صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مکث. تأمل. تفکر. – بخش اول

مکث. تأمل. تفکر. – بخش اول نویسنده: پیتر ویست، استاد فلسفه در دانشگاه دورهام بریتانیا / مترجم: حسین معرفت

«امروزه برای شهروندان دموکراسی یک ضرورت بسیار مهم درست فکر کردن است.» این کلمات که به نظر میرسد همین دیروز نوشته شده باشد، مربوط به کتاب تفکر هدفمند است؛ کتاب مشهوری از فیلسوف بریتانیایی سوزان استیبینگ که برای اولینبار در سال 1939 در مجموعه پلکان پنگوین با جلد شناختهشدهی آبی و سفید نشر شد. این کتاب کوچک را به راحتی میشود در جیب گذاشت و در قطار، سر میز نهار یا در ایستگاه بس به خواندنش پرداخت. در تفکر هدفمند، استیبینگ میکوشد رابطه منطق و زندگی را نشان دهد. او که از تجمع ابرهای طوفانی در آسمان اروپا بهخوبی آگاه بود، بهعنوان یک فوریت به این مساله پرداخت.
استیبینگ استاد دانشگاه بود. سپس پروفیسوریاش را در فلسفه گرفت؛ عرصهای کاملا تحت تسلط مردان. او با ل. س. استیبنیگ انتشار را آغاز کرد (نام کوچکش لیزی بود اما او این نام را خوش نداشت و همیشه بهعنوان سوزان شناخته میشد)، چون دوستش پیشنهاد کرد که موضوعات فلسفی نباید با مسایل جنیست و وضعیت تخریب شود. در 1933 استیبینگ نخستین زن در بریتانیا بود که به عنوان پروفیسور فلسفه در کالج بیدفورد گماشته شد، جاییکه او بیشتر زندگی شغلی و حرفهیی را صرف کرد. باوجودیکه این موضوع در آن زمان خبر مهمی در سطح کشور بود اما استیبینگ در بیرون از دایره اکادمیک کمتر شناخته شد و چهرهی تقربیا-اسطورهیی «بزرگانِ» چون برتراند راسل و جرج ادوارد مور را پیدا نکرد. همچنان او نسبت به فیلسوفان زن دورهی پساجنگ چون الیزابت انسکوم، فیلیپا فوت، ایریس مردوک و ماری میدگلی نیز کمتر شناخته شد.
استیبینگ در سال 1885 در شمال لندن به دنیا آمد و در سالهای 1904 -1912 در کالج گیرتون، کمبریج و کینگ لندن تحصیل کرد. در 1943 در حالیکه تنها 57 سال عمر داشت، در اثر سرطان مرد. او در بخش پیشگفتار کتاب فکردن به چند مساله یادآور شده است که از کودکی  به مسایل فلسفی علاقه داشته، زمانی که تقریبا یک کلمه هم از معنای فلسفه نمی دانسته است. اما پس از خواندن اتقافی ظاهر و واقعیت از اف. اچ. برادلی در 1893 بود که او رشتهی تحصیلی اش را از تاریخ به آنچه که در آنزمان علوم اخلاقی نامیده میشد، تبدیل کرد. سایهی بریدلی در زندگی شغلی استیبینگ بهصورت پررنگی ادامه مییابد، که بیشتر آن را در رد ایدهآلیسمی که برادلی تایید کرده بود،  صرف کرد. این علاقهی اولیه کودکی به فلسفه مثال خوبی است برای این واقعیت که برای استیبینگ فلسفه تنها حل مسایل ایجاد شده توسط مردان در کمبریج یا اکسفورد نبود بلکه یک سبک زندگی بود و بههمین ترتیب چیزی نبود که به تحصیلات دانشگاهی یا پستی در موسسه معتبر اکادمیک نیاز داشته باشد.
این برای پایین آوردن اعتبار علمی استببینگ نیست. سابقه انتشار آکادمیک وی چشمگیر بود. او بین سالهای 1924 و 1939 هر سال حداقل یک مقاله در یکی از مجلات برجسته فلسفه آن زمان منتشر می کرد. حداقل در جهان انگلیسی زبان ، نام او برای اکثر فیلسوفان حرفه ای کاملاً شناخته شده بود. بههرروی، استببینگ همیشه به انجام کارها و در واقع حل مشکلات علاقه داشت ، نه اینکه فقط به آنها فکر کند.
