صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مرور و معرفی کتاب «انقیاد زنان»

مرور  و معرفی کتاب «انقیاد زنان» نویسنده: محمد باقریان

کتاب «انقیاد زنان» توسط جان استوارت میل نوشته شده و علاالدین طباطبایی این کتاب را به فارسی برگردان کرده که توسط انتشارات «هرمس» نشر گردیده. البته ممکن ترجمهی دیگر هم از این کتاب در دست باشد؛ اما در این معرفی و مرور، همین ترجمه یادشده مورد نظر بوده و از آن نقل قول میشود.
عنوان کتاب، در شناخت مسئله محوری، یاری کننده است. انقیاد زنان، به تبعیض جنسیتی در جامعه، ریشههای تبعیض، پیامدهای تبعیض، قانونهای تبعیضآمیز و چگونگی برخورد تبعیضآمیز میپردازد. در کنار آن مسئله «زنانگی» را که یک برساختهی اجتماعی است شدیدا زیر سوال میبرد و ناموجه بودن آن را روشن میسازد. منظور از زنانگی، تمام ویژگیهای است که جامعه به زن نسبت میدهد و آن را جز طبیعی شخصیت و وجود زن میپندارد؛ در حالیکه تمام این ویژگیها ساخته و پرداخته محیط و اجتماع است و ربطی به ذات و سرشت زن ندارد. یادمان باشد که میل، از چشم انداز فلسفی به این مسایل نگاه میکند و مورد بررسی قرار میدهد.
میل باورمند است که تبعیض علیه زنان و فرودستانگاری آنان، مانع رشد و پیشرفت جامعهی انسانی است؛ به دلیل اینکه مانع تکامل و تعالی نیمی از نفوس جامعه میگردد. به نظر او اگر این موانع برداشته شود و زنان از بند ستم مردسالاری آزاد گردد، جامعه بشری به سوی پیشرفت بیشتر میرود؛ بنابر این آزادی و رهایی زنان به سود مرد و زن است.  میل در فصل اول این کتاب، اصلهایی را که روابط اجتماعی میان و زن مرد را تنظیم میکند، مورد بازنگری و پرسش قرار میدهد. او میگوید این اصلها از اساس نادرست و اشتباه است، به دلیل اینکه یک جنس به صورت قانونی تحت فرمان و انقیاد جنس دیگر قرار داده میشود. این اصلها ممکن قانون، عرف، باور، سنت، اخلاق و دیگر عوامل اجتماعی باشد. همهی اینها دست به دست هم داده، زنان را فرودست و مردان را فرادست بار میآورند. «همهی زنان از نخستین سالهای عمر با این باور تربیت میشوند که شخصیت مطلوب آنها درست در تقابل با شخصیت مردان قرار دارد؛ آنان نباید از ارادهی خود پیروی کنند، بلکه باید تسلیم ارادهی دیگران باشند. اخلاقیات مرسوم به آنان میگوید که وظیفهی زن این است که برای دیگران زندگی کند و همواره از خودگذشتگی نشان دهد و همهی وجودش را در محبت متجلی سازد، و احساسات گری رایج نیز بر همهی این ها صحه میگذارد و هدف این محبت نیز باید کسی باشد که دیگران برای او تعیین میکند. ـ مردی که با او پیوند دارد و کودکانی که پیوندی اضافی و جداییناپذیر میان او و مرد ایجاد میکنند.» ( ص 23)  در پایان این بحث میل یادآوری میکند که تمام آنچه ما به عنوان «زنانگی» یا «ویژگیهای زن» میشناسیم ساختگی و غیر طبیعی است که توسط محیط ساخته شده. او مدعی است که آنچه ما به عنوان طبیعت زنانه، تعریف میکنیم، اشتباه است، به دلیل اینکه زن از آغاز در جامعهی مردسالار و اصول مردسالار تربیت میشود، آنچه که ما طبیعت زن میگوییم، طبیعت او نیست؛ بلکه تلقین و تربیتی است که بر او و وجودش نهادینه میشود. میل باورمند است که هیچکس نمیداند که طبیعت زن چیست. این فهم و شناخت وقتی میسر میشود که زن در یک محیط جدا از مرد و بدون هیچگونه دخالت اندیشه و باور مردسالارانه بار بیاید. در پایان مسئلهی «طبیعت زنانه» را چنین توضیح میدهد:« زنان همچون گیاهان گلخانهای پرورش مییابند و همواره برخی قابلیتهای طبیعیشان را به خاطر لذت اربابانشان از دست میدهند. گیاهی را در نظر آورید که قسمتی از آن در گلخانه و در شرایطی بسیار مناسب در معرض آب کافی و کود فراوان قرار گیرد و به نهایت رشد خود برسد؛ و قسمت دیگری از آن در زمستان بدون حفاظ در هوای آزاد رها شود و حتی اطراف آن به عمد با یخ پوشانده شود و از رشد طبیعی باز ماند؛ و قسمت دیگری از آن در معرض آتش قرارگیرد و بکلی بسوزد و خاکستر شود؛ وضعیت زنان با چنین گیاهی قابل قیاس است.» (ص 33)
