صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

علل منازعه و چگونگی حل آن

-

علل منازعه و چگونگی حل آن

منازعه یکی از موضوعات و پدیده های بوده است که بیش از همه زندگی و فکر انسان افغانی را مشغول کرده است. منازعه و درگیری بیش از دیگر مسائل در تاریخ افغانستان مشهود است و امروزه نیز منازعه میان دولت و گروه های مخالف دولت یکی از موضوعات مطرح می باشد که دولت و جامعه جهانی تلاش دارد که این منازعه به صورت مسالمت آمیز و با رضایت دو طرف حل و فصل گردد. بنابراین لازم است مسئله منازعه را مورد بررسی قرار داده و بدانیم که حل منازعه چیست، علل و دلایل منازعه دولت با گروه های مخالف دولت چیست؟ آیا حل منازعه امکان پذیر است؟ این ها سوال های مهم و اساسی است که باید به آنها پاسخ داد.

تحول و دگرگونی در همه جوامع وجود داشته است به همین خاطر بیشترین مطالعه و بیشتر بحث های آکادمیک و نظری روی مسئله دگرگونی و تحول صورت گرفته است. به طور مثال مطالعات در مورد جنگ بیش از مطالعات است که روی مسئله صلح صورت گرفته است.

منازعه سیاسی یکی از موضوعات است که در چهارچوب مباحث دگرگونی اجتماعی در علوم سیاسی و جامعه شناسی صورت می گیرد. اما کم توجهی در مورد منازعات سیاسی داخلی (در درون کشور ها) بیش از منازعات خارجی (میان کشور ها) به چشم می خورد. علل و دلایل این کم توجهی تا حدود زیادی روشن است: منازعات سیاسی داخلی عمدتا بر سر اقتدار سیاسی (حق حکومت) بوده و این موضوع نیز در بخش اعظم تاریخ، غیر قابل مصالحه و تقسیم ناپذیر(حاکمیت تقسیم ناپذیر) تلقی می شده است. این منازعات معمولا فقط با شکست یا حذف یکی از طرفین پایان می یافته است. در چنین شرایطی، حل و فصل این منازعات- چه در عمل و چه در نظر- موضوعیت چندانی پیدا نمی کرده است.

اما امروزه تحولاتی در مبانی و ویژگی های اقتدار سیاسی اتفاق افتاده است که به موزات آن تحولات که در مبانی و ویژگی های اقتدار سیاسی روی داده است-به ویژه با مطرح شدن و پذیرش روز افزون ایده هایی چون "حق حاکمیت مردم"، "کثرت منافع" و "تنوع گرایش های سیاسی" حل منازعات سیاسی داخلی موضوعیت بیشتری پیدا کرده است. همچنین در دهه های اخیر در اثر گسترش انواع ستیزه های قومی و نژادی، تعارضات مذهبی و جنبش های گوناگون اجتماعی-سیاسی نظیر جنبش زنان، دموکراسی خواهی، حقوق بشر و محیط زیست بر اهمیت این موضوع افزوده شده است.

امروزه موضوع حل منازعات داخلی به یک زمینه مطالعاتی تخصصی و مهم در علوم سیاسی تبدیل شده و مباحث و ادبیات علمی مرتبط با این موضوع، گسترش و تنوع روزافزونی یافته است. با وجود این، بخش اعظم این مباحث و ادبیات، به جنبه های کاربردی موضوع، یعنی به شیوه ها و فنون حل و فصل منازعات و اختلافات مربوط است. موضوعاتی نظیر مذاکره، میانجیگری، داوری، بدیل های حل اختلاف، مدیریت منازعه، تکنیک های ارتباطی، کارگاه های حل اختلاف و کاربرد کمیته های حقیقت یاب، از رایج ترین عناوین و مباحث مطرح در ادبیات حل منازعه هستند i.

با توجه به اهمیت موضوع حل منازعه خیلی ها حل منازعه را در معنای عام به فرایندی اطلاق می کند که طی آن اختلافات و برخورد های میان دو یا چند طرف، به شیوه ای مسالمت آمیز و رضایت بخش حل و فصل می شده و خاتمه می یابد. بر این اساس، حل منازعات سیاسی داخلی را نیز می توان فرایند حل و فصل اختلافات و برخورد های میان دولت و نیرو های سیاسی رقیب به شیوه ای مسالمت آمیز و مورد رضایت طرفین تعریف کرد. باید توجه داشت که موضوع حل منازعه ناسازگاری های دراز مدت و عمیق است که این امور کمتر منعطف بوده و کمتر قابل مذاکره می باشد. موضوعات مانند ارزش ها و هنجار های اساسی اجتماعی سیاسی.

