صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

شنبه ۸ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

تأملی بر ریشه های پدیدۀ انتحار درافغانستان

-

تأملی بر ریشه های پدیدۀ انتحار درافغانستان

بیش از چهار دهه جنگ و خونریزی در افغانستان و تداوم بحران جنگ و خشونت در این کشور این پرسش مهم را در اذهان خلق می کند که براستی ریشه های این بحران پیچیده کنونی به کجا بر می گردد؟ و آیا ما ناتوان از ریشه یابی درست این بحرانیم یا اینکه درک درستی از ریشه های این بحران داریم اما نا توان از مهار آن هستیم؟ در پاسخ به پرسش نخست باید گفت واقعیت این است که عوامل مختلفی در شکل گیری بحران کنونی نقش داشته و دارد. بنا براین نمی توان از یک عامل تنها نام برد. این عوامل در حوزه های مختلف سیاسی، اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و مسائل جغرافیای طبیعی و تباری قابل بررسی است.

در حوزه فرهنگ؛ خود باورها، عنعنات، رسومات اقوام و سنت های بومی خود می تواند از ریشه های اصلی بحران کنونی در افغانستان باشد.

مثلا خشونت بیش از حد در افغانستان و گسترش موج انتحار و خودکشی و دیگر کشی را باید در سنت های بومی و قومی جستجو کرد که به رغم اعلام صریح و مکرر عالی ترین مقامات مذهبی عربستان و مصر بازهم شاهد تداوم این عمل وحشیانه درافغانستان ایم. اما در سایر نقاط جهان هرگز چنین پدیده ی را نمی بینیم. بنا براین نمی توان این پدیده را به اسلام نسبت داد؛ که اگر چنین بود مفتی های اعظم جهان اسلام و خود مسلمانان از آن اظهار بی زاری نمی کردند.

پس این پدیده خاص در جغرافیای طبیعی و تباری خاص؛ ریشه در سنت ها، باورها و ویژگی های اتنیکی و فرهنگی خاص گروه از مردم دارد. البته هستند کسانی یا قدرتهای که از این ویژگی خاص به نفع خود و برای قربانی کردن دیگران استفاده می کنند. نمونه دیگر رفتار ظالمانه و خشونت بار با زنان است که هرگز نه ریشه در سنت های اسلامی دارد و نه در جوامع دیگر رایج است. بلکه فقط این پدیده را در محدوده های خاص جغرافیایی و تباری می توان یافت.

اما اینکه این سنت ها و باورها در میان گروهی از مردم چگونه شکل می گیرد و زمینه ها و بسترهای آن چه می تواند باشد بحث مفصلی است که در حوصله این نوشتار نیست.

به طور اشاره باید گفت برخی بر این باور اند که در اقلیم های خشک و صحرایی، مردمان خشن، جنگ جو و ستیزه جو زندگی می کنند. این یعنی اینکه ویژگی های محیط طبیعی زندگی انسانها در شکل دهی افکار باورها و رسومات آنان تاثیر مستقیم دارد.

از نظر این عده مثلا اعراب بیایان گرد قبل از اسلام، باید دختران شانرا زنده بگور می کردند. چون وجود دختران برای مردی که به سختی می توانست قطره آبی یا لقمه نانی را با کشتار و جنگ های قبیله ی و زندگی صحرانشینی پیدا کند جز مایه رنج و مرارت و بدبختی برای شان در جنگ ها ستیزها و قحط سالیهای خشک حجاز چیزی دیگر نبود.

برخلاف پسران که می توانستند جور و بازوی پدران شان باشند، چه در جنگ ها و چه در کسب معا ش و مسکن. اما در مقابل مردمانی که همیشه در سرزمین های بارانی و حاصل خیز زیسته اند و غرق در وفور نعمت و آب و باد باران بوده اند، برای آنان زنان نه تنها مایه رنج و زحمت آنان نبوده بلکه همیشه از جایگاه بلند برخوردار بوده اند. دوره های مادر سالاری و زن سالاری را در گذشته های آنان باید جستجو کرد.

آگاهان بر این باور اند که اصلا در محیط های بارانی و حاصل خیز که آب و هوای مرطوب و معتدل دارند همواره انسانهای با ویژگی های نرمی و ملایمت زندگی می کنند که بیشتر ویژگی های عاطفی بودن و توجه بیش از حد به احساسات و عواطف در آنها موج می زند.

