صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۱۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مکث. تأمل. تفکر. – بخش دوم و پایانی

مکث. تأمل. تفکر. – بخش دوم و پایانی نویسنده: پیتر ویست، استاد فلسفه در دانشگاه دورهام بریتانیا مترجم: حسین معرفت

عادت بد دیگری که استیبینگ به آن تمرکز میکند، استفادهی مبهم از واژههای مهم است (چیزی که منطقدانان «ابهام» مینامند)؛ امری که اغلب سبب میشود مردم متوجه منظور یکدیگر نشوند. استیبینگ با پیشدستی از آنچه که در فلسفهی پراگماتیک زبان مورد تایید جی. ال. استین است، تاکید میکند که واژهها ابزاری اند که در زمینهی مفهمومی خاص استفاده میشوند و معنای آنها بستگی به این دارد که در کجا و چهزمانی صحبت یا نوشته میشوند. ظریف ترین نکات («یک حرکت بدنی ، یک لحن صدا ، اخم یا لبخند») می تواند سبب تغییر در زمینهی مفهمومی شود؛ اما این به راحتی قابل فراموش شدن است. در مکالمات روزمره بعید است که این مسئله مشکلات زیادی ایجاد کند. با این وجود، مشکلات زمانی ایجاد میشود که در بحثهای مهم عمومی کلمات به طور مبهم استفاده شود.
استیبینگ از استفاده واژهی «عدم مداخله» در زمینهی جنگ داخلی اسپانیا در دههی 1930 بهگونهی مثال یاد میکند. او توضیح میدهد که چگونه به معنای واقعی کلمه، «عدم مداخله» بهمعنای «اصلاً مداخله نکردن» نیست، اما در زمینهی جنگ داخلی، چگونه با مفهوم «بی طرفی» ربط پیدا کرده است. این منجر شده است که هر دو جانب سیاسی از اصطلاح «عدم مداخله» به روشی استفاده کنند که از معنای واقعی آن جدا شود. این خود ابهام بیشتری ایجاد میکند. برای تغییر وضعیت، استببینگ توضیح میدهد که ما نمی توانیم کاری انجام دهیم جز این که هرچه بیشتر روشن بسازیم که چگونه و در چه زمینه ای از اصطلاحات خاص استفاده کنیم:
تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که مفهوم کلماتی را که در تفکر خود به کار می بریم به روشنی درک می کنیم و سعی کنیم به شنوندگان خود انتقال دهیم که دقیقاً منظور ما از استفاده از این کلمات چیست.
دوباره، استببینگ توضیح می دهد که تفکر (و صحبت کردن) واضح کلید موفقیت گفتمان عمومی است.
استیبینگ تفکر هدفمند را در نوامبر 1938، درست کمتر از یکسال پیش از وقوع جنگ جهانی دوم تکمیل کرد. در تمام متن به تحولات سیاسی و اجتماعی در آلمان و روسیه اشاره شده است و استیبینگ در مقایسه آن با اوضاع سیاسی داخلی در بریتانیا  بهخوبی عمل کرده است. به ویژه، او در حالی که بر اهمیت نظام دموکراتیک تأکید کرده، همچنین به خوبی نشان داده که اگر ما، هم بهعنوان افراد و هم بهعنوان یک ملت، درست فکر نکنیم، چگونه نظام دموکراتیک در وضعیت نامناسبی قرار خواهد گرفت. استببینگ معتقد بود که اگر یاد نگیریم که درست فکر کنیم، آزادی ما در معرض خطر است.
با این حال، همهچیز منفی نیست. دیدگاه استببینگ در مورد جهان ، همانطور که وی آن را در تفکر هدفمند ارائه میکند، اساساً دموکراتیک است. هر فرد توانایی تفکر درست را دارد؛ فقط ممکن است آموزش لازم را ندیده باشند. ازهمینرو ، استببینگ رسالهای  آموزشی – و نه عقاید تعصبآمیز - به خوانندگان خود ارائه می دهد که آنها بتوانند برای تأمین آزادی اندیشه خود از آن استفاده کنند. استببینگ به عنوان شاهدی بر این عقیده که هر فرد توانایی تفکر درست را دارد، از کودکی به نام ایمیلی یاد می کند که پس از آنکه پرستار به او میگوید «کسی با چنگال سوپ نمی خورد» پاسخ می دهد: «من این کار را میکنم و من کسی هستم» استیبینگ نشان میدهد که افرادی که آموزش منطق ندیدهاند - حتا کودکان- هم می توانند بهخوبی استدلال کنند (دراین مورد، با شناسایی یک تعمیم اشتباه). به عبارت دیگر، او فکر میکند که چنین مثالی نشان میدهد که همهی ما توانایی انجام کاری را داریم که منطقدانان آموزش دیده انجام میدهند. یعنی، نهتنها با ادعاهای خاصی مخالف نیستید، بلکه می دانید چه مشکلی در استدلال نهفته در پشت آنها وجود دارد.