به عنوان مثال ، در دهه های 1930 و 40 ، وی زمان و انرژی قابل توجهی را صرف تأمین امنیت پناهندگان از آلمان و کشورهای تحت اشغال نازی ها با هزینه شخصی خود کرد.
وی در کتاب «تفکر هدفمند»، متن فلسفی که برای عموم نوشته شده است، تنها به تأمل در موضوعات مختلف بسنده نمی کند. در عوض، او میخواهد به مردم بیاموزد که چگونه فلسفه می تواند برای دنیای واقعی مفید باشد و در عین حال خوانندگان خود را در مورد نحوه تمرین آن آموزش دهد. این کتاب روی جلد نسخه پلیکان به عنوان «راهنمای کمک های اولیه برای درست فکر کردن ، نشان دادن چگونگی تشخیص غیر منطقی بودن در فرآیندهای ذهنی دیگران و چگونگی جلوگیری از آنها در خود» توصیف شده است. درست به عنوان یک کتابچه راهنمای کاربر اتومبیل به مالک راهنمایی می کند که چگونه (و چگونه نتواند) در جاده پیمایش کند ، فکر کردن با برخی اهداف برای ارائه راهنمایی به خوانندگان خود برای چگونگی شروع تفکر در روش صحیح و جلوگیری از مشکلات مشترک نوشته شده است.
استیبینگ با این پیشنهاد به خوانندگانش (عموم مردم) که باید روش درست تفکر را بیاموزند و همینطور کمک کردن به تحقق این مساله، خود را به لیست طولانی فیلسوفان معروف به «آزاد اندیشان» اضافه میکند. «آزاداندیشی» به دوران روشنگری اروپا برمی گردد و در اصل رد اقتدار دینی و جزمگرایی آکادمیک را در پرتو تحولات جدید در علم در بر میگیرد. اساساً آزاد اندیشان برای دموکراتیزه سازی دانش تلاش می کردند و معتقد بودند که باید کتاب مقدس یا متون فلسفی باستان را بر اساس عقل خویش دنبال کنیم. طرح جلد کتاب فکردن به چند مسأله حتا نقل قولی از انتونی کولینز، فیلسوف سدهی هژدهمی را شامل میشود که –بهمعنای واقعی کلمه- کتاب درسی درباره آزاداندیشی نوشت. در این نقل قول که از گفتاری در آزاداندیشی کولینز برگرفته شده، آمده است:
اگر ما حق داشته باشیم که از هر حقیقتی اطلاع داشته باشیم، حق داریم آزادانه فکر کنیم ... راه دیگری برای کشف حقیقت وجود ندارد.
استیبینگ مانند آزاداندیشان سدهای هفدهم و هژدهم باور داشت که ما باید از نگاه به قدرت بهعنوان منبع اطلاعات و دانش اجتناب کنیم و بهجای آن، بر تواناییهای عقلانی خود اتکا کنیم هرچند او بیشتر علاقمند از میان بردن نهادهای چون اقتدار مطبوعات خصوصی بود تا کلیسا)
استیبینگ باور داشت که افراد زمانی واقعا آزاد خواهند بود که درست بیندیشند. برای او نوشتن در  دههی 1930 و در شرایطی که فاشیسم بر اروپا سایه افگنده بود، مسالهی دشواری بود. او در پایان تفکر هدفمند به خواننده میگوید: «موضوع من آزادی عقیده است.» سپس او ادامه میدهد:
اگر ما واقعا از نظر سیاسی و اقتصادی آزاد باشیم، باوجود آن تا زمانیکه از آزادی عقیده برخوردار نباشیم، به نظر من هیچ نهاد دموکراتیکی نمیتواند بهمیان بیاید.
او همچنان میان آزادی «سیاسی و اقتصادی» - نوعی از آزادی که بهصورت سنتی ملتهای بر خوردار از دموکراسی در صدد حفظ آن هستند – و «آزادی عقیده» خط میکشد. برای استیبینگ آزادی عقیدتی هرکسی، مسوولیت خودش است که بر اساس توضیح نادانی مانع این میشود. ممکن است مردم آزاد به نظر برسند، زیرا آنها در یک دموکراسی لیبرال زندگی می کنند، اما این آزادی ظاهری می تواند توهمی باشد. آزادی اصیل در این است که افراد بدانند چگونه آزادانه فکر کنند.