به باور این عده کمتر می توان در تاریخ هند و چین حمله بر سایر ملل و تحمیل جنگ های ویران گر را بر دیگران از جانب آنان سراغ گرفت. بلکه بر عکس دو آئین هندو و بودیزم بر اخلاقیات و عواطف و احساسات بیش از اندازه تاکید می کنند و مهار نفس را تنها راه نجات و رستگاری می داند. بودا بر این باور بود که انسان ناتوان از مهار طبعیت است اما بر مهار نفس خویش توانا. پس باید برای آنکه از رنج هایش بکاهد کار دوم را بکند که تنها راه سعادت است.

در احوالات او آورده اند که در هنگام راه رفتن حتی حشرات را با جاروی نرمی از راه خود جاروب می کرد که مبادا آسیب اش به موری یا ملخی برسد. از نظر برخی انسان شناسان و روانشناسان این ویژگی های فرهنگی و رفتاری را باید در محیط های زندگی نرم و آرام و دارای نعمت های فراوان در دامن طبیعت جستجو کرد.

اگر این تئوری ها درست باشد و یا به تعبیر بهتر آنرا بپذیریم، در اقوامی که گذشته صحرا نشینی دارند و در محیط های خشک و بیابانی یا کوهستانی زندگی کرده اند باید رگه های از خشونت و جنگ افروزی را جستجو کرد. از جمله در مورد چنگیز خان و لشکر او که از اقوام صحرانشین و کوچ نیشن گرد آمده بودند این تئوری قابل تطبیق است و در افغانستان نیز باید این فرهنگ خشونت و ترور و انتحار را باید در چنین زمینه ها وبستر های جستجو کرد.

نکته مهم دراین زمینه این است که متاسفانه تجربه ثابت کرده است که اندیشه ها، باورها، فرهنگ های وارداتی در میان این گونه مردمان نیز از محیط پیرامونی تاثیر می پذیرد و به مرور زمان بگونه ی باب میل آنان تغییر چهره می دهد. مثلا اسلام هنگامی که در شرق آسیا می رود و عمدتا توسط تاجران به این سرزمین ها منتقل می شود بیشتر به آیینی می ماند که به زندگی، حیات، معیشت و تجارت و کار اهمیت فراوان می دهد و بیشتر دین صلح و همزیستی مسالمت آمیز با دیگران است و کمتر خشونت و ترور و حشت آفرینی را تاکید می کند.

اما همین آیین در صحرای افریقا یا در بیابان های حجاز و در صحرا ها و کوهستانهای آسیای مرکزی وقتی می آید بگونه ی دیگر تفسیر و برداشت می شود و بیشتر بر جنبه های خشونت و افراطیت آن توجه می شود نه جنبه های دیگر آن. در نتیجه امروزه ما در افغانستان شاهد پدیده ی هستیم که بسیار نادر است در تاریخ اسلام و آن پدیده انتحار و خود کشی است که در سایر سرزمین های اسلامی خبری از آن نیست.

بنا براین روشن است که بسیار از ویژگی های زیست محیطی بر باورها، عقاید، فرهنگ و سنت های مردم تاثیر مستقیم دارد و فرهنگ خشونت وترور را در افغانستان نیز باید در همین راستا توجیه و تبیین کرد. در گذشته ها شاهان و سلاطین افغان کمتر از انگلیس ها به هند و سرزمینهای اطراف آن حمله نکرده اند اما آنچه که از هند به تاراج رفته است در انگلستان به تولید ماشین، و چرخش و انقلاب عظیم در علم و صنعت منتهی شده است اما در افغانستان تمامی ثروت های بدست آمده صرف خشونت ها کشتارها و فاجعه آفرینی های بیشتر شده است.

آیا غیر از آن است که ویژگی های فرهنگی و رفتاری مردمانی که در جزایر بارانی و حاصل خیز و پر نعمت زندگی می کنند غیر از آنی است که درمردمان صحران نشین و کوهستان نشین می توان یافت.

گروه اول بدنبال یافتن راه های بهره وری بیشتر از طبعت اند و بدنبال تولید دانش و ابزار بیشتر اند اما گروه دوم بیشتر به فکر خشونت آفرینی و جنگ و کشتار همدیگر یا اقوام دیگر. در نتیجه اینگونه است که هم باورها و عقاید در خدمت خشونت تفسیر می شود هم ثروت و سرمایه های بدست آمده صرف خشونت بیشتر می شود.

چنانکه در یکه دهه گذشته ملیاردها دالر در افغانستان صرف خشونت و جنگ شده است اما مبلغی به مرابت کمتر از این توانسته است جاپان بعد از جنگ جهانی دوم را به مهد علم، صنعت، تکنولوژی و در نتیجه از قطب های اقتصادی جهان تبدیل کند.

دیدگاه شما