صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

یکشنبه ۱۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

دگرگونی در استراتژی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه

-

دگرگونی در استراتژی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه

رخداد حادثه یازدهم سپتامبر منجر به شکل گیری ائتلاف بزرگ به منظور مبارزه با مخالفان نظم نوین جهانی با عنوان محور شرارت و حامیان تروریسم جهانی شد. حادثه یازدهم سپتامبر نقطه عطف تاریخی در تاریخ تحولات بین المللی و سرآغاز نظم نوین جهانی شد. بعد از حادثه یازدهم سپتامبر بوش پسر دکترین را ارائه نمود که این دکترین براساس منطق قدرت و زور و مطلق اندیشی بود که دولت ها و ملت ها را ملزم به انتخاب و گزینش میان ائتلاف و همکاری با آمریکا و یا اتحاد و همیاری با تروریست ها می نمود.

بعد از حادثه یازدهم سپتامبر، ایالات متحده آمریکا برخی کشور ها را "محور اهریمنی" خواندند. اگر دلیل حمله به افغانستان را وجود تروریست ها و حامیان آن بدانیم دلیل حمله بر عراق به خاطر خواندن عراق به عنوان یکی از کشور های محور اهریمنی است. از نظر ایالات متحده آمریکا این کشور ها دارای سلاح های کشتار جمعی می باشند و در کنار آن بر مبنای عقلانیت عمل نمی کند. از آنجا که این کشور ها عقلانی عمل نمی کند بنابراین ممکن است دست به کاری بزنند که باعث نابودی دیگران شوند. به همین خاطر ایالات متحده آمریکا و برخی کشور های همسو، در صدد پیش گیری استراتژی بازدارندگی و یا حمله پیش گیرانه بر آمدند.

شاید بزرگترین استدلال آمریکا این باشد که "کشور های محور شرارت برای رسیدن به اهداف خود در عرصه بین المللی از زور و خشونت ابا نمی کنند. حامی تروریسم هستند، به قوانین بین المللی پایبندی نشان نمی دهند و در عرصه داخلی هم برای آزادی مردم و حقوق بشر ارزش و اعتباری قائل نیستند. با همه این ها ایالات متحده آمریکا و همپیمانان او علیه کشور های محور شرارت اقدامات روی دست گرفت.

اقدامات آمریکا بعد از حادثه یازدهم سپتامبر موجب تحول در روابط بین الملل گردید. اول اینکه در ساختار نظام بین الملل پس از یک دهه خوش بینی نسبت به گسترش ارزش های لیبرال دموکراسی به واسطه قدرت فوق العاده آمریکا در شکل دهی به ساختار نظام بین الملل، بازیگران فروملی با توسل به ابزار های متعدد و در رأس آن ها یک جهان بینی خاص، حادثه ای ایجاد کردند که این خوش بینی را با تردید های جدی همراه کرد و از طرف دیگر هدف قرار گرفتن آمریکا فرصتی برای این کشور ها به وجود آورد تا توزیع قدرت را به سوی یک جانبه گرایی سوق دهد.

ایالات متحده آمریکا با حمله به افغانستان و عراق به صورت مشخص طرحی را پی ریزی نمود که به خاورمیانه بزرگ مشهور است. طرح خاورمیانه بزرگ منجر به تثبیت استیلای آمریکا در منطقه می شد. زیرا در این طرح اهداف مانند کنترل بنیادگرایی، تسلط بر بازار های نفت و نفوذ در بازار های تجاری منطقه و وارد کردن فشار های اساسی بر کشور های محور شرارت.

کنترل بر بنیادگرایی: ناگفته نباید گذاشت که بنیادگراها از تروریست ها و عاملان حادثه یازدهم سپتامبر حمایت نمودند. آمریکا به همین منظور به افغانستان حمله نمود. همچنین حمله بر عراق به خاطر وجود تسلحیات کشتار جمعی، نبود عقلانیت سیاسی، از بین بردن بنیادگرایی در عراق، عربستان، سوریه و برخی دیگر کشور ها بود. بنابراین کنترل بنیادگرایی یکی از مسائل جدی در استراتژی آمریکا در قبال خاورمیانه بود.

