صفحه نخست » مقالات » زنگ های خطر، کاهش امنیت و افزایش خشونتها
زنگ های خطر، کاهش امنیت و افزایش خشونتها
- حبیب صبوری خسروشاهی
وقتی این روزها پای صحبت مردم عادی بنشینی همه یک جمله میگویند: ما دیگر در هیچجایی احساس امنیت نمیکنیم. نه در محلهای عمومی و نه در فضاهای سبز و نه حتا در خانههای خود. دست یابی به امنیت به یک آرزوی دست نیافتنی بدل شده است. این زمزمه ها و صحبتهای دردمندانه مردم روایت سالهای جنگ وبحران را در ذهن تداعی می کند. سال هایی که زندگی مردم را به مرگ سیاه و دوزخ سوزان تبدیل کرده بود. حالا اما نگرانی از جنگ و ترور، انفجار و انتحار روح و روان مردم و خانوادهها را فرسوده ساخته است.
آخرین خشونت و وحشتی که تروریست ها در کابل بوجود آوردند واقعه تفریحگاه قرغه بود. یکی از شاهدان عینی در این رابطه میگوید:"ما در بیرون از هوتل مصروف بازی بودیم که ناگهان صدای فیر آمد، همه فرار کردند و ما رفتیم زیر میز صاحب هوتل پنهان شدیم، از زیر میز طالبان را میدیدیم که این طرف و آن طرف میرفتند و هر که را میدیدند به سویش فیر میکردند و سپس میخندیدند!"
همین طور موردی دیگر از خشونت که توسط طالبان بنام اجرای شریعت اعمال گردید کشتن یک زن در ولایت پروان به جرم زنای محصنه بود. بعدها گزارشگران گفتند که چند طالب نیز همزمان با این زن بوسیله هم قطاران شان کشته شدند. شایعه بر اینست که طالبان کشته شده شاهدان تجاوز فرمانده خود بر این زن بوده اند. برای این که اسناد و شواهد جرمی این فرمانده طالب موجود نباشد، آنان نابود گردیدند! جنایت و قباحت در این سرزمین به مرحله ای رسیده است که بنام شریعت، بوسیله مجریان شریعت زیرپای می گردد و بلکه در مقابل جنایتی چند برابر وحشتناکتری نیز صورت می گیرد!
این خشونتها تنها بوسیله مخالفین صورت نمی گیرد، بلکه خشونت های دیگری نیز صورت میگیرد که بوسیله تامین کنندگان امنیت و نیز بوسیله یکی از اعضای خانواده، که معمولا مردها می باشند، مرتکب می شود. بعضی از این خشونتها توسط یکی از اعضای خانواده صورت گرفته است. بطور نمونه مقام های محلی در ولایت غزنی می گویند که یک مرد در این ولایت، در جنایت بی سابقه، خانم و دو فرزندش را با ضربات چاقو به قتل رسانده است. شکریه ولی رئیس امور زنان غزنی در نشست خبری با تایید این رویداد، گفت که قربانیان شامل یک خانم 30 ساله، پسری به نام حکیم هشت ساله و یک دختر 10 سال به نام ستاره هستند.
هم چنین مقامها در غرب کشور می گویند که در دو رویداد جداگانه دو دختر جوان در ولایت های هرات و غور کشته شده و یا خودکشی کرده اند. به گفته مقامهای امنیتی در ولایت هرات یک دختر جوان به ضرب مرمی تفنگ از سوی برادرش کشته شده است. در یک رویداد دیگر در ولایت غور یک دختر 14 ساله که متعلم صنف 11 مکتب بود به علت خشونت های خانوادگی خودش را حلقه آویز کرده است.
کشته شدن چند تن از شهروندان در دشت پدوله در کابل بوسیله پولیس به بهانه غصب زمین های دولتی از مواردی دیگری از خشونتهای است که بوسیله نیروهای امنیتی برمردم اعمال می گردد. طبق گزارشهای دریافتی در این ماجرا میان پولیس و برخی از باشندگان دشت پدوله در ریشخور درگیری مسلحانه رخ داد. گفته می شود در این درگیریها علاوه برزخمی شدن تعدادی از پولیس ها، سه تن از مردم نیز جان خود را از دست دادند.
مجموع این رویدادها برعلاوه نابسامانی های مختلف دیگری در سطح جامعه و اداره مشاهده می شود نوعی از ناامنیهای گسترده روانی و فیزیکی را در جامعه بوجود آورده است. موجودیت چنین نگرانی هایی مانع از آن می شود که جامعه بسوی ثبات پیش برود. اما نکته مهم در این است که باید ریشه های این ناامنیها باید جستجو گردد. با دریافت ریشههای ناامنی، بایستی اقدام ها و تدابیر لازم جهت مقابله با آن و تحکیم ثبات صورت گیرد.
