صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۲۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

رهبرانی که به منافع کشور فکر نمی کنند

-

یکی از خصوصیت های بارز رهبری مردم این است که رهبر در راستای منافع مردم حتا از جان، مال و عزت و آبروی خود مایه می گذارد تا مردمش در آرامش، امنیت و رفاه نسبی زندگی کنند. یک رهبر از خود اهداف و راهبردهای مشخص دارد که رسیدن به آن اهداف و تطبیق آن راهبردها را به نفع مردم می داند و از این جهت می کوشد تا تمامی پتانسیل های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در همان راستا سوق داده شود. رهبر وظیفه اش بسیج کردن قدرت های کوچک و پراکنده و تبدیل آنها به یک قدرت بزرگ و کارساز می باشد. رهبر خودش برای رسیدن به رهبری تلاش نمی کند؛ بلکه این مردم اند که با توجه به گذشته زندگی، توانایی ها، مبارزات، فداکاری ها و برنامه های آن، شخص را به عنوان رهبر خود برمی گزینند. موقعیت رهبری برای خود رهبر یک امتیاز و منزلت به حساب نمی آید؛ بلکه رهبری، مسؤلیت های او را نسبت به سرنوشت مردم بیشتر می سازد. 
وقتی یک فرد مدعی  تمام توجهش به سرمایه و موقعیت سیاسی و اجتماعی خودش، فرزندان و اعضای فامیلش باشد و از اقشار مختلف مردم وحتا از دوستان، نزدیکان و همفکران سیاسیاش، صرف در جهت منافع شخصی و سیاسیاش بهره ببرد؛ وقتی مدعی رهبری، خودش برای احراز این موقعیت تلاش کند و از سرمایه و روابط شخصی زمینه را برای رهبری خودش آماده کند و زمانی که رهبر توان تجمیع قدرت های پراکنده و اتومیزه شده را در راستای اهداف از پیش تعیین شده نداشته باشد و هنگامی که رهبر صرف با فریب و توزیع پول بخواهد حرکت های سیاسی را در جهت تثبیت جایگاه و موقعیت سیاسیاش راه اندازی کند، نمی تواند یک رهبر واقعی برای مردم به حساب بیاید. مردم دیر یا زود به رویکردهای واقعی او آگاه می شوند و در نتیجه از او رو برمی تابند.
رهبر در روزهای دشوار و سخت بیشتر شناخته می شود. رهبر واقعی در همه شرایط در کنار مردم باقی می ماند و حتا در پذیرش خطرات و رفتن به سوی تهدیدات از دیگران پیش قدم می شود؛ اما رهبران ادعایی مردم را درنیمه راه رها می کنند و از راه های مختلف در پی نجات خود بر می آیند و صحنه مبارزه را با نامردی تمام ترک می کنند.
امروز در افغانستان، مردم نان، مسکن، شغل و امنیت ندارند؛ اما درعین حال با تراکم رهبری روبرو هستند. درحال حاضر بیش از هفتاد حزب در وزارت عدلیه راجستر شده است و بیش از صد حزب دیگر به صورت غیر رسمی فعالیت دارند و هر حزب توسط یک رهبر اداره می شود که تمام امورات حزب به رهبر ختم می شود؛ حتا بودن و نبودن احزاب نیز به بودن و نبودن رهبران شان بستگی دارد.
تعدادی از این احزاب از اول خانوادگی بودند که در افغانستان به احزاب تکسی معروف شده بودند و تعدادی دیگر بعدا خانوادگی شدند و در حد احزاب تکسی تقلیل پیدا کردند. در حال حاضر حزب به معنای واقعی کلمه در افغانستان وجود ندارد. احزاب هم به لحاظ ساختار و هم به لحاظ کارکرد دارای نقایص و اشکالاتی است که با ویژگی های حزب معیاری کاملا در تضاد می باشند. پس وقتی حزب، معیاری و قابل قبول نباشد، رهبران این احزاب نیز از خصلت های یک رهبر واقعی تهی می شود.
امروز مردم افغانستان با هزاران مشکل عمده و لاینحل دست و پنجه نرم می کنند. از جنگ، کشتار و ناامنی گرفته تا فقر، بیکاری، فرار سرمایه، مهاجرت، نبود امکانات صحی و آموزشی، کمبود آب و مواد غذایی و مشکلات اقلیمی و محیط زیستی و... همزمان شهروندان این کشور را رنج می دهند؛ ولی رهبران افغانستان بجای این که بیایند دست در دست هم بدهند و به دور از امتیازخواهی های نامشروع و نامعقول در راستای تأمین امنیت، برقراری ثبات و رشد اقتصادی و کاهش مشکلات و معضلات اجتماعی بکوشند؛ هر روز یک مانع و مشکل سیاسی دیگر را بر مشکلات این مردم می افزایند.
همه از قانون سخن می گویند؛ اما با قانون شکنی و فرار از قانون به دفاع از قانون می روند. همه از دموکراسی می گویند؛ اما با زورگویی و استبداد و هرج و مرج، داعیه حمایت از ارزش های دموکراتیک را برجسته می سازد. در جامعه دموکراتیک تمام تصمیم گیری ها و رفتارها بر سازوکارهای قانونی استوار می باشد. هیچ فردی حق ندارد بیرون از دایره قانون و فراتر از صلاحیت نهادهای معتبر قانونی، داعیهای را مطرح و برای تحمیل آن بر شهروندان تا مرز بحران آفرینی و ایجاد صدها مشکل اقتصادی و اجتماعی، ایستادگی کند.
مردم ما و بخصوص رهبران سیاسی، بایستی حد اقل در سیاست های خود به دو اصل پابند باشند: یکی وحدت و یکپارچگی مردم افغانستان. دوم قانون و سازوکارهای قانونی که از مسیر دموکراسی عبور کرده و مورد قبول همه شهروندان قرار گرفته است؛ زیرا وقتی ما برای دسترسی به منافع خود به نفاق قومی دامن بزنیم و به تصامیم نهادهای قانونی احترام نگذاریم، دیگر چیزی که مبنای گفتارها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی ما قرار گیرد، باقی نمی ماند؟

دیدگاه شما