از بسیاری جهتها، تفکر هدفمند محصول زمان خود است. دهههای 1930، 40 و 50 شاهد افزایش خودآموزها بود: افراد خودآموخته که قادر نبودند به دانشگاه بروند اما باوجود آن عطش دانش داشتند. مجموعهی پلیکان (ابتکار آلن لین) برای سیراب ساختن این عطش طرح شد. طوری که خود لین گفته، کتابهای پلیکان «نوعی دیگری از آموزش برای کسانی است که مانند من مکتب را در 16 سالگی ترک کردند». استببینگ با تفکر هدفمند  به تداوم ابتکار لین پیوست و تلاش کرد آنچه را که سایر کتابهای پلیکان برای تاریخ، ادبیات و علوم انجام داده، برای فلسفه انجام دهد.
بههرروی، تفکر هدفمند به دلایل تاریخی، یک متن فلسفی مهم است. اکنون بیشتر از هر زمانی، فیلسوفها سعی میکنند تا مهارتها و نظریات شان را در جهان بیرون از دانشگاهها تقویه کنند. بهعنوان مثال، چندین پادکست فلسفی متداوم و پرشنونده وجود دارد و کتابهای فلسفهی عامه گاهی در صدر فروش قرار میگیرند. درحال حاضر فیلسوفان جلدها کتاب در بارهی همهگیری کرونا و نحوهی کنار آمدن با آن نشر میکنند. همچنین در زمینه های تخصصیتر در مورد اهداف فلسفه عمومی و چگونگی تحقق آن  بحث های مداوم در میان فیلسوفان وجود دارد.
پست اخیر وبلاگی توسط فیلسوف تیموتی ویلیامسون به طور گسترده در فضای مجازی پخش شد که در آن او تمایزی بین فلسفه عامه و فلسفه پوپولیست قائل شد. ویلیامسون استدلال میکند که درحالیکه باید دموکراتیکسازی دانش به طور کلی تشویق شود، فیلسوفان حرفه ای و دانشگاهی باید این راه را پیدا کنند که روش ها و تحقیقات خود را به مخاطبان عمومی منتقل کنند. از نظر ویلیامسون، فلسفه چیزی نیست که همه ما بتوانیم به همان اندازه خوب انجام دهیم. مانند هر علم دیگری، این کاری است که فرد باید برای آن آموزش ببیند، زیرا شامل اتخاذ روشهای تحقیقاتی بسیار پیچیده و آشنایی با مقدار قابل توجهی از ادبیات تاریخی و معاصر است. ویلیامسون استدلال میکند که فلسفه خوب عامه پسند، درست مانند علم محبوب، خوب است. این اتفاق زمانی رخ میدهد که یک متخصص در این زمینه راهی پیدا کند تا یافتههای خود را به روشی جذاب و آموزنده به افراد غیرمتخصص منتقل کند. اگر حق با ویلیامسون باشد، یک فیلسوف عامهپسند خوب همانی است که بیل نای برای علم است. فلسفه عمومی یک جاده دو طرفه است. به مخاطبی نیاز دارد که فعال و مشتاق کسب دانش باشد.
این در مقایسه با رویکردی که استیبینگ در «تفکر برای برخی اهداف» اتخاذ میکند، یک مدل کاملاً متفاوت از فلسفه عمومی است. به گفتهی او، یک نقش فلسفه این است که به ما کمک کند تا درست فکر کنیم. این امر نه تنها مستلزم داشتن اطلاعات مربوطه در پیشروی ما است، بلکه همچنین دانستن این که با آن چه کنیم الزامی است. در مدل فلسفه عمومی استیبینگ، هدف این است که مخاطبان عمومی برای توسعه مهارتهای تفکر عملی که در طیف وسیعی از زمینه ها قابل استفاده است، آموزش داده شود. این امر به موارد بیشتر از انتقال دانش از متخصصی كه تحقیق پیش نیاز را انجام داده است، نیاز دارد.