بر اساس مطالعات صورت گرفته یکی از مهم ترین علت و دلیل افزایش خشونت عدم حاکمیت قانون می باشد. فقدان قانون سبب گردیده است که بسیاری مسایل اجتماعی بصورت خود سرانه حل و فصل گردد. از جمله مسایل اجتماعی اختلافات خانوادگی و بعضی موضوعات حقوقی است که ممکن است در جامعه و نهادهای مربوط به آن روی دهد؛ رعایت قانون، یک اصل اجتنابناپذیر است. همه باید حاکمیت قانون را بپذیرند. هیچ سازمان یا فردی فوق قانون نیست.
مجریان قانون باید قانون را اجرا کنند. اما به دلیل عدم حاکمیت قانون و عدم اعتماد به نهادهای قانونی و عدلی بسیاری از قضایا بصورت خود سرانه و خارج از قانون و عدالت درباره آن اقدام صورت میگیرد. مورد دیگری که بازهم در این ردیف قرار میگیرد عدم احساس مسئولیت پذیری مجریان قانون است.
بی توجهی و عدم اهتمام مسئولین در مقابله و مجازات مرتکبین جنایت و نقض کنندگان قانون سبب می شود که مردم از نهادهای قانونی و عدلی ناامید گردیده یا به مراکز و مراجع سنتی رجوع نمایند و یا اینکه خود بطور خود سرانه و از سر احساسات به حل و فصل قضیه بپردازند. وقتی در جامعه و حکومتی مجرمین احساس امنیت داشته و توده مردم نگران جان و امنیت خود باشند، چگونه می توان انتظار داشت که در آن جامعه جنایت و قتل، خشونت و بی رحمی صورت نگیرد.
عامل دیگری که در کاهش روز افزون امنیت و افزایش خشونتها اثرگذار بوده است جنگ، فقر اقتصادی، آوارگیهای داخلی و مهاجرتها می باشد، که در این میان آسیب پذیرترین قشرهای اجتماعی از جمله زنان و کودکان بیشتر از این وضعیت نامطلوب متاثر می شوند. عوامل ذکر شده یا بطور مستقیم یا بصورت غیرمستقیم سبب گردیده اند که مردم به خشونت روی آورند یا اینکه زمینه گرایش بهخشونت را فراهم گردانیده است. متاسفانه مخالفین نظام سیاسی از این وضعیت نیز با استفاده از شگردهای تبلیغاتی و برانگیختن احساسات و عواطف عده ای را بسوی خود و انجام خشونت سوق میدهند.
بطور مثال برخی از کسانی که در صفوف مخالفین قرار دارند و یا در جابجایی و انتقال مواد انفجاری برای عملیاتهای انتحاری نقش بازی می کنند کسانی اند که از فقر و بیچارگی مجبور شده اند در بدل اندک مبلغی جان خود و هم وطنان خود را بهخطر و مرگ روبرو سازند. همینطور آوارگیها و جابجاییهای داخلی نیز به نحوی در تشدید خشونت اثرگذار بوده است. زیرا عوامل این جابجایی ممکن خشونت را در خود نهفته داشته باشد. ورود به مکان و اجتماع جدید تضادهای ویژه خود را به همراه دارد . تداوم این وضعیت موجب تقابل گردیده و در نهایت منجر به ارتکاب برخی از خشونت ها گردد.
حال سوال اینست که متولیان امور در این باب چه چاره ای اندیشیده اند؟آیا اساسا چنین موضوعاتی به ذهن آنان خطور می نماید؟ متاسفانه اگر پاسخ این سوال را در برنامه ها و کارکردهای متولیان جستجو نماییم جواب کاملا منفی است. در نگاه متولیان امر خشونت امروز فقط در حملات انتحاری و عملیات های نظامی مخالفین خلاصه گردیده است؛ البته این نوع اعمال هم خشونت است، اما همه خشونت ها نیستند. بطور مثال وزارت صحت عامه، وزارت معارف، وزارت اطلاعات و فرهنگ، وزارت تحصیلات عالی چقدر در ترویج روحیه صلح جویی و زدودن واژه های حاوی خشونت در متون درسی مدارس و آموزش گاههای عالی کشور کوشیده اند؟
چرا در مضامین دینی مفهوم "جهاد" فقط به شمشیر و کشتن محدود گردد؛چرا تلاش در راه تامین معاش خانواده و تنظیم یک زندگی سالم، سعی برای فراگیری دانش و مهارت و.... نیز نوعی دیگر از جهاد یاد نمی گردد تا نسل امروز متوجه گردد که هر تلاش و کوشش و مبارزه ای برای بهبود بخشیدن به وضعیت کنونی در هر زمینه ای خود یک نوع جهاد فی سبیل الله است و جهاد تنها در شمشیر و کشتن خلاصه نمی گردد. آری، مفهوم جهاد وقتی در چکاچک شمشیرها مصداق پیدا می نماید که دشمنان دین و وطن متعرض گردند.
بنابر این کاهش امنیت عمومی در جامعه و افزایش خشونت ها زنگ خطر را بگوش مسئولین به صدا درآورده و تهدیدهای بالفعل و بالقوه ای را متوجه مردم نیز نموده است. اگر برای رفع این نگرانی و تهدیدها تدبیری سنجیده نشود و صادقانه و قاطعانه گام برداشته نشود آینده بسیار وهم ناک دیده می شود.
دیدگاه شما