صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نگاهی به کتاب «مقصر کیست؟»

نگاهی به کتاب «مقصر کیست؟» محمد باقریان

کتاب «مقصر کیست» که توسط عبدالوارث برمک نوشته شده، در ماه حمل امسال ( 1400هجری خورشیدی) در کابل چاپ و نشر گردیده است. من این کتاب را مرور کردهام و نکاتی چندی در مورد کتاب «مقصر کیست» قابل یادآوری میدانم.
باتوجه به وضعیت آشفتهی فرهنگی و ادبی، خلق این متن، کار ارزشمند و قابل ستایش است. در روزگاری که خواندن  و نوشتن در جامعهی ما نزدیک به صفر است و حتا دانشگاهیان و فرهنگیان به خواندن و نوشتن نمیپردازند، حضور کتاب «مقصر کیست» در جامعهی فرهنگی یخبسته و منجمد، نیک و مبارک است. از طرف دیگر، این متن ممکن زمینهی اندیشیدن و گفتوگو کردن را در ذهن و ضمیر خواننده فراهم کند. شاید برخی از افراد با خواندن این متن، ذهنش درگیری مسایلی شود که در درون کتاب بازتاب یافته است و ما در زندگی روزمره با آن روبهرو هستیم.
اگر کتاب «مقصر کیست» بتواند ما را به فکر فرو برد و زمینهی درک و شناخت وضعیت زندگی ما را برای ما مهیا سازد، در آن صورت ارزشمندی کتاب بیشتر میگردد.  
نویسنده کتاب، تلاش کرده متن را در ژانر «داستان» بنویسد. از طرف دیگر خود نویسنده، تخصص و شناختی از داستاننویسی و ویژگیهای ژانر داستانی ندارد.
به نظر میرسد که سبک این متن، بیشتر به قصه همانند است. شیوهی قصهپردازی و ویژگیهای آن را میتوان در این متن پیداکرد و نشان داد. با آنهم برای یک نویسندهی تازه کارِ که بدون دانش و شناخت دقیق از ادبیات داستانی و داستاننویسی، در سبک داستانی مینویسد، این مسئله دور از انتظار نیست.
محتوا یا مضمون کتاب «مقصر کیست» بیشتر مسئلهی قابل تأمل و تمرکز است. در کتاب مقصر کیست با انبوهی از موضوع و مسئله روبهرو میشویم. گویا اینطور به نظر میرسد که نویسنده در تلاش بوده تا موضوعات بیشمار را در این متن جا داده و پردازش بدهد. کتاب مقصر کیست در نقش یک آیینهی بسیار بزرگی ظاهر شده که در آن کوشش گردیده تا سنت و تجدد، دین و دموکراسی، شرق و غرب، عشق و عیاشی، همکاری، فساد، فرهنگ، مهاجرت، تبعیض جنسیتی، تاریخ، اجتماع، زنانگی و غیره جا داده شود. حضور مسئلههای بیشمار باعث شده که خواننده از لابلای این متن به یک مسئلهی اساسی و اصلی دست پیدا نکند. در درون متن، مسئله محوری و اساسی مبهم و ناپیداست. به جای طرح و بسط یک مسئلهی اساسی، دهها مسئله بازتاب پیداکرده. این موضوع، سبب شده که متن سطحی و سرسری پیشبرود.
درک و شناخت و بینش مشخص در هیچیک از زمینههای طرح شده برای خواننده ایجاد نمیشود؛ به این دلیل که جزئیات و عمق هیچیک از موضوعات بهدقت بازتاب پیدا نکرده. به تعبیر ژانپل سارتر کار نویسنده «آشکارکردن» است؛ اما این اشکار کردن وقتی خوب انجام میشود که به قول فلوبر، نویسنده در «عمق چیزها» نفوذ کند. اگر نویسنده در عمق پدیدهها نفوذ نکند، روایت نویسنده از پدیدهها، همان روایت عادی و روزمره است که شناخت ایجاد نمیکند. داستان که شناخت ایجاد نکند، تأثیری ندارد و کاری انجام نمیدهد. در نتیجه میتوان گفت که در این متن اگر به یک یا چند مسئله مهم و اساسی بهصورت عمیق و با جزئیات پرداخته میشد، بهتر بود تا اینکه مسئلههای زیادی بهصورت کلی آورده شده.
نکته دیگری که مهم و قابل توجه است؛ چگونگی بازنمایی شخصیتهای زن در این اثر میباشد. داستان بیشتر، حول شخصیتهای زن و زندگی بیرونی و درونیشان میچرخد. سارا، حسینه و سیما شخصیتهای زن در این داستان اند. حسینه دختر سنتی و تسلیم به نظام جامعه مردسالار است و با وضعیت موجود سازش دارد و هیچ سرکشی از آن نمیکند. سیما که مادر حسینه و سارا است، زن روشن و تا حدودی دموکرات است که در جامعهی مردسالار قربانی شده و از وضع موجود ناراض است؛ اما نکته قابل توجه چگونگی تصویر یا بازنمایی شخصیت و زندگی سارا است. سارا که در نقش شخصیت مرکزی داستان ظاهر میشود در مسیر زندگیاش با فرازوفرود زیاد روبهرو میگردد.