حل منازعه به معنای شناسایی سرچشمه های عمیق منازعات و علل و عوامل اصلی ایجاد درگیری ها و سپس تلاش برای ایجاد دگرگونی های لازم در ساختار ها و عوامل ایجاد کننده منازعات، به منظور پایان بخشیدن به آن هاست. حال باید به شناسایی علل و دلایل منازعه پراخت. منازعه ها چرا اتفاق می افتد؟

افلاطون و ارسطو شاید از اولین کسانی باشد که در مورد دلایل منازعه در جوامع نظر داده است. افلاطون بر این باور بود که علت اساسی منازعه در جوامع کمبود منابع مطلوب مانند قدرت، ثروت و فضیلت می باشد. جدال ها و منازعه های که میان انسان و گروه ها به وجود می آید به خاطر قدرت، ثروت و فضیلت می باشد. به نظر وی زمانی که کمبود منابع با تجمل پرستی و تضاد در طبقه حاکم همراه باشد دیگر جامعه به بی ثباتی منجر خواهد شد. ارسطو اما عامل اصلی منازعه را در نابرابری می دانست. وی بیان می داشت که انسان ها برای برابری یا برتری تلاش می نماید. کسانی که از دیگران فروترند، خواهان برابری با ایشانند و آنان که با دیگران برابرند، در جست و جوی برتری هستند و از اینجا منازعه و کشمکش در جامعه پدید می آید ii.

اندیشمندان قرن نوزده مانند کارل مارکس اما دلیل اصلی منازعه را مالکیت خصوصی و اختلاف منافع مادی میان طبقات اجتماعی می دانست. هدف اساسی منازعه در جامعه را تصرف منابع قدرت و وسایل تولید می دانست. تا زمانی که وسایل تولید همگانی نشود و دولت از میان نرود منازعه در جامعه وجود دارد.

نظریه پردازان جدید چون چالمرز جانسون که در چهارچوب نظریه کارکردگرایی نظریه پردازی کرده است علت اصلی منازعه را ناهماهنگی میان ارزش ها و محیط می داند. ارزش ها مجموعه باورها و اعتقادات است که در یک جامعه وجود دارد و این ارزش ها برای تداوم خود به یک محیط نیازمند است و محیط در حقیقت نهاد های مختلف در یک جامعه می باشد.هماهنگی میان ارزش ها و نهاد ها باعث به وجود آمدن ثبات می شود اما زمانی که هماهنگی وجود نداشته باشد بی ثباتی به وجود می آید که هم ارزش ها به حالت تعلیق در می آید و هم نهاد ها کارکرد خود را از دست می دهد.

به نظر می رسد در افغانستان علل و دلیل اصلی منازعه میان دولت و گروه های مخالف دولت ارزش ها و نهاد های حاکم در جامعه می باشد. ارزش های جامعه کنونی افغانستان با توجه به قانون اساسی دموکراتیک بوده و این ارزش ها برای تحقق خود نیازمند نهاد های می باشد که با هم سازگاری داشته باشد. این مسئله باعث شده است که گروه های مخالف دولت این ارزش ها و نهاد ها را نپذیرفته و دست به منازعه و جنگ بزند. دولت برای اینکه این منازعه را حل نماید باید هزینه ای بپردازد. هزینه حل منازعه در افغانستان ایجاد تغییر و دگرگونی در ساختار های سیاسی و حقوقی جامعه می باشد.

باید توجه داشت که سود مصالحه و حل منازعه بیش از ارزش هزینه باشد. همین مسئله است که خیلی از نخبگان و روشنفکران و مردم را نگران کرده است. زیرا خیلی ها بر این باور است که هزینه حل منازعه برای دولت و مردم افغانستان بیش از سود آن است. زیرا قانون اساسی و ساختار دموکراتیک ارزش شان بیش از مصالحه با گروه های مخالف دولت می باشد. بدون برخورد عقلانی یعنی نسنجیدن سود و زیان حل منازعه دولت و مردم افغانستان ممکن زیان های جبران ناپذیری را متحمل شود.

i فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 38، شماره 3، پاییز 1378، ص 44
ii آموزش دانش سیاسی: مبانی علم سیاست نظری و تاسیسی/حسین بشیریه. –تهران: موسسه نگاه معاصر، چاپ ششم 1385،ص 39

دیدگاه شما