صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۲۸ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

پیامدهای بازگشت طالبان به قدرت

-

پیامدهای بازگشت طالبان به قدرت

اصولا در تعریف طالبان همانطور که بارها از زبان عالی ترین مقامات کشورشنیده شده است توافق نظر کامل وجود ندارد و ازاین رو تعریف روشنی از طالبان درافغانستان وجود ندارد. برخی طالبان را به عنوان افرادی که توسط دیگران شستشوی مغزی شده اند و کاملا در اختیار دشمنان این آب و خاک اند تعریف می کنند اما ممکن است طالبان هم در مقابل این افراد را متهم به شستشوی مغزی شدن توسط مخالفان خود بکنند.

بسیاری طالبان را به دسته های مختلف تقسیم بندی می کنند و طبق این تقسیم بندی ها طالبان دموکرات وجود دارند، طالبان سوسیال دموکرات وجود دارند و طالبان لیبرال هم وجود دارند. اما اینگونه اظهار نظر ها نشان می دهد که هنوز بسیاری از مفاهیم و مقولات در ذهن و ضمیر حتا کارشناسان و آگاهان کشور تعریف روشنی نیافته است و روشن نیست که طالبان کی‌اند و چه می‌خواهند.

گاهی هم بجای ارائه تعریف روشن صرفا به بیان برخی صفات و ویژگی‌های آنان پرداخته می شود حال آنکه در علم منطق گفته می‌شود که تعریف باید جامع افراد و مانع اغیار باشد. به این معنا که تمام پدیده‌های همگون و همشکل را در بر بگیرد و پدیده‌های متفاوت و متغایر را اجازه ورود ندهد.

بدون شک در تعریف ها و توصیف های ارائه شده این اصل منطقی رعایت نمی شود. سخنانی از این دست که طالبان ساخته‌ی پاکستان اند و یا یک گروه ایدیولوژیک هستند به هیچ وجه به معنای تعریف روشن و دقیق این گروه نیست؛ چون می‌تواند شمار دیگری از گروه‌ها هم ساخته‌ی پاکستان باشند. از سوی دیگر گروه‌های زیاد با دیدگاه‌های مختلفی می‌توانند که ایدیولوژیک باشند.

اما در مجموع می توان روی یک مسئله اساسی توافق داشت و آن اینکه طالبان یک گروه سیاسی‌اند و عمده ترین خواست آنان رسیدن به قدرت است. از نظر فکری و عقیدتی می توان طالبان را ردیف گروه های قرار داد که با قرائت و تفسیر عقلانی از اسلام و همینطور قرایت سنتی از آن میانه ی ندارند و این گروه بیشتر طرفدار قرایت بنیادگرایانه از اسلام که با عقل مدرن و مدرنیته از بیخ و بن مشکل دارد می باشند.

البته این امر در ذات خود نمی تواند بد یا خوب باشد زیرا همه‌يی انسان‌ها ساخته و پرداخته‌ی محیط اجتماعی، سیاسی، آموزشی و فرهنگی خود هستند. به تعبیر دیگر انسان‌ها در درون گفتمان‌های مشخصی زندگی می‌کنند و نگاه خود به جهان را از درون همین گفتمان‌ها می‌گیرند.

اما آنچه که می تواند برای جوامع امروزی خطر آفرین باشد بازتاب این دیدگاه های بنیاد گرایانه و نتایج عملکرد های این گروه ها است. زیرا بنیاد گرایان به هیچ عنوان ارزشها و باورهای غیر را محترم نمی شمارند و حاضر اند برای تحمیل دیدگاه های خود بر دیگران به انتحار و کشتار و فاجعه آفرینی ها تا تحقق آرمانهای شان ادامه دهد.

به همین دلیل طالبان از مدارا و تساهل و تسامح دولت در برابر اين گروه برداشت كاملا خلاف آنچه را كه دولت افغانستان انتظار دارد داشته اند. از ديد طالبان طرح گفتمان صلح در افغانستان به معناي ضعف و نبود اقتدار لازم دولت در اداره كشور تلقي مي گردد.

با آنكه دولت افغانستان بارها و بارها طي اين سالهاي اخير تلاش كرد با مخالفان از نوك تفنگ سخن نگويد و در پاي ميز مذاكره و گفتگو هم سخن شود وبا يك تفاهم بين الافغاني مشكلات را حل و فصل نمايد اما طالبان هيچ گاه نخواستند اين نداي صلح جويانه دولت را پاسخ درخور دهد.

متاسفانه همواره مخالفان مسلح تلاش كردند به لحاظ سیاسی بجاي آنكه به منافع افغانستان بيانديشند به منافع ديگران انديشيدند زيرا بسيار روشن است كه افغانستان در اين سالها طلايي ترين فرصت ها را براي ساختن و تسريع روند بازسازي و نوسازي در اختيار داشت اما براستي چه كسي مانع بهره برداري مناسب از اين فرصت هاي پيش آمده كه در تاريخ اين كشور و منطقه بي نظير است گرديدند؟ بي هيچ ترديدي ايجاد نا امني ها و كشتار و فاجعه آفريني هاي مخالفان مسلح يكي از اصلي ترين عامل عقب ماندگي و بيچارگي هاي مردم افغانستان است.