سارا در آغاز دختر سنتی و تسیلم به جامعه مردسالار است؛ در جریان روایت داستان روزبهروز تغییر میکند و در مسیر خلاف سنتهای اجتماعی و فرهنگی حرکت میکند. ابتدا برقراری رابطه عاشقانه با شاگردش در کورس، به دنبال آن رفتن به قبرس و زیرپاگذاشتن سنت، عرف و باورهای اجتماعی، فرهنگی و دینی. در نهایت رسیدن به احساس پوچی و بیمعنایی در زندگی و پشیمانی از تمام تابوشکنیهایش. در آخر داستان هم شخصیتی پیدا میشود به نام منصور که در نقش ناجی ظاهر میشود و سارا میخواهد پس به فرهنگ و سنت و باورهای مرسوم افغانستان برگرداند.
احساس میشود که این داستان میتواند به جامعهی مردسالار کمک کند. تصویری که از زندگی سارا ارائه میکند؛ زنستیزانه است. سارا شخصیتی است که از عرف و باورهای اجتماع بیرون زده و تابوها را شکسته؛ اما بلاهای که بهصورت خودآگاه و ناخودآگاه برسرش آورده میشود چنان سخت و شدید است که دیگر هیچ دختری جرئت و جسارت این را نداشته باشد که از حد و مرزهای که جامعه سنتی و مردسالار برایش تعیین کرده عبورکند.
در پایان داستان به خواننده این احساس دست میدهد که تمام زجرکشیدنها و بدبختیهای که دامنگیر زندگی سارا شده، به این دلیل است که سارا از سنتهای اجتماعی و حدومرز که اجتماع برای یک دختر تعیین کرده، عبور نموده. در نتیجه این پیام را تلقین میکند که اگر دختری دیگری بخواهد تابوها را بشکند و از حدومرز که اجتماع برای زن و دختر تعیین کرده، عبور نماید به سرنوشت سارا دچار خواهد شد. این پیام به گوش میرسد که اگر در درون عرف و فرهنگ، هر بلایی که برسر زنان میآید، دم نزند و اگر بخواهد از فرهنگ و برساختههای معمول و مروج اجتماع اعتراض کند و خلاف آن حرکت نماید، دچار روزگار سارا خواهد شد. نوعی سرکوبگری از لابلای متن احساس میشود.
جالب این است که در جریان روایت داستان، منصور وقتی که سارا نصیحت میکند، میگوید با راهی که تو پیش گرفتهای، نمیتوان در فرهنگ ما یک زندگی ثابت و استوار پیداکرد. در راهی که تو میروی تنها زن است که ضرر میبیند. همهی این مفاهیم هراس و ترس را در درون هر دختر و زن بیدار میکند و مانع هرنوع حرکتی میشود که جامعهی سنتی و مردسالار را به چالش بکشد.
کاش در کنار مسایلی که در عرف و فرهنگ ما بیبندوباری تلقی میشود، ستم و سرکوب فرهنگ و ازدواج پذیرفته شده و معمول نیز بازتاب پیدا میکرد. فرهنگ ما یک بستهی بدون عیب و نقص نیست که همه چیزش درست باشد. فرهنگی که همهی محکومیت و محرومیت را برسر زنان میاندازد باید به چالش کشیده شود تا اصلاح گردد. اگر در فرهنگی که یک مرد لاوبالی و بیبندوبار بیهیچ مانعی میتواند زندگی ثابت وپایدار داشته باشد، اما به زنی بیبندوبار جایی برای زندگی نیست؛ این فرهنگ، بر ستم جنسیتی مهر تأیید میگذارد و مشکل دارد.
بخشی زیادی از زنان که بهصورت رسمی و پذیرفته شده ازدواج کرده اند، با سختترین فشار و عذاب روبهرو اند. توهین و تحقیر، زندانی کردن در چهاردیواری خانه، لت و کوب، بریدن گوش و بینی، سربریدن و کشته شدن از سختترین زجرهایی است که در درون ازدواج رسمی و جامعهی مردسالار وجود دارد. اگر سارا با تابو شکنی و برقراری رابطهی نامشروع رنج و عذاب و سختی میکشد، اینطرف زنانی زیادی در درون رابطهی مشروع و رسمی تمام عمرشان صرف زجر کشیدن میشود.
چقدر خوب و انسانی خواهد بود که نویسندگان بیاید اینطرف قضیه را هم ببیند و قصهی زجرکش شدن زنان را در درون ازدواجهای رسمی و قانونی هم به تصویر بکشد تا اینکه خون دهها زن که خودکشی کرده اند و یا توسط شوهران و دیگر خویشاوندانشان کشته شده اند، پامال نشوند.