صفحه نخست » مقالات » سقوط اخلاق، سقوط جامعه!
سقوط اخلاق، سقوط جامعه!
- حبیب صبوری خسروشاهی
نظام اجتماعي از آغازين مرحله شكل گيري تاكنون كه دامنه و وسعت آن شگفت انگيز و همچنان رو به توسعه ميباشد، بر يك سلسله اصول، هنجارها و ارزشهاي استوار گرديده است كه مجموع آنها را "اخلاق" ناميده اند. اخلاق هر جامعه ملاك و معياري است براي بايد و نبايدهاي آن جامعه. نظام اخلاقي جامعه بشري هم سر چشمه و خواستگاه آسماني و ديني دارد و هم سرچشمه و منبع بشري و به اصطلاح عرفي. هرچند درباره تعريف اخلاق اجماع همگاني و دقيقي وجود ندارد اما مفهوم اخلاق در بيان ساده يعني روا بودن و ناروا بودن بعضي از كار ها.
با نگاهي مختصر و گذرا در باره اخلاق مي توان دريافت كه همه خردمندان و عقلاء و چيزفهم هاي جامعه بشري ، در هر دوره و زمانهاي كه بوده اند از طرق مختلف بر اين امر تاكيد داشته اند كه سعادت و رستگاري انسان و جامعه انساني با منظومه اخلاقي آن جامعه ارتباط و پيوند تنگاتنگ و بنيادي دارد.
خصوصا كه دوام زندگي و رشد انسان فقط در دايره حيات فردي محدود نمانده، بلكه ضرورت دارد كه براي رشد و كمال ، با ديگري ارتباط و پيوند بر قرارشود ، كه روابط و مناسبات اجتماعي در گسترههاي مختلف آن از اينجا سرچشمه ميگيرد، نقش اخلاق در تنظيم اين روابط و مناسبات و ارائه الگو و معيار بس مهم و تعيين كننده ميباشد.
هر جامعهاي كه بر مبناي يك ارزش و الگوي تعريف شده مبتني بر ارزشهاي اخلاقي استوار گرديده و مناسباتش را عيار سازد، آن جامعه خواهد توانست كه راه سعادت و خوش بختي را پيدا نموده و با موفقيت آن را بپيمايد. براي اخلاق عمدتا دو منبع و سر چشمه قايل شده اند: دانش و علم، ديگري اديان. دانش و علم را موجب پيدايش و رشد فضيلتهاي انساني دانسته اند، كه بحث آن از وسعت اين نوشتار فراتر است؛ هم چنان كار عمده اديان و پيامبران نيز تامين اخلاق جامعه دانسته شده است. يعني كار محوري و قلب آموزههاي ديني و هدف گيري عمده پيامبران، ايجاد يك جامعه اخلاقي بوده است.
در اهميت و نقش اخلاق در جامعه به اندازه اي تاكيد گرديده است و براي آن استدلال شده است كه در جامعه غير اخلاقي رشد شخصيت آدمي غير ممكن است، همه انسانها يا گرگ خواهند بود يا گوسفندان برده صفت. حتي امروزه موضوع مدرنيسم و مدنيت بعنوان نمادي از رشد و توسعه جامعه تلقي مي گردد، دانشمندان بر اين باور اند تا جامعه اي اخلاقي نباشد، آن جامعه مدني نخواهد بود. پذيرش مدنيت اجتماعي بدان جهت است كه اخلاقي تر است.
حال تصور شود كه با وجود اين همه تاكيدات بر موضوع و نقش اخلاق در جامعه، جامعه اي چنين ستوني و محوري را از دست بدهد و از آن محروم گردد چه چيزي برايش باقي ميماند؟ يا بدون استفاده از چنين چراغ و روشنايي ميخواهد راه دور و دراز و تاريكي را بپيمايد، سرانجام بهكدام بيراهه و يا چالهاي سقوط خواهد نمود؟ اصناف جامعه طبق كدام معيار و الگو روابط و مناسبات خود را تنظيم سازند؟ معيار خوبي و بدي يك عمل و رفتار چه خواهد بود؟ روا بودن و ناروا بودن رفتار ها با چه شاخصي ارزيابي گردد؟ اينكه رشد شخصيتي واجتماعي خود را بدانيم بركدام وزنه و اعتبار اعتماد نماييم و ...
در بحث انهدام و سقوط تمدن ها و ملت ها در كنار عوامل متعدد، مسئله سقوط اخلاقي در پديد آمدن فاجعه هاي انساني بصورت جدي و اساسي مورد توجه قرار دارد. شايد بتوان گفت كه ريشه بسياري از ناهنجاري هاي اجتماعي و شيوه هاي نامعقول و نا جايز سياسي در سقوط اخلاقي جامعه و سياست مداران قرار دارد. زيرا همانطور كه ياد آوری شد هرچه جامعه غيراخلاقي تر شد به همان ميزان از مدار و دايره انسانيت فاصله ميگيرد . به همين تناسب وقتي موضوع اخلاق وارد قلمرو سياست مي شود، مسئله رنگ و بوي ديگري بخود گرفته و بيش از پيش جدي تر و پيچيده تر ميگردد.
