صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مدرنیته سیاسی و ملت قومی-فرهنگی

-

مدرنیته سیاسی و ملت قومی-فرهنگی

مدرنیته از بحث های جدی آکادمیک است که از اواخر قرن نوزده به این سو، ذهن اندیشمندان و روشنفکران را به خود مجذوب داشته است. این بحث اما؛ در کشور های جهان سوم نیز تا حدودی دنبال شده است. اندیشمندان و روشنفکران کشور های جهان سوم از آن جا به این بحث پرداخته است که در صدد تعیین نسبت به مدرنیته است. زیرا مدرنیته پدیده ای غربی است. اما در کشور های جهان سوم متغییر های اساسی مدرنیته به صورت اساسی و جدی فهم و درک نشده است. در بسی موارد متغییر ها و مولفه های اساسی آن مورد غفلت واقع شده است. در مواردی جنبه های مختلف مدرنیته را خلط کرده است. این نوشتار در صدد آن است تا یکی از جنبه های مدرنیته را، یعنی مدرنیته سیاسی را مورد بحث قرار دهد.

مدرنیته سیاسی یکی از ابعاد مدرنیته می باشد. موریس باربیه مفهوم مدرنیته سیاسی را بیش از همه روشن تر و واضح تر بیان نموده است. وی مدرنیته سیاسی را به مفهوم جدای فرد از دولت دانسته است. وی بر این باور است، زمانی که فرد بدون وابسته به دیگر موجودات انتزاعی و انضمامی تولد یافت و دارای حقوق و وظایف متمایز از دیگر موجودات شد، مدرنیته سیاسی اتفاق افتاده است. جدای فرد از دولت در هجده و نوزده یک پدیده جدید بوده است زیرا در اندیشه های اندیشمندان چون هابز، روسو و افرادی قبل از آن ها اساسا فرد متولد نشده بود. یعنی فرد زیر سیطره دولت قرار داشت. تولد فرد را تنها در اندیشه های لاک، منتسکیو و اسپینوزا می بینیم. در اندیشه هابز، فرد در اثر قرارداد اجتماعی تمام حقوق خود را به "لویاتان" واگذار می کند و بعد از واگذاری حقوق، دیگر حق اعتراض در برابر لویاتان را ندارد. فرد دارای مالکیت، حق انتخاب دین را ندارد. لویاتان حتی حق گرفتن زندگی فرد را نیز دارد. بنابراین فرد در اندیشه وی جایگاهی ندارد. در اندیشه روسو نیز، فرد تمام حقوق خود را بر اثر قرارداد اجتماعی به دولت واگذار می کند. با این تفاوت که فرد حق اعتراض در برابر دولت را دارد. اما این حق اعتراض به گونه ای دیگر از مردم گرفته می شود.  بنابراین برتری دولت بر فرد به نوعی در اندیشه اندیشمندان دیده می شود.

اما در اندیشه های جان لاک، منتسکیو و اسپنوزا فرد(دارای اراده مستقل و آزاد) متولد می شود و حتی فرد بر دولت برتری می یابد. باربیه در حقیقت از اندیشه این سه اندیشمند و مکتب لیبرالیسم چنین نتیجه می گیرد که مدرنیته سیاسی در حقیقت جدای حقوق فرد از حقوق دولت است. زیرا در اندیشه های آن ها، بحث دولت و فرد با بحث دموکراسی نیز پیوند می خورد. دموکراسی که خیلی از اندیشمندان دیگر آن را مدرنیته سیاسی می داند.

اگر جدای فرد از دولت یا برتری فرد از دولت یکی از متغییر ها و مولفه های اساسی مدرنیته سیاسی است، شکل گیری ملت یکی دیگر از متغییر ها و مولفه های است که مدرنیته سیاسی بدون آن ناقض می نمایند. باید گفت وقتی بحث از ملت در مدرنیته سیاسی به میان می آید منظور "ملت سیاسی" است. زیرا ملت قومی-فرهنگی، زبانی و دینی که توضیح آن در زیر می آید با مدرنیته سیاسی سازگار نمی نمایند.

ملت قومی-فرهنگی را مجموعه‏ی از عناصر طبیعی و تاریخی مانند قوم، فرهنگ، زبان و دین می سازند. این عناصر میان همه‏ی افراد یک گروه ملی مشترک، و در تنیدن پیوند های تنگاتنگ میان آنان سهیم اند. در ملت قومی-فرهنگی افراد نقش در به وجود آوردن آن ندارد بلکه ملت به افراد هستی و هویت می بخشد. به همین خاطر ملت از افراد تشکیل دهنده‏اش اهمیت بیشتری دارد و افراد همچون اجزاء یک کل نمودار می شوند.