تسلط بر بازار های نفت و نفوذ در بازار های تجاری منطقه: خاورمیانه در حدود 70 در صد از ذخایر نفتی جهان را در اختیار دارد و در این میان عراق با تولید 7 میلیون بشکه در روز و با کمتر از 25 میلیون جمعیت از نظر ذخایر مقام دوم جهان را دارد. این مسئله برای آمریکا این امکان را می دهد تا با کنترل قیمت نفت خللی در روند رشد اقتصادی آن ایجاد نکند. همچنین به آمریکا این امکان را می دهد که در برابر سازمان اوپک قرار بگیرد و قدرت چانه زنی اوپک را کاهش دهد.

خارج شدن نیرو های ایالات متحده آمریکا از عراق و آغاز خروج نیرو های بین المللی از افغانستان بیانگر چیست؟ آیا استراتژی ایالات متحده آمریکا تغییر کرده است. آیا نیرو های ایالات متحده آمریکا بر بنیادگرا ها کنترل دارند. آیا تسلط بر بازار های نفتی و تجاری منطقه را در اختیار گرفته اند. بدون شک پاسخ به این سوال ها منفی خواهد بود. بنیادگرایی نه تنها تحت کنترل ایالات متحده آمریکا نیامده است بلکه در این اوخر بر پایگاه ها و قونسلگری آمریکا حمله نیز نموده است. نه تنها بنیادگرایی تحت کنترل ایالات متحده در نیامده است بلکه تروریست ها و شبکه القاعده در منطقه به صورت گسترده فعالیت دارند. مقامات ایالات متحده آمریکا خود این مسئله را درک می کند. بنابراین می توان گفت که تغییری در استراتژی ایالات متحده آمریکا در قبال خاورمیانه اتفاق افتاده است. یعنی آمریکا منطق قدرت و زور را کنار گذاشته است و در صدد حل مشکلات و یا اساسا کنترل بنیادگرایی با مکانیسم گفتگو و قدرت نرم است.

اما تغییر استراتژی پیامد های نیز برای ایالات متحده آمریکا دارد. تروریست ها و گروه های بنیادگرا اگر توانستند در سال 2001 میلادی بر ایالات متحده آمریکا حمله بزرگ را سازمان دهی نماید و فعالیت های روز مره آن ها را مختل نمایند بدون شک اکنون نیز می تواند دست به اقدامات تروریستی بزند. گروه های بنیادگرا نه تنها خطری برای آمریکا نیست بلکه می تواند بنیادگرایی را به عنوان یک ایدئولوژی در برابر لیبرال دموکراسی علم نمایند و جنگ سرد دیگری را به وجود آورد. بنابراین بنیادگرایی خطری جدی برای نظام های سیاسی دموکراتیک شرق نیز می باشد.

ایالات متحده امریکا نیازمند یادآوری گذشته و به خصوص حادثه یازدهم سپتامبر است. فراموشی حادثه یازدهم سپتامبر ممکن است به تکرار آن منجر شود.

ایالات متحده آمریکا اما می تواند از تکرار حادثه یازدهم سپتامبر جلوگیری نموده و بر بنیادگرا ها کنترل داشته باشند. این امر تنها با حضور ایالات متحده آمریکا در منطقه ممکن می گردد. به صورت نمونه ایالات متحده آمریکا با ادامه حضور در افغانستان باعث تضعیف و در نهایت باعث نابودی گروه های بنیادگرا در افغانستان گردد. نگفته نباید گذاشت که در صورت خارج شدن آن ها از افغانستان، دولت افغانستان نیز کنترل خود را بر بخش های زیادی کشور از دست خواهد داد و آن بخش ها در اختیار گروه های بنیادگرا قرار خواهد گرفت. این امر بدون شک منجر به تقویت گروه های تروریستی و گروه های بنیادگرا می شود.

در نهایت باید گفت که استراتژی ایالات متحده آمریکا در قبال خاورمیانه و به طبع آن در قبال افغانستان تغییر نموده است. این تغییر استراتژی به نفع ایالات متحده آمریکا نیست زیرا گروه های تروریستی و بنیادگرا می تواند دوباره بر ایالات متحده آمریکا حمله نمایند و منافع آن ها را تهدید نمایند. آمریکا تنها با حضور در منطقه می تواند باعث تقویت دولت ها و تضعیف گروه های بنیادگرا گردد. در غیر آن ممکن است گروه های بنیادگرا دولت ها را سقوط داده و قدرت سیاسی را در دست بگیرد. با به دست گیری قدرت سیاسی بدون شک می تواند هزینه سنگین بر ایالات متحده آمریکا به بار بیاورد. به طور کلی آمریکا می تواند از تکرار تاریخ جلوگیری نمایند.  

دیدگاه شما