صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نگاهی به کتاب «ناقص الحقل؛ تاملی بر تبعیض جنسیتی در افغانستان»

نگاهی به کتاب «ناقص الحقل؛ تاملی بر تبعیض جنسیتی در افغانستان» نویسنده : غضنفر کاظمی

کتاب «ناقص الحقل؛ تاملی بر تبعیض جنسیتی در افغانستان» نوشتهای است از خانم یزدان هدیه ولی (صاعقه). این اثر توسط انتشارات دانشگاه در کابل به چاپ رسیده است. کتاب را محمد کاظم کاظمی ویراستاری زبانی و محمد جواد سلطانی ویراستاری محتوایی کرده است. تیراژ این کتاب هزار جلد و قیمتش هم یک صد و هشتاد افغانی گفته شده است.
نویسنده این کتاب خود در باره کارش میگوید: «کتاب ناقص الحقل حاصل کار سه سال آخرم است که تجربه، مشاهده و یادداشتهای تمام عمرم را در آن گردآوردهام و نظم بخشیدهام. گمان میکنم از زوایهای که من به مسئله موقعیت زن در جامعه افغانستان نگاه کردهام، تازگی دارد، هرچند مدعی کشفی نیستم.» نویسنده خواندن این کتاب  را به این دلیل برای زنان و مردان را سودمند تعریف کرده چون باور دارد که همهای ما به نحوی درگیر مسئله موقعیت زن در خانواده، روابط ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان و جامعه هستیم.
بسیاری از خوانندگان با خواندن نام کتاب «ناقص الحقل» شاید دچار تردید و یا اشتباه شوند. بیشتر شاید تصور کنند که نویسنده در این بخش دچار اشتباهی تایپی شده و یا مشکلی دیگری در میان است.
طوری که وقتی انتشارات دانشگاه با نشر عکسی از پشت جلد این کتاب خبر از چاپش داده بود، بسیاری از مخاطبین از اینکه نام کتاب اشتباه نوشته شده انتقاد کرده و بیشتر تعجب کرده بودند که چگونه میتوان حتی عنوان کتاب را اینگونه غلط نوشت.
باید یادآوری کرد که پیش از خواندن محتوای کامل کتاب نمیتوان در مورد انتخاب نام کتاب حدس زد. با خواندن بخشی از این اثر، خواننده تازه میفهمد که نام کتاب در واقع طعنهای است بر مردان افغانستانی که تقریبا همیشه زنان را ناقص الحقل خطاب میکنند. منظور از ناقص الحقل اینجا همان ناقص العقل است.
کسی که عقلش زایل شده است. اما در اینجا نویسنده به عمد نام کتاب را از روی تلفظ مردان افغانستانی ناقص الحقل گذاشته است. شاید واضحتر این مسئله چنین است؛ مردانی که زنان را دارای عقل ناقص میدانند حتی تلفظ درست این کلمه را یاد ندارند.
خود نویسنده نیز در یادداشتی که بعدا در صفحه فیسبوکش نوشته در مورد نام این کتاب توضیحاتی ارائه کرده است. او گفته که صفت ترکیبی ناقص الحقل به نام زن طوری چسپیده است که گاه و بیگاه به صورت غیر منتظره حتی در گفتار، رفتار و کردار تحصیلکردههای افغانستان نیز ظاهر میشود. نویسنده یادآوری کرده است که در این کتاب تلاش نموده تا نشان بدهد که آن چه در افغانستان ناقص است حق زن است، نه عقل او.
گذاشتن نام ناقص الحقل بر روی این کتاب گرچند نامی زیاد نچسپی نیست و تا جایی حتی خلاقانه است، اما از نظر من در یک کتابی که خواسته یا ناخواسته ادعای تحقیق در باره تبعیض جنسیتی در افغانستان را دارد و نیز در پی چیستی  و کشف این مسئله مهم از رهگذر تاریخی و اجتماعی است، میشد نام جدیتری و قابل فهمتری را برگزید. چون به باور من وقتی نویسندهای روی موضوعی تأمل و آن را به صورت رسمی بررسی میکند دیگر از گفتن کنایه و طنز گذشته و باید با همه چیزش جدی برخورد کند.
بانو هدیه ولی در این کتاب تلاش ورزیده است که عوامل نابرابری و تهی دست بودن زنان نسبت به مردان، محرومیت و جنس دوم بودن زنان در جامعه افغانستان را نشان بدهد و نیز راه حلهای را برای از بین بردن این بحرانها پیشنهاد کند.
