صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

کشور های جهان سوم و دست یابی به دموکراسی

-

کشور های جهان سوم و دست یابی به دموکراسی

در بحث مربوط به ادبیات دموکراسی و تحکیم آن این سوال مطرح است که آیا هر کشوری می تواند به حکومتی دموکراتیک دست یابد؟ پاسخ های گوناگون و متعدد نسبت به این سوال ارائه شده است. جی.اس.میل فیلسیوف لیبرال قرن نوزدهم معتقد بود که وجود دموکراتیک منوط به وجود مدنیتی پیشرفته در جامعه است. این ایده او باعث شده بود که وی نتیجه بگیرد که کشور های غیر غربی لیاقت داشتن حکومتی که از آن خود آن ها باشد را ندارند و نیازمند حکومت مستبد هستند که با نیات خیر خواهانه بر آن ها حکم براند و چه بهتر اگر این حکومت به دست غرب اداره شود. روشنفکران دیگری نیز مانند میل نظرات نژادپرستانه ای را مطرح ساخته بود. باید گفت که وجود مردمی با فرهنگ، مزیتی برای دموکراسی محسوب می شود زیرا باعث کاهش اختلاف بین فرمانروایان و فرمانبران می شود؛ اما هیچ دلیل وجود ندارد که بر اساس آن ادعا کنیم که فقدان توانایی و یا تحصیلات رسمی موجب ناتوانایی مردم در فهم مسائل تاثیر گذار بر زندگی شان یا عدم توانایی اداره امور خودشان می شود.

تجربه برخی کشورها در دست یابی به دموکراسی اما؛ باعث دگرگونی در چارچوب تحلیل خیلی از روشنفکران نسبت به دست یابی کشور های غیر غربی نسبت به دموکراسی شد. تحول تنها در این بود که تحلیل گران و روشنفکران دیگر دیدگاه نژادپرستانه و یا قوم محورانه خود را کنار گذاشتند و راه های گوناگون دست یابی به دموکراسی مورد اذعان قرار دادند. اکثر تحلیل گران و روشنفکران بر برخی پیش شرط های دست یابی و تحکیم دموکراسی تاکید نمودند. این نوشتار در صدد آن است تا دیدگاه های مهم در مورد دست یابی به دموکراسی را مورد بررسی قرار دهد.

کشور های جهان سوم برای دست یابی به دموکراسی راه های گوناگون را در پیش گرفتند. می توان راه های متعدد را در چهار دسته رده بندی نمود.

اول؛ برخی کشور ها با تقلید از الگوی غرب تلاش نمودند از پایین با حرکت مردمی به دموکراسی دست یابند. تقلید از غرب و در نظر نگرفتن تفاوت های محیطی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی باعث شد، کشور های که از راه را در پیش گرفته بود با شکست مواجه شود. الگوی غرب به لحاظ تئوریک بعد از جنگ جهانی اول و تا بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان الگوی مسلط بود. این ایده هم از طرف غربی ها و هم از طرف اندیشمندان و روشنفکران جهان سوم تقویت می شد. یک نوع قضاوت در آن نهفته بود که اندیشمندان جهان غرب را به هر لحاظ برتر می دانست و استدلال می نمود که رسیدن به جایگاه غرب تنها از راهی ممکن است که غرب رفته است. تفاوت های مذکور می تواند عمده ترین دلیل شکست ره پویان راه غرب در دست یابی به دموکراسی باشد.

دوم؛ الگوی دیگر دست به دموکراسی از طریق نخبگان می باشد. به لحاظ تاریخی این الگو زمانی مطرح شدند که کشور های مانند جنوب-شرق آسیا و برخی کشور های آمریکایی لاتین به دموکراسی دست یافتند. اما تجربه این کشور ها متعدد بوده است. برخی کشور ها مانند هند، کره جنوبی، آفریقایی جنوبی و برخی دیگر کشور ها با نخبگان سیاسی به دموکراسی نسبی دست یافتند. برخی کشور ها اما؛ با الگوی نظامی به دموکراسی دست بافتند. در الگوی نظامی، دموکراسی به عنوان الگوی حکومتی بر مردم با زور تحمیل شدند و بعد از مدتی نظامیان قدرت را به حکومت مردمی سپرده اند. اگر چه الگوی نظام دست یابی به دموکراسی کمتر است اما الگوی دست یابی به دموکراسی از طریق نخبگان سیاسی هم الگوی موفق بوده است و تجربه عملی آن زیاد است. امروزه اکثر نظریه پردازان دموکراسی در کشور های جهان سوم این الگو را در برابر الگوی غرب(دست یابی به دموکراسی از پایین) مطرح می کند.

