفوار است. در چنین شرایطی، عملکرد دولت تماما متوجه گسترش و تقویت نظارت سیاسی و اداری مرکز بر مجموعه جمعیت است تا سیاست صنعتی شدن امکان پذیر شود. این مهم با گسترش نقش نخبگان سیاسی ممکن می شود. یعنی در این مرحله نخبگان سیاسی در چارچوب دولت دارای بیشترین نقش در عبور و گذار از این مرحله می باشد.

مرحله صنعتی شدن: این مرحله از الزام نوسازی اقتصادی سرچشمه می گیرد. عملکرد دولت بیشتر به اولویت دادن به تراکم سرمایه، ورود نخبگان اقتصادی به صحنه قدرت و مهاجرت کارگران کشاورز به سوی شهر ها است. گفته اند که این جهت گیری ها عملی نمی شود مگر با تحدید ارتباطات و کاهش قدرت سیاسی توده ها. در صنعتی شدن سه الگو مختلف در تاریخ توسعه یافتگی تجربه شده است. الگوی حکومت بورژوایی، رژیم استالینی و رژیم فاشیستی. الگوی اول در کشور های تحقق یافت که از نظر اقتصادی پیشرفته و شاهد شکوفایی ماقبل سرمایه داری بودند. مراتب و مراحل صنعتی شدن به کندی و اندک اندک در چارچوب محدود دموکراسی به رهبری بورژوازی صنعتی به پیش رفت. رژیم استالینی بر عکس در کشور های ظهور کرد که از نظر اقتصادی عقب افتاده بودند و راه چاره را در سیاست حاد صنعتی شدن به قیمت عقب زدن کامل توده ها دانستند. الگوی فاشیستی اما؛ در کشور های تحقق یافت که آن کشور ها نیمه کشاورزی و نیمه صنعتی بودند. در چنین کشورهای نوسازی زمانی تحقق می یابد که نوعی سازش میان نخبگان کشاورزی و نخبگان صنعتی، بین نخبگان و توده ها و بین خود توده ها وجود داشته باشد. در این الگو به نوعی امتیازات نخبگان کشاورزی حفظ می شود اما آهسته آهسته به نفع صنعتی شدن آن را کنار می زند.

مرحله ای وضعیت مناسب: در این مرحله مشکل توزیع منابع ثروت و قدرت و ... به وجود می آید. تقاضا های مردم در حوزه های مختلف افزایش یافته است. دولت نیز در صدد آن است تا نخبگان و توده ها را با هم سازش دهند و در زمینه اقتصادی نیز، دولت تلاش دارند تا سطح زندگی اقشار مختلف مردم را بالا ببرند. از آنجایی که بحران توزیع به وجود آمده است دولت نیز سیاست توزیع منابع را در پیش می گیرند. برای توزیع منابع نیز سه گونه عملکرد از سوی دولت های مختلف مشاهده شده است. دموکراسی غربی، کمونیسم بعد از استالین و دولت نازی به شکل متفاوت به توزیع منابع پرداخته است. در دموکراسی غربی تلاش شده تا با گسترش نقش توده مردم در حوزه های مختلف بر این مشکل غلبه نمایند. فعال سازی شهروندان در حوزه های مختلف منجر به دسترسی آن ها به منابع شده است و همچنین تقاضا های سیاسی آن ها را پاسخ گفته است. کمونیسم اما با افزایش تولید کالا های مصرفی در صدد بهبود زندگی توده ها بر آمد اما به آن ها اجازه مشارکت سیاسی نداد. در دولت نازی سیاست حمایت اجتماعی را در پیش گرفتند و آن را به شکل اقتدار گرایانه اجرا نمودند. در حقیقت حمایت اجتماعی سیاست به منظور توزیع منابع و بهبود سطح زندگی مردم صورت گرفت.

مرحله وفور: این مرحله متعلق به آینده جوامع صنعتی است. این مرحله با تحول فنون باعث افزایش تولیدات می شود و در نتیجه فراوانی کالا را به دنبال می آورد بنابراین ما خیلی نیازمند پرداختن به این مرحله نمی باشیم.

حال اگر بخواهیم به صورت تطبیقی بحث نمایم باید گفت که افغانستان در مرحله اولیه قرار دارد. قدرت سیاسی در مرکز و پیرامون وجود دارد و دولت تا هنوز قادر به جمع آوری قدرت از سطح جامعه نشده است. همچنین نخبگان سیاسی مهمترین نقش را در عبور از این مرحله بازی می نمایند. عبور از این مرحله وابسته به عملکرد نخبگان سیاسی است. تا زمانی که نخبگان سیاسی عملکرد ها را به یک سو جهت ندهد و در صدد جمع آوری قدرت از سطح جامعه و بسیج مردم و نیرو ها در راستای صنعتی شدن بر نیاید، عبور از این مرحله ممکن نمی گردد. نخبگان سیاسی نیازمند چند کار مهم برای عبور از این مرحله می باشد. اول؛ نیازمند جمع آوری خرده قدرت ها از سطح جامعه و متمرکز نمودن آن می باشد. زیرا در صورت که قدرت ها جمع آوری نگردد آن قدرت ها به عنوان مانع ممکن است در راه سیاست ها و برنامه های نوسازی نخبگان قرار گیرد. دوم؛ عبور از مرحله اولیه همیشه همراه با رشد دانش و علوم طبیعی و فنی بوده است. بنابراین نخبگان سیاسی نیازمند توجه ویژه به نهاد های آموزشی می باشد. سوم؛ نخبگان سیاسی نیازمند آرام کردن کارگران کشاورزی می باشد. زیرا در فرایند عبور کارگران بیکار می شوند و دست به مهاجرت به شهر ها می زند. اما در صورتی که در شهر شغل کافی برای آن ها نباشد بدون کارگران علیه نخبگان سیاسی  اقدامات را انجام می دهند. نخبگان سیاسی اگر بتواند به اشتغال سازی کارگران در شهر بپردازند عبور از این مرحله آسان می گردد. 

در یک جمع بندی باید گفت. از چهار مرحله ای تکامل که در نظریه ارگانیسم مطرح است ما در مرحله اولیه می باشیم. اگر چه تحولات در جامعه اتفاق افتاده است که اما جامعه ما همچنان ویژگی های مرحله اولیه را دارد. عبور از این مرحله منوط به عملکرد نخبگان سیاسی است. نخبگان سیاسی می تواند جامعه در همین مرحله نگاه دارد و می تواند جامعه از این مرحله عبور داده و به مرحله صنعتی شدن برساند.

دیدگاه شما