فصل دوم این کتاب، بیشتر به مسئله نقش «ازدواج» در فرودستی زنان میپردازد. در این بحث، مروری میشود به وضعیت زن شوهردار در گذشتهی دور و امروز. گفته میشود در گذشتهی دور، شوهر فرمانروا و مالک بیقید و شرط زن خود بوده و زن هیچگونه حق و آزادی نداشته؛ بلکه یک برده تمام عیار بوده. میل استدلال میکند در عصر حاضر یا جهان مدرن نیز وضعیت به همین منوال است؛ یعنی اینکه زن هنوز هم بندهی شوهر خود است. او نشان میدهد که در هنگام عقد چگونه زنان وادار میشوند که تعهد یک عمر وفاداری و بردگی را به زبان بیاورند. در جهان مدرن، حقوق مادی و معنوی و آزادی عمل زنان یکسره در گرو شوهر است؛ حتی پس از مرگ شوهر، زن مالک مال و اموال فرزندان خود نیست. در این متن، با استدلال توضیح داده شده که «قانون ازدواج» در اکثر کشورها، تبعیضآمیز است که عملا فرودستی زنان را نهادینه میکند. پیامد این قانونهای تبعیض آمیزدر ازدواج، به بردگی کشاندن زنان است. راهکار بیرون رفت از این نابرابری، دادن حقوق برابر در مقابل قانون به افراد است. چنانچه در متن آمده:« برابری زن و شوهر در مقابل قانون، تنها روشی است که میتواند پیوند میان آنها را بر حسب عدالت پایدار سازد و هردو را به سعادت برساند، و نیز تنها طریقی است که زندگی روزمرهی آدمی را به مفهوم متعالی آن، به مکتبی برای تهذیب اخلاق تبدیل میکند.» (ص 66) فصل سوم کتاب، به بررسی و بحث در مورد دسترسی زنان به کارها و شغلهایی میپردازد که همواره در دست مردان قرار داشته و زنان از آن بینصیب بوده. نویسنده مرزبندی شغلی را ناموجه و در امتداد منافع مردانه میپندارد. مدعی میشود که مرزبندی شغلی و نسبت دادن آن به سرشت زن و مرد، هیچ پایه و اساس ندارد و نمیتوان دلیلی برای آن یافت. او خاطر نشان میسازد که احساسی و عصبی بودن زنان، نتیجه پرورش است. تناسب بدن و توانایی زنان در مقابل کار هم ربطی مستقیم به پرورش زنان دارد؛ به این معنا که اگر زنان همانند مردان تربیت شوند، از عهدهی تمام کارها میبرآیند.«اگر تعلیم و تربیت زنان چنان باشد که نقاط ضعف طبیعی آنان را از بین ببرد، نه اینکه آنها را تشدید کند، آنان به طور کلی قادر خواهند بود که کارهای مردان را در کمال دقت و سلامت انجام دهند.» (ص 98) در این فصل با آوردن شواهد و دلایل، بر مرزبندی شغلی زنان و مردان خط کشیده میشود و اثبات میگردد که این مرزبندیها به بهانه سرشت و طبیعت، کاملا ناموجه، ساختگی و در راستای منافع مردسالاری است.  فصل چهارم کتاب که آخرین فصل است، به پاسخ این پرسش اختصاص یافته است که«اگر زنان آزاد شود آیا دروضع بشر بهبود خواهد آمد؟ در جریان بحث این فصل، استدلال میگردد و نشان داده میشود که رهایی و آزادی زنان از بند جهان مردسالارانه، در بهبود وضعیت بشر یاری میرساند. میل میگوید:«اگر زنان اجازه یابند آزادانه شغل خود را انتخاب کنند، و همهی عرصههای فعالیتی که به روی مردان باز است به روی آنها نیز گشوده شود، و آنها هم بتوانند از پاداشها و تشویقهای بهرمند شوند که نصیب مردان میگردد، در این صورت، مجموع قابلیتهای ذهنی که در خدمت بشر قرار میگیرد، دوبرابر خواهد شد.»(ص 131) همچنان «آزادشدن نیمی از کل نیروی عقلانی بشر فایدهی دیگری نیز دارد، و آن این است که به نیروی عقلانی مردان انگیزهای تازهای میبخشد، انگیزهای که محصول رقابت و به بیان دقیقتر محصول ضرورت است، ضرورت اینکه مردان پیش از دست یافتن به شغل و مقامی که خواهان آن اند، شایستگی خود را ثابت کنند.» (132) سخن آخر اینکه خواندن کتاب «انقیاد زنان» میتواند باعث روشنگری و بیداری در ذهن و فکر ما شود. بدون شک میتوان گفت که این کتاب رهاییبخش و روشنگر است. خواندن این متن، برای زنان و مردان، بینش تازهای ایجاد میکند و سبب میشود که در نوع مواجهه و برخوردشان با یکدیگر بهتر و انسانیتر عمل کنند.