الگوی نخبه گرایانه چرخش یک صد و هشتاد درجه ای را نسبت به الگوی غربی نشان می دهد. یعنی اگر الگوی غربی تاکید بر دست یابی به دموکراسی از پایین و بسیج مردمی می نمودند الگوی نخبه گرایانه تاکید از بالا به پایین دارند.

سوم؛ الگوی سوم تاکید بر دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی دارد. اگر چه این الگو با الگوی نخبه گرایانه از جهت های نزدیک است اما جا دارد که این الگو را جدا از آن در نظر بگیریم. در این الگو تاکید بر این دارد که باید دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی در جامعه اتفاق بیافتد تا زمینه های شکل گیری دموکراسی فراهم گردد. ایجاد دگرگونی اقتصادی و اجتماعی فرق نمی کند توسط کدام گروه و یا قشری از جامعه صورت می گیرد. تاکید این الگو این است که دگرگونی اقتصادی و اجتماعی پیش شرط شکل گیری دموکراسی است. یعنی تا زمانی که زمینه های اقتصادی و اجتماعی دموکراسی فراهم نشده باشد شکل گیری دموکراسی ممکن نیست. این الگو تعدیل شده الگوی اولی است. در الگوی اول به صورت مستقیم می گفت باید از غرب تقلید کرد. در این الگو بیان می دارد که در غرب اول دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی اتفاق افتاده بود و بعد دگرگونی سیاسی اتفاق افتاد.

جدای از اینکه این الگو با الگوی اولی نزدیک است، استدلال طرفداران این الگو تا حدودی منطقی می نمایند. این ها استدلال می نمایند که دگرگونی اقتصادی منجر به گروه بندی جدید در جامعه می شود که این گروه ها خواهان مشارکت سیاسی است. به لحاظ تاریخی و با توجه به تجربه برخی کشور ها این استدلال موجه می نمایند.

چهارم؛ پشتیبانی کشور های ابر قدرت و دموکراتیک: برخی نظریه پردازان اما بیان می دارد که دموکراسی بدون حمایت و پشتیبانی مستقیم کشور های ابر قدرت دموکراتیک ممکن نمی گردد. این نظریه پردازان استدلال می کند که در کشور های جهان سوم هم مردم دارای فرهنگ بالا نمی باشند، هم نخبگان سیاسی توانایی دگرگونی سیاسی را ندارند و هم دگرگونی اقتصادی و اجتماعی اتفاق نیافتاده است، به همین خاطر تنها راه این است که ابر قدرت های دموکراتیک باید زمینه های شکل گیری دموکراسی را فراهم نمایند. ابر قدرت ها از چند جهت می تواند در شکل گیری دموکراسی کمک نمایند. اول؛ در عرصه بین الملل حمایت سیاسی می نمایند. دوم؛ به لحاظ اقتصادی و مالی می تواند کشور های جهان سوم را کمک نمایند. سوم؛ در عرصه نهاد سازی و یا به عبارت دیگر دولت سازی می تواند کمک نمایند.

این نظریه ها و الگو ها نشان می دهد که دیدگاه نژاد پرستانه برخی اندیشمندان غربی ناصواب بوده است و دموکراسی در هر کشوری می تواند تحقق یابد.

در نهایت اما باید گفت که دست یابی به دموکراسی تنها با یکی از این الگو ها ممکن نیست. زیرا این دسته بندی به لحاظ تئوریک است. به صورت عملی کشور ها می تواند این الگو ها را با هم تلفیق کند. یعنی ممکن کشورها الگوی نخبه گرایانه با دگرگونی اقتصادی و اجتماعی را تلفیق نمایند. یعنی نخبگان تلاش نمایند که اول دگرگونی اقتصادی و اجتماعی به وجود آورند و در ثانی سراغ دگرگونی سیاسی بروند. با همه این ها نظریات و دیدگاه های مختلف و همچنین شکل گیری دموکراسی در برخی کشور های جهان سوم، این امیدواری را برای کشور های دیگر جهان سوم خلق کرده است که آن ها نیز می تواند به دموکراسی دست یابند.

دیدگاه شما