سوگمندانه تر اينكه اين روند تخريب و فاجعه آفريني هاي اين گروه همچنان ادامه دارد. بنا براین مشکل اصلی این گروه هم به لحاظ قدرت سیاسی و هم به لحاظ قدرت اعتقادی و باورهای مذهبی این است که این دو عنصر در خدمت انسان رنج دیده افغانی قرار ندارد که برای تامین اسایش و سعادت او به کار گرفته شود. بلکه دراین سالها همواره این گروه به کشتار و فاجعه افرینی های بیشتر ادامه دادند و ازاین طریق فقط به دشمنان توسعه و ثبات افغانستان کمک کردند نه اینکه زمینه های آسایش و رفاه را برای مردم مسلمان افغانستان فراهم نمایند.

با این حال اگر قرار باشد بازگشت طالبان به قدرت با پذیرش اصول سیاسی و اعتقادی طالبان باشد مسلما پی آمدهای بسیار ناگواری برای افغانستان خواهد داشت. اما اگر تغییری در رویکرد های طالبان دیده شود و آنان در چارچوب قانون اساسی جدید و پایبندی به اصول و ارزش های جدید وارد کاروزار سیاسی شود افغانستان مسلما شرائط بهتری را تجربه خواهد کرد.

اما دراینکه آیا چنین تغییر رویکردی منطقا عملی است یا نه باید گفت متاسفانه در کشورما برخورد با پدیده های اجتماعی وسیاسی بسیار سطحی و دور از ژرف نگری ها و واکاوی های عمیق است. این مسئله گاهی در عالی ترین رده های از مقامات اجرایی کشور مان نیز به مشاهده می رسد که حقیقتا مایه نگرانی است.

زیرا این مدیران ارشد کشور با توجه به همین برداشت ها و تلقی های سطحی و چه بسا دور از واقع تصامیمی را اتخاذ واجرا می نمایند که برای کشور بسیار زیان بار خواهد بود. بسیار روشن است که حد اقل بخش های قابل توجهی از طالبان و مخالفان مسلح در شرائط کنونی نیز مانند دوران حاکمیت شان بر بخش های از کشور، ازسیاست سربریدن ها، مکتب سوزاندن ها، معلم و محصل کشتن، مین گذاشتن، حملات انتحاری که باعث صد ها کشته و زخمی شدن غیر نظامیان می شود پیروی می کنند.

اما در این میان برخی شاید بدلیل فراهم سازی زمینه های گفتگو و تفاهم با طالبان تلاش دارند از عناصری مانند روابط قومی، زبانی، منطقوی و گرایش های قبیلوی بهره برده و مناسبات دولت با مخالفان را بهبود بخشیده در نتیجه زمینه های پیوستن آنان به روند صلح را فراهم نمایند.

از جانب دیگر هیچ گونه هماهنگی و پیوند درستی میان ابراز نظرها و اظهارات مقامات ارشد کشور دیده نمی شود. مثلا درحالیکه عده ای از تغییر در رویکرد طالبان سخن گفته وسعی دارند به نحوی از طالبان دلجویی نموده و آنان را به مصالحه با دولت ترغیب نمایند عده ی دیگر براین باور است که پشتیبانی القاعده از طالبان همچنان ادامه دارد و این گفتگوهای صلح را با آنان غیرممکن می سازد.

در پایان باید گفت قواعد بازی حاکم بر بحران افغانستان می تواند به صور مختلفی تعبیر شود یکی از قواعد بازی که می تواند در بحران افغانستان قابل تصور باشد قاعده «همه یا هیچ» است.

بر طبق این قاعده طرف های درگیر در بحران می تواند مدعی آن باشد که انعطاف در مشی سیاسی آنان جایگاهی ندارد و همه چیز را یا برای خود می خواهند و یا همه چیز را برای هیچ طرف دیگر. در الگوی امارت اسلامی طالبان دقیقا از چنین الگو وقاعده ای پیروی می شد و آنان همه چیز را درافغانستان برای خود می خواستند وبرای سایر گروه ها رقیب امتیازی قائل نبودند و تا آخرین لحظه برحذف و حتی قلع و قمع مخالفان خود تلاش کردند.

اما اینک پرسش اساسی این است که طالبان از همین قاعده بازی همچنان پیروی می کنند یاخیر؟ در پاسخ باید گفت این نکته روشن است که دولت افغانستان در ده سال اخیر همواره امتیازات فراوانی را برای طالبان قائل شد از مشوق های مالی گرفته تا سهم دادن در بدنه قدرت و حاکمیت و حذف اسامی رهبران آنان از لیست های سیاه نهاد های بین المللی امنیتی همه و همه تلاشهای پیگیر دولت برای سهم دار ساختن طالبان در قدرت بود.

اما طالبان نه تنها به این فراخوان و تلاشهای حکومت پاسخ مثبت ندادند بلکه بیش از پیش بر میزان حملات و خشونت آفرینی های شان ادامه دادند.

دیدگاه شما