در این مدل، فلسفه عمومی یک جادهی دوطرفه است. این یک محیط دانشگاهی سنتی نیست، که در آن یک مدرس دانش را به مخاطب منفعل ارائه دهد. در عوض، به مخاطبی نیاز دارد که فعال و مشتاق کسب دانش از طریق روش درست باشد. استببینگ توضیح می دهد:
یک مربی دو هدف اصلی دارد: انتقال اطلاعات و ایجاد آن عادتهای ذهنی که دانشجویان یا دانشآموزان او را قادر می سازد تا به جستجوی دانش بپردازند و توانایی قضاوت مستقل بر اساس دلایل منطقی را پیدا کنند.
بنابراین استببینگ طرفدار رویکردی است که میتوانیم آن را «مهارتها و فراگیری» فلسفه عمومی بنامیم؛ که مخاطبان خود را ملزم می کند تا به جای دریافت منفعلانه اطلاعات، به طور فعال درگیر شوند و در آن مخاطب به ابزارهای یادگیری (شیوه های تفکر) مجهز باشد که فراتر از حوزه خاص فلسفه قابل استفاده است. تفکرهدفمند در درجه اول معطوف به گفتمان عمومی پیرامون سیاست انگلیس در دهه 1930 است. با این وجود، موانع درست اندیشیدن و دستورالعمل های چگونگی غلبه بر آن که در متن مشخص شده است، اگر حق با استیبینگ باشد، باید در هر حوزه گفتمان عمومی قابل اجرا باشد.
بسیاری از فلسفه های عمومی امروز شبیه رویکردی است که ویلیامسون توضیح میدهد که در آن دانش از یک متخصص به مخاطب غیرمتخصص منتقل میشود. کتابهای قابل هضم و پادکستهای قابل دسترسی زیادی وجود دارد که هدف آنها این است که خواننده را از چیستی و چرایی آنچه که فیلسوفان فکر میکنند، آگاه کنند. همچنین نمونههای جدیدتری از متون وجود دارد که مانند تفکر هدفمند، تأکید بر تفکر انتقادی دارند. بههرروی کتاب استیبینگ از این جهت تا حدودی بی نظیر است که به عنوان پاسخی فوری در برابر تهدیدهای آزادی فردی که شاهد رشد آن در جهان پیرامون بود، نگاشته شده است. برای استببینگ ، تفکر درست راه حل یک مشکل خاص برای گروهی از مردم بود که در یک زمان و مکان خاص زندگی می کردند (دهه 1930 بریتانیا).
بهگمان من، ادعاهای استببینگ سبب چند پرسش میشود. آیا واقعاً در بحثهای عمومی و سیاسی جایی برای منطقدانان آموزش دیده هست؟ آیا واقعاً می توان ابزار فلسفه را موفقانه در یک نرم افزار کوتاه پلیکان تزریق کرد؟ آیا استیبینگ واقعا از توصیههای خودش پیروی می کند؟ گذشته از همه،  وفاداری های سیاسی شخصی او (که بهسختی ضد اشرافی گری و علیه مطبوعات خصوصی است) از طریق نمونههایی که در طول متن به آنها متوسل شده، مشهود است. اگر استببینگ خودش نتواند از محدود شدن افکارش توسط تعصب و پیشداوری جلوگیری کند، چه امیدی برای بقیه ما وجود دارد؟
با وجود این نگرانیهای ممکن، هنوز درست است که در زمانی که هنرها و علوم انسانی، از جمله بخشهای فلسفه فردی، برای توجیه ادامه حیات خود تحت فشار نهادی و سیاسی قرار دارند، مدل تعامل عمومی تفکر هدفمند استیبینگ جای تأمل دارد . من پیشنهاد نمیکنم که رویکرد «انتقال دانش» با رویکرد «مهارت و آموزش» جاگزین شود. مطالعه و کمک به فلسفه می تواند به خودی خود هدف باشد. اما در عصر اخبار جعلی و چرخههای خبری 24 ساعته، مطمئناً اگر فیلسوفان بتوانند بدون توجه به موضوع، در مکث، تأمل و تفکر درست به ما کمک کنند، چیز خوبی است.