صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

پای لنگان پروسه نهادسازی در افغانستان

-

پای لنگان پروسه نهادسازی در افغانستان

رسیدن به یک نظام سیاسی مطلوب و حذف مولفه های بحران زا در جامعه، ضمن اینکه یک پروسه سیاسی است، یک جریان فرهنگی نیز می باشد. تجربه نظام سازی جوامع مختلف در جهان ثابت کرده است که داشته های بومی و ارج گذاری بر ارزش های فرهنگی از جمله تمهیدات لازم و الزامات اساسی برای مرحله گذار از یک سو و نهاد سازی پویا و پایدار از سوی دیگر، به حساب می آید.

به عبارت دیگر یکی از پیش شرط های الزامی نهاد های اجتماعی از جمله نهاد دولت بومی بودن آن ها است و به هیچ وجه نمی توان از نظام ها و دولت های وارداتی انتظار بقا و پایداری داشت. دولت ها باید برای بقا و دوام خود ریشه در درون جامعه و فرهنگ موجود در آن داشته باشند؛ در غیر این صورت این نهاد ها در کنار ناکارآمدی و بی ثباتی با فجایع جبران ناپذیر دیگری که از برخوردهای استعماری با نظام سازی و کالاسازی نهاد ها ناشی می شود رو برو خواهند شد. از سوی دیگر حقایق تاریخی و واقعیت های ساختاری و فرهنگی جوامع، اولویت اصلی و الزام اساسی در نهادسازی بوده، و تجربه جوامع مختلف نشان می دهد که در هرجامعه ای که واقعیت های ساختاری و فرهنگی در بنای نهادهای آن در نظر گرفته نشده است، بزودی با آفت ناکار آمدی، بی ثباتی و بحران مشروعیت مواجه گردیده و نتوانسته به حیات خویش ادامه دهد.

از نظر کارکرد گرایی، واقعیت های ساختاری و فرهنگی، عناصر زنده، فعال و پویا و زوال ناپذیر می باشد. در صورتیکه این عناصر در درون نهادهای کلان (دولت) گنجانده شود، توان آن در راستای اهداف و برنامه های دولت صرف می گردد ولی در صورتیکه این عناصر از دایره شمولیت دولت خارج بماند و یا سهم ناچیز داده شود، این عناصر به صورت خودکار فعالیت منفی را علیه نهاد دولت آغاز نموده و پایه های ثبات و کارآیی نهاد ها را تخریب می نماید.

در جریان ده سال گذشته نهاد سازی یکی از برنامه های اصلی و مهم جامعه جهانی در افغانستان بوده است. جامعه جهانی دولت سازی را به عنوان یکی از پروسه های دراز مدت و پرهزینه روی دست گرفته باوجود اینکه کارهای زیادی در این راستا انجام شده و روندهای گوناگونی طی شده است، اما هنوز هم این پروسه به اکمال نرسیده و دولت سازی در افغانستان به گونه کمال و تمام محقق نشده است.

طی ده سال اخیر نهادهای کلان و کارگزاری های تخصصی در چهارچوب دولت افغانستان ایجاد گردیده و جامعه جهانی نیز کوشش کرده تا دولت افغانستان را از مسیر نهاد متروک و ناکارآمد به به سمت داشتن نهاد های با کفایت و کارآمد سوق دهد؛ اما این تلاش ها صرفا از یک نقطه لنگیده و این پای لنگ نهادسازی سبب گردیده که سایر روند ها و برنامه ها نیز زمین گیر گردد. در نظر نگرفتن واقعیت های ساختاری و فرهنگی جامعه افغانستان در ساختن نهادها و ایجاد روندهای کلی در کشور، عامل اصلی شکست "پروسه نهادسازی" در افغانستان بوده است.

جامعه جهانی و دولت افغانستان هردو، به مثابه طراحان و مجریان نهادسازی، چشم بر این مولفه ها بسته و یا کمتر بدان توجه نموده است. واقعیت این است که رسیدن به یک نظام سیاسی مطلوب و دولت پایدار و ملی در کشور مستلزم عطف توجه به حقایق تاریخی و فرهنگی افغانستان می باشد و مهمترین این حقایق تکثر، تنش ها، شکاف ها، تعارضات و برخورد های دیرینه قومی و گروهی در جامعه بوده که حل آنها نیز جز از طریق مشارکت دادن عادلانه آن ها در فرایند نهاد سازی در افغانستان ممکن نیست. چیزی که خارجی ها آن را فراموش کرده و در پس شعار های نظیر شایسته سالاری و لیاقت محوری و... آن ها پنهان شده است؛ یعنی جامعه ی جهانی در روند موجود باید تمام گروه های قومی و هویتی ساکن در کشور را مدنظر بگیرند و مفهوم مشارکت سیاسی را از گونه ی نمادین آن به در کرده و در مقام عمل آن را برای افغانستان پیش کش کند. البته منظور نادیده گرفتن شاخصه های مهارت، شایستگی و استعداد در فرایند نهاد سازی نیست بلکه هیچگونه تناقضی میان مشارکت عادلانه و شایسته سالاری وجود ندارد.

