صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۴ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

برداشت وارونه از دين

-

اسلام دين سلامت و امنيت است. خداوند و پيامبرانش همواره مردم را به صلح و برادري دعوت کرده و از جنگ، خشونت، ضرر و ضرار برحذر داشته است. دين اسلام در سرزميني ظهور کرد که مردمش بر اساس تعلقات قبيله اي همواره در جنگ و جدل بودند و در ميان هر قبيله اشرافياني بودند که بر جان و مال مردم سلطه مطلق داشتند. مردم بت مي پرستيدند، دختران شان را زنده به گور مي کردند، در بدترين شرايط ممکن زندگي مي کردند. قبايل بدوي و وحشي که نان و سرمايه شان را از طريق جنگ با قبايل ديگر، به دست مي آوردند، از ترقي و مدنيت بي بهره بودند و در تمام عمر در ميان سنت هاي قبيلوي و خرافاتي غلط مي زدند و به آن افتخار مي کردند.
اسلام وضعيت زندگي جزيره العرب را از بنياد تغيير داد. ميان قبايل مختلف صلح و آشتي برقرار کرد. افتخارات موهوم و خيالي قبيلوي را از بين برد. همه مردم را مساوي و برابر اعلام کرد. عرب، عجم، سياه پوست و سفيد پوست را که پيش از اسلام در تضاد کامل قرار داشت، زير يک سقف جمع کرد و هرگونه احساس برتري و امتياز را از ذهنيت ها زدود. در حالي که مردم قرن ها در آن جزاير زندگي کرده بودند؛ ولي کمترين تغييرات مثبت در روش زندگي شان به وجود نيامده بود؛ اما پيامبر گرامي اسلام در مدت ده سالي که به عنوان مهاجر در مدينه منوره به ترويج و گسترش دين اسلام پرداخت، توانست تغييرات اساسي را در زندگي و انديشه مسلمانان به وجود آورد. ده سال در يک جامعه بدوي زمان زيادي به شمار نمي آيد.
راه ترقي و پيشرفت مردمان اين سرزمين از همين زمان هموار شد. اسلام توانست يکي از بزرگترين تمدن هاي جهان را در همين سرزمين تهداب گذاري کند. تا زماني که مسلمانان به ارزش ها و آموزه هاي اسلامي احترام مي گذاشتند و درک حقيقي از اسلام داشتند و به آن عمل مي کردند، جهان اسلام نيز در حال ترقي و پيشرفت بود. مسلمانان وقتي ذليل، خوار و عقب افتاده شدند که آموزه هاي اسلامي يا به فراموشي سپرده شد و يا با سنت ها و هنجارهاي قبيلوي مخلوط گرديد و يا برداشت هاي به شدت متحجرانه، محدودنگر و تک بعدي بجاي ارزش هاي حقيقي اسلام تبارز کرد و به مردم معرفي گرديد.
سلاطين و حاکمان نامشروع اسلامي که از راه زور و نيرنگ بر اريکه قدرت تکيه زده بودند، براي کسب مشروعيت سيطره شان به حمايت علماي اسلامي نياز داشتند. از اين رو يک تعداد علماء را از طريق تهديد و تطميع در دربار جمع مي کردند و مطابق ميل، خواست و نياز خود از آنها فتوا مي گرفتند. اساس تفرقه و نفاق ميان مسلمانان از همين جا شروع شد. بنابراين اختلافات مذهبي موجود در جهان اسلام پيش از آن که به اسلام و آموزه هاي آن ارتباط داشته باشد، معلول سياست بازي هاي سلاطين و امرايي است که براي توجيه سلطه نامشروع شان به اختلافات داخلي مسلمانان دامن مي زدند. اختلافات فقهي ميان مذاهب در حدي نيست که خشونت، کشتار، تجاوز و غارت را تجويز کند.
امروزه نيز خشونت ها و جنگ ها در جوامع اسلامي ريشه هاي سياسي دارد که به منافع کشورهاي اسلامي و غير اسلامي ارتباط مي گيرد. اکثر جنگ ها پروژه اي است و اغلب گروه هاي اسلامي براي پيشبرد يک پروژه سياسي در خدمت قرار مي گيرند.
خشونتي که امروزه به نام طالب، داعش، القاعده و بوکوحرام و دهها نام و عنوان ديگر در جهان اسلام اعمال مي شود، کمترين ارتباطي با احکام اسلامي ندارد. مگر ملاعمر، ملا منصور، بن لادن و ابوبکر البغدادي و... در کدام سطح علمي قرار دارند که به خود اجازه فتوا داده و وقيحانه خودشان را خليفه يا اميرالمؤمنين اعلام مي کنند؟ چرا هزاران عالم واقعي اسلامي امروزه صداي شان شنيده مي شود؟ آيا صلاحيت اينها بالاتر از علماي الازهر است؟ چرا چهره اسلام را زندگي مليون ها مسلمان صلح طلب، انديشمند و مداراگرا به جهان معرفي نمي کند که با اعمال وحشيانه و غير انساني يک تعداد اندک در جهان شناسانده مي شود؟

دیدگاه شما