گرچند نویسنده خود در پیشگفتار کتاب بر تخصصی نبودنش در این بخش اقرار میکند و مشکلاتی که به لحاظ آکادمیک بر این کتاب وارد است را هم پیش از پیش قبول میکند، با همهای اینها اما کتاب پیش رو چندان عاری از مسائل مهم نیست و با وجود نداشتن تخصص مسکلی نویسنده او توانسته است تا حدودی مسئلههای مهمی را واکاوی و بررسی کند.
مشخص است که دغدغهها و مشکلات فراوان باعث جرقهای چنین فکری شده تا بانو صاعقه شروع به نوشتن چنین کتابی بکند. او خود نیز میگوید که من بسیار انتظار کشیدم تا آنان که در این زمینه تخصص و سر رشته دارند کتاب بنویسند اما ننوشتند و این باعث شد که با وجود نداشتن سر رشته، تخصص و تجربه تحقیق مسائل اجتماعی، صرف مشاهدات خود را تا آنجا که در توان دارم در قالب کتابی عرضه کنم. 
به باور من نفس این کار خود یکی از نقات قوت بانو هدیه ولی است. او با دست زدن به چنین موضوعی مهمی اگر باعث شود که یک بحث سودمند و جدی در این مورد شکل بگیرد، در واقع تیرش به هدف خورده و بیشترین کار را برای زنان محروم و مظلوم این سرزمین انجام داده است.
کتاب ناقص الحقل فصلبندی منظمی ندارد. در نگاه اول به فهرست مطالب آدم تصور میکند که با کتاب سر و پا کندهای رو به رو است که نویسندهاش به دلخواه موضوعاتی را انتخاب کرده و در موردش نوشته است، اما با خواندان یادداشتهای که پشت سرهم میآیند خواننده متوجه میشود که موضوعات عمیقا به هم پیوند دارند. در بررسی هر موضوع به مشکلاتی ساده اما مهمی اشاره میشود که هرکدام خواندنی و قابل تأمل اند. به عنوان مثال بانو صاعقه در بخش اول این کتاب به نسبت ادیان با حقوق زن می پردازد. او در این بخش میگوید که بسیاریها مشکل فرودستی زنان را دین و خصوصا دین اسلام میدانند. نویسنده با استناد بر منابع، مشخص میکند که فرودستی زنان نه از سوی دینها که بلکه پیش از آن وجود داشته است. نگارنده حتی باور دارد که دین تا جایی بر تلطیف تبعیضهای جنسیتی پرداخته و وضعیت را از آن چه که پیش از این بر زنان می گذشته است بهتر کرده است.
او در بخش دوم درباره سرگذشت غمانگیز تجددخواهی در افغانستان و حساسیت برانگیزی در قشر روحانیت میپردازد.
نویسنده مانع بزرگ تجدد در افغانستان را ملایان میشمارد و راههای را هم برای کنار آمدن با این قشر پیشنهاد میکند.
به هر روی کتاب ناقص الحقل حرف بسیاری برای گفتن دارد و نقاط قوتش هم بیشمار است، اما یکی از نقاط ضعف کتاب به نظر من این است که نویسنده در بسیاری جاها گفته است که من ثبوتی برای این گپ ندارم، یا به هیچ آماری دسترسی ندارم و از این حرفها. این خود بر کار بانو صاعقه ضربه مهلکی می زند. مشخص است که کسی آمده و بدون ارجاع به آمار و اثباتی چنین کتابی من درآوردی را نمیخواند و اگر بخواند هم جدیاش نمیگیرد. بانو صاعقه هرچند که از زیر بار طفره برود و بگوید که ادعای مسکلی بودن در این زمینه را ندارد، بازهم مسئول است. او حداقلیترین کاری که در زمینه آمار و اثبات موضوعات میتوانست این بود که پرسشهای را در بخشهای مورد نظرش در یک تحقیق میدانی از زنان افغانستانی می پرسید. این خود میتوانست یک پشتوانهای محکمی برای حرفهای نویسنده باشد.
چیزی دیگری که به نظر من میتوان یکی از نواقص کتاب برشمرد، بحث کردن موضوعات پراکنده و جدا افتاده از هم در زیر یک عنوان است. نویسنده در بسیاری از جاها با انتخاب یک عنوان و کمی پرداختن به آن فورا از موضوع اصلی جدا و به موضوعاتی دیگری پرداخته است. این نقیصه در حدی است که گاهی حتی موضوع اصلی زیر امواجی از بحثهای فرعی گم شده است.