صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

سیری در شهر سنایی

سیری در شهر سنایی

نویسنده: غضنفر کاظمی

وضعیتی بد و شکننده غزنی را میتوان از روحیه مردم داخل شهر به خوبی فهمید. زمانی بود که فردوسي طوسي، فرخي سيستاني، عنصری بلخی، عسجدی مروزی، منشوری سمرقندی، کسایی مروزی، ابوریحان البیرونی، ابوالفضل بیهقی و دهها اديب و سخنور ديگر همه با خلقت آثار گرانبهایی که تا امروز مثل و مانندی ندارد، غزني را به مرکز تمدن شرقی و اسلامی مبدل کرده بودند. هرگوشۀ این شهر اقامتگاه خواجهای و هر کوچهاش جایگاه مکتب و مدرسهای گردیده بود. با هزار درد و دریغ اما، غزنی این روزها دیگر آن غزنه باختر و قدیم نیست که در بطنش اینگونه آدمها را پرورش بدهد.
ساعت یازده قبل از ظهر را به نمایش میگذارد، به غزنی رسیدهایم. موتروان موترش را در سر پل حیدر آباد پارک میکند و مسافرین همه بیرون میشوند. اینجا آسمان صاف است و آبی. برخلاف کابل که آسمان ابری بود. آفتابی گرمی همهای غزنه را فراگرفته که در زمستان چنین آفتابی همیشه خوشآیند و دلنشین است. صدا و جیغ دادِ دستفروشان غزنی هم کمتر از دستفروشان کابل در کوچه و بازار نمیپیچد. هر لحظه صداها بلندتر شده و عابرینی که از هرسو برای کاری میگذرند را به خرید جنس و میوه دعوت میکنند. با بچهها چند دقیقهی منتظر میمانیم، چون قرار است دوستی آمده و ما را به خانهاش ببرد. در فرصتی که پیش آمده هر سه ما به گشت و گذار مشغول شده و به هر طرف سرک میکشیم. در هر صدمتری و در آغازی هرکوچه، دروازهای نصب شده که نشان از معماری اسلامی دارد. این کار شاید بعدها صورت گرفته است، چون غزنی در سال ۲۰۱۳ به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام نامگذاری و ثبت شد. چند دقیقه بعد کسیکه قرار است میزبان ما در این شهر باشد از راه میرسد. سوار موتر میشویم. هنوز گرد و خاک راه از روی ما پاک نشده که تصمیم میگیریم پیش از هر چیزی باید جاهای دیدنی و آبدات تاریخی این سرزمینی باستانی را ببینیم. همینطور که دور شهر را میگردیم این دوست نازنین ما همه کوچه و بازارهای شهر را به ما نشان میدهد. از شلوغی شهر میگذریم و به دروازه‌‌ای شهر قدیمی بالاحصار نزدیک میشویم. چه قلعهای بزرگ و با ابهتی! میگویند، مهمترين منطقۀ تاريخى غزنى همین قلعه بالاحصار است که قبلا مقر سلطنت سلطان محمود غزنوى در آن قرار داشته است. قصد داریم به داخل قلعه برویم. ظاهرا شیک به نظر میرسد، اما وقتی داخل میرویم میبینیم که نه، وضعیت خوبی ندارد. در داخل این قلعهای بزرگ صدها خانواده زندگی می‌‌کنند. بعضی از خانهها قدیمی و عدهای از آنها را جدید و مدرن ساختهاند که با کلاسیک بودن قلعه هیچ سازگاری ندارد. اين قلعه حدود ٤٠ برج دارد. برجها اما همه فرسوده و خراب شدهاند. قلعه با آنکه خیلی قدامت دارد، اما توانسته است حداقل تا لحظه اکنون دوام بیاورد. گفته ميشود که صدها سال قبل يک بازار سرپوش طلا نيز در اينجا وجود داشته که بعدها به اثر جنگهای خانمانسوز تخريب گرديده و آثار تاريخى و طلاى اين بازار زير خاک شده است. از دروازه دیگر شهر بالاحصار بیرون شده و به سوی منار میرویم. در راه، از جنگ وحشتناک دو سال قبل که در غزنی بین طالبان و حکومت اتفاق افتاده بود میپرسیم. میگوید، وضعیتی بدی بود. در تمام این کوچهها جسد بود که افتاده بود. تمام شهر را بوی گرفته و همانند شهر ارواح به نظر میرسید. حالا هم وضعیت زیاد خوب به نظر نمیرسد. یک شب قبل از رفتن ما به این شهر، طالبان بالای حوزه سه امنیتی حمله کرده و درگیری سختی صورت گرفته بود. وضعیتی بد و شکننده غزنی را میتوان از روحیه مردم داخل شهر به خوبی فهمید. زمانی بود که فردوسي طوسي، فرخي سيستاني، عنصری بلخی، عسجدی مروزی، منشوری سمرقندی، کسایی مروزی، ابوریحان البیرونی، ابوالفضل بیهقی و دهها اديب و سخنور ديگر همه با خلقت آثار گرانبهایی که تا امروز مثل و مانندی ندارد، غزني را به مرکز تمدن شرقی و اسلامی مبدل کرده بودند. هرگوشۀ این شهر اقامتگاه خواجهای و هر کوچهاش جایگاه مکتب و مدرسهای گردیده بود. با هزار درد و دریغ اما، غزنی این روزها دیگر آن غزنه باختر و قدیم نیست که در بطنش اینگونه آدمها را پرورش بدهد. غزنی امروز، آدمهای را پرورش داده است که با ریش دراز تمثیلی مسلمانی میکند و در حالیکه شب تا صبح الله اکبر گفته و به نام جهاد آدم میکشد. غزنی امروز، کسانی را به نام طالب تربیه کرده است که نامش با ترور، وحشت و دهشت گره خورده است. در این شهر از فردوسی، سیستانی و بیهقی اصلا خبری نیست، اینجا خبر از جنگ و توپ و ترور است. غزنی دیگر مرکز تحول و فرهنگ شعر و ادبیات نیست، اینجا همه حرف از چرس و شراب و دخانیات است.
شهر غزنین نه همانست که من دیدم پار
چه فتادهست که امسال دگرگون شده کار
فرخی سیستانی در این بیت گرچند اوضاع و احوال آن وقت غزنه را بیان کرده است، اما باید گفت وضعیت فعلی غزنی هم چندان تعریفی بهتری از آن وقتها ندارد. پس از گشت و گذار در قلعه سلطان به سوی منار حرکت میکنیم. جادهای پخته شده تا نزدیکیهای دو منار رفته است. در نزدیکی منار موتر را متوقف کرده و پیاده میشویم. اطراف این دو برج هیچکسی دیده نمیشود و برخلاف شهر آرامشی عجیبی را میتوان در اینجا حس کرد. دو منار در فاصلههای چهار صد متری در دل بیابانی واقع شده که بعدا خانههای مسکونی تا نزدیکی این دو، دامنش را گسترانده است.
پیرامون هر دو را بعدها با سنگهای سیاه تزیین کرده و پیاده رو باریکی بین این دو نیز با همین سنگها چیده شده است که سیاحین به راحتی بتوانند این فاصله را پیموده و از هر