به همين دليل مهم ترين عنصري كه فيلسوفان و دانشمندان علم سياست در مهار و كنترل قدرت درباره آن انديشيده اند مفهوم بزرگ اخلاقي – سياسي بوده است، به معني ديگر اخلاقي شدن سياست مي باشد. دليل ديگري كه اخلاق بيش از همه نسبت به مهار و كنترل سياست توجه نشان ميدهد اينست كه قدرت سياسي، نسبت به ساير قدرت هاي كه در جامعه وجود دارد: قدرت ديني، قدرت علمي، قدرت تبليغي، قدرت اقتصادي و... ، قدرت سياسي بيش از همه ملموس تر، عظيم تر و فاجعه بار تر بوده و اگر نه هميشه، حد اقل گاهي برهمه قدرتهاي ياد شده سايه افكنده و بر آنان سلطه پيدا نموده و آنان را در كام خود ميكشد.
همين طور در باره اهميت و نقش اخلاق در روابط اجتماعي و رفتارهاي فردي، رشد جامعه و افراد مي توان بحث نمود. چنانچه در مباحث اخلاقي كه بوسيله دانشمندان علم اخلاق و علم دانش اجتماعي مورد توجه قرار گرفته و بدان اهتمام ورزيده اند.
بنا بر اين يكي از دلايل سقوط يك جامعه و انحطاطي كه آن را در بر ميگيرد بي توجهي و غفلت از مسئله
" اخلاق " در مناسبات فردي، اجتماعي و سياست مي باشد. هرگاه ارزشها و معيارهاي بنيادي كه موجب موجه بودن و يا ناموجه بودن رفتار و عملكرد ها در حوزه هاي ياد شده ميباشد، مورد بي مهري و غفلت قرار گيرد قطعا زمينه سقوط و انحطاط فراهم ميگردد.
اين يك سنت قطعي هستي است. براي درك و فهم اين موضوع هر چند مي توان از تاريخ بشري مثال ها و نمونه ها ارائه داد، اما نزديك ترين و ملموس ترين مثال در اين باره براي ما وضعيت جامعه خود ما ميباشد. فاجعه اي كه در آن قرار داشتيم و هنوز دامنه آن برچيده نشده است و متاسفانه روز بروز به شكل ديگري در جامعه و سياست كشور تبارز مينمايد. وضعيت نا بهنجاري كه اينك در آن قرار داريم، حالتي كه سنگ روي سنگ بند نمانده و همه چيز در فضا معلق مانده و در خلاء كامل بسر ميبريم. شرايطي كه اكنون مردم ما در آن بسر ميبرند، رنگي كه جامعه ما بر داشته است، قدرت و سياستي كه بر زندگي و همه شئونات ما سايه افكنده است بطور كامل از دايره و معيارهاي اخلاقي بيرون شده است.
هيچ فضيلت انساني در آن نمي توان يافت. قابل ياد آوري است كه بحث سقوط معيار ها و ارزشهاي اخلاقي در جامعه و سياست ما، فقط نگراني از برخي حركتها و نابهنجاري هاي اجتماعي محدود، هم چنين غفلتها و سهل انگاريهاي كه جامعه معمولا از آن نمي تواند مصئون بماند نيست، بلكه موضوع مهم اينست كه هم اينك جامعه و سياست ما نه یک جامعه ارزشي و اخلاقي مبتني بر باورهاي اعتقادي و ديني است؛ و نه هم جامعه و سياستي است كه مبتني بر قاعده و اصول اخلاقي ريشه گرفته از دانش و علم امروزي بشر باشد. معيار روا و ناروا در جامعه و سياست ما كاملا از دست رفته و گم شده است. هرچه پيش آيد خوش آيد!
اندك نگاهي به فجايعي كه بصورت روزمره اتفاق ميافتد، و در مقابل حساسيت جامعه و سياست را در مقابل آن مقايسه نماييد ؛ آنگاه در خواهيم يافت كه ما از منظر ارزشهاي اخلاقي تا چه درجهاي سقوط نموده ايم.
مسئله تجاوز جنسي بر اطفال و كودكان، دختران و زنان اكنون در جامعه ما به عرف و عادت تبديل شده است. وقوع جنایتهای تکان دهنده و افزایش تجاوزهای جنسی در روزهای اخیر نمادهای بارز سقوط و عدم باورمندی به کرامت انسانی در جامعه میباشد. نشر گزارشهای چون تجاوز یک مولوی بر دختر خردسال، رابطه نامشروع پدری با دخترش به مدت شش سال در هرات و تجاوز و قتل دختری بیگناه بوسیله یکی از اعضای شورای ولایتی و متنفذ محل در بامیان و... واقعیتهای تلخ و تکان دهنده ای را برملا میسازد.
تا زمانیکه جامعه ای از لحاظ اخلاق انسانی باورمندی و تعهد نداشته باشد، وقوع هر جرمی و ارتکاب هر نوع تخلفی و زیر پانهادن قانون و نادیده انگاشتن عدالت یک امر طبیعی و عادی قلمداد خواهد شد و چشم امید بستن به آینده روشن و برخوردار از کرامت انسانی، انتظاری عبث بشمار میرود.
.................
1. ادب قدرت، ادب عدالت : داکتر عبدالکریم سروش.
2. فصلنامه گفتمان نو ، سال اول ، شماره اول ، بهار1383.
دیدگاه شما