برجسته بودن عناصر مانند قوم، فرهنگ، زبان و دین در ملت قومی-فرهنگی باعث می شود که قوم‏مداری میان اعضای آن به صورت برجسته وجود داشته باشد. وجود سطحی از قوم مداری در ملت قومی-فرهنگی باعث می شود که گروه های دیگر طرد شود و نسبت به آن ها نابردبار باشد. ملت قومی-فرهنگی به این خاطر نسبت به گروه های دیگر نابردبار است که اعضای خود را بزرگ می دارد و می ستاید. نابردباری در بسی موارد خشونت را در پی دارد.

ملت قومی-فرهنگی درجات متنوع و شکل های گوناگون به خود می گیرد که به نوبه خود می توانند با یکدیگر بیامیزند. این شکل ها یا قومی، فرهنگی، زبانی و دینی اند. هنگامی که ملت خود را با یک گروه قومی هم هویت می انگارد ملت قومی و زمانی که ملت با یک فرهنگ، یک زبان و یا یک دین تعریف می کند به ترتیب فرهنگی، زبان و دینی اند.

در ملت قومی-فرهنگی فرد از هستی ویژه‏ای برخوردار نیست. با ملت که به او هستی می بخشد یگانه پنداشته می شود. بدین سان فرد فقط در ملت و به واسطه ملت که به هستی اش معنی می بخشد وجود می یابد.

در ملت سیاسی اما؛ فرد به عنوان یک موجود مستقل و دارای اختیار و اراده مقدم بر ملت است و خود ملت را شکل می دهد. رابطه‏ای شهروندان بیش از آنکه سرشت و ماهیت قومی، دینی، فرهنگی و زبانی داشته باشد سرشت و ماهیت سیاسی دارد. سرشت سیاسی رابطه شهروندان در دموکراسی باعث می شود که همگرایی در سطوح مختلف شکل بگیرد. همچنین در ملت سیاسی عناصر مانند قوم، زبان، فرهنگ و دین نفی نمی شود بلکه وجود و حضور آن ها را در حوزه جامعه مدنی می پذیرد. اما در حوزه عمومی و سیاسی تاکید بر روابط سیاسی شهروندان دارد.

نابردباری اعضای ملت قومی-فرهنگی نسبت به گروه های دیگر، برتری ملت بر فرد، سرشت قومی، فرهنگی، زبانی و دینی رابطه شهروندان در ملت قومی-فرهنگی باعث ناسازگاری آن با عناصر و مولفه های مدرنیته سیاسی و دموکراسی می شود. این ناسازگاری است که باعث عدم شکل گیری ملت سیاسی می شود. بنابراین شکل گیری ملت سیاسی، نیازمند رهایی از دام ملت های قومی، فرهنگی، دینی و زبانی است. تا زمانی که ملت های قومی، فرهنگی، دینی و زبانی پررنگ باشند، ملت سیاسی نمی تواند شکل بگیرد. عدم شکل گیری ملت سیاسی به معنی عدم جدایی فرد از دولت نیز می باشند. زیرا فرد در ملت قومی، فرهنگی، دینی و زبانی وجود ندارد بلکه در درون ملت ها منحل می گردد.

در یک جمع بندی باید گفت که توضیح باربیه در باره مدرنیته سیاسی تا حدودی فهم مدرنیته سیاسی را ساده می سازد. تولد و یا جدایی فرد از دولت و یا شکل گیری ملت سیاسی از مولفه های اساسی مدرنیسته سیاسی می باشند. برای تولد فرد دارای حقوق مستقل از دولت نیازمند کاهش دامنه دولت می باشیم. همچنین برای این مهم نیازمند آن هستیم که ملت سیاسی را شکل دهیم و از دام ملت های دیگر، یعنی ملت های قومی، فرهنگی، دینی و زبانی رهایی یابیم. تولد فرد و شکل گیری ملت سیاسی با دموکراسی نیز سازگار می نمایند. دموکراسی تنها با ملت سیاسی تحیکم می گردد، بدون آن دموکراسی یک امر پسینی و فاقد ارزش خواهد بود.

دیدگاه شما