استببینگ توضیح می دهد که چگونه کمبود اطلاعات باعث شد که رسیدن به عقیدهای که بتواند به آن اطمینان داشته باشد، غیرممکن شود، زیرا او قادر  زیرا او قادر به تفکر عمیق درباره آن نبودهاست. او در کتاب «تفکر هدفمند» می نویسد: «نادانی من» باعث شد من آزاد نشوم.
درست فکر کردن چه شرایطی دارد؟ استببینگ استدلال می کند که یک قدم مهم این است که خودمان را از عادت های بد تفکر دور کنیم. به عنوان مثال، او آنچه را «تفکر کنسروی» مینامد توضیح میدهد. این عبارت است از سادهاندیشی بیش از حد با استفاده از شخصیتپردازی های خام یا شعارها. استببینگ میگوید در حالیکه شعارها همیشه چیز بدی نیستند، اما بیشتر دیدگاههای ظریفتر یا پیچیدهتر را بیش از حد ساده کرده و پیچیدگیهای یک ایده را در پشت یک عبارت جاذب پنهان میکند. او به عنوان نمونهای از «تفکر کنسروی» ، به این نکته اشاره میکند که چگونه برخی میگویند روانکاوی فرویدی را میتوان در شعار «همه چیز سکس است» خلاصه کرد. این به دروغ تصوری را ایجاد می کند که نظریه زیگموند فروید همه چیز را به رابطه جنسی تقلیل می دهد، تا درک آن را آسان سازد و (از همه بدتر) عقاید فروید را کاملاً مضحک به نظر میرساند - در واقع ، آنقدر مضحک که فرد تعجب میکند که چرا باید در روی زمین کسی از قبل به نظرات او توجه كرده باشد؟ استببینگ توضیح می دهد، صرف نظر از اینکه کسی در دیدگاههای واقعی فروید چه ارزشی می یند، باید از بیان آنها به چنین شکل «کسنروی» خودداری کنیم.
بدترین نوع تفکر کنسروی زمانی است که ما در شعارهایی شروع به صحبت می کنیم که هیچ عقیده ای در پشت آنها نیست
برای خواننده معاصر، این استعاره «تفکر کنسروی» شاید کمی تاریخگذشته باشد، چون استیبینگ به گوشت کنسروشده تشبیه میکند: یک محصول بسته بندی شده در خلا که ممکن است در یک بستهی سهمیهای زمان جنگ پیدا کنید. او بااحتیاط توضیح دهد که ما همیشه باید مکث کنیم و استعاره هایی را که میبینیم در گفتمان عمومی استفادهمی شود بررسی کنیم. (همانطور که گفته: «استعاره را خیلی عجولانه قبول نکنید!») با این تذکر، او استعاره را توضیح میدهد:
گوشت کنسروشده گاهی اوقات شکل مناسبی از غذا است. ممکن است خوشمزه باشد، حاوی مقداری مواد مغذی است. اما ارزش غذایی آن با گوشت تازهای که از آن کنسرو ساخته شده معادل نیست. همچنین، این ماده باید در اصل از گوشت تازه تهیه شده باشد و نباید کهنه شود. به همین ترتیب، یک باور کنسروی مناسب است. میتوان آن را به طور خلاصه بیان کرد، گاهی اوقات نیز به صورت سریع ممکن است توجه را جلب کند.
حرف او این است که تفکر کنسروی چیزی را میگیرد که زمانی «ارزش غذایی» بالایی داشته است و آن را به روشی بسته بندی میکند که فروش آن آسانتر است اما یافتن یک مادهی مغذی اصیل در آن دشوار است. به گفته استیبینگ ، بدترین نوع تفکر کنسروی زمانی است که با عادت «استفاده از کلمات تکراری طوطی وار» عادت میکنیم. – به عبارت دیگر، هنگامی که ما شروع به گفتن شعارهایی میکنیم که هیچ فکر و ملاحظه ای در پشت آنها نیست.
استببینگ با این امید که منظور خود را به خواننده برساند، بهعنوان مثال، از تجربه شخصی خود، توصیف می کند که  هنگام اعتصاب عمومی انگلیس در می 1926، کاملاً نسبت به وقایع منتهی به آن بی توجه بوده است.