در جریان سالهای گذشته دیده شده است که روش برخورد جامعه جهانی و دولت افغانستان با حقایق عینی جامعه، بیشتر به گونه ای کاذب و اتوپیایی صورت گرفته و کمتر این ارزش واقعیت های ساختاری و فرهنگی به مثابه یک الزام اصلی و گریز ناپذیر در فرایند نهادسازی در افغانستان نادیده انگاشته شده است. باید گفت که آنچه در مدت ده سال در افغانستان انجام شده، بدون تدبیر و با راهبردهای وارداتی غیرواقع بینانه و غیر ملی صورت گرفته است. فقدان توجه به الزمات اساسی دولت سازی ملی در افغانستان باعث شده است که اینک روند دولت سازی در افغانستان، با چالش ها و مشکلات زیادی مواجه شده است.

با توجه به تجارب ناکام گذشته اینک ضروری می نماید که نهادهای جهانی دست به ابتکار و بازنگری دیگری زده و خود را از این بن بست بیرون کنند؛ زیرا تجربه کشور های پس از جنگ به خوبی نشان می دهد که در این کشور که بدون شک افغانستان یکی از آنها است، پروسه ی گذار باید هماهنگ با ارزش های بومی آن جامعه به پیش رود و فرهنگ گذار در میان مردم تعریف گردد؛ ازین لحاظ جامعه ی ما از نگاه تیوریک و شناخت جامعه شناسانه ی خود درگیرمعضل ها و چالش های فراوانی می باشد؛ زیرا در چنین جامعه یی مجاب کردن روند مخدوش کننده ی سیاسی و آگاهی بخشیدن در سطوح ملی، بسیار دشوار است.

اما بازهم با توجه به هزینه های گزاف جامعه ی جهانی در فرایند به دست آمده، متأسفانه نتوانستیم حد اقل کارها را در جهت رسیدن به توسعه یافتگی سیاسی انجام دهیم. تا کنون برخوردها و عملکردهای جامعه ی جهانی به گونه ی ناهماهنگ و به دور از داشته های بومی و واقعیت های ساختاری و اجتماعی افغانستان به پیش رفته و درنتیجه فزون خواهی ها و خواسته های متفاوت بعضی نیروهای موجود در داخل در افغانستان، مبارزه با تروریسم و توسعه سیاسی مثبت نبوده و اگر ادامه راهبرد بعدی جامعه جهانی هم چنین روالی داشته باشد، ما به هیچ جایی نمی رسیم، مگر اینکه جامعه جهانی در استراتژی خود در افغانستان واقعیت های ساختاری افغانستان را در نظر گرفته و جامعه شناسی جامع و کامل از جامعه افغانستان به عمل آورده و بر مبنای آن استراتژی های انکشافی و نهادسازی اش را عیار نمایند.

تجربه سیاسی جوامع به خوبی می رساند که پروسه دولت سازی و رسیدن به ساختارهای معاصر، یک امر بومی و داخلی می باشد. ضروری می نماید که مردم و گروه های سیاسی داخلی باید در این راستا، مسوولیت خود را ادا کرده و مطابق به خواست خود و نیازهای ملی با توجه به فرهنگ و ارزش های ملی، روند مردم سالاری و گذار به این روند را نهادینه کنند. تا زمانیکه تمامی مردم افغانستان، نهادهای کلان ملی و دولت را آیینه تمام نمای خویش نبیند هیچگاهی به دولت و سایر نهادهای کلان ملی اعتماد نخواهد کرد.

ضمن اینکه توجه به واقعیت های ساختاری و فرهنگی کشور، از ملزومات اساسی ثبات و پایداری نظام بوده و نمیتوان بدون رضایت و سهم در خور برای تمامی اقشار وملیت ها در کشور، به بقا، دوام و ثبات حکومت امید وار بود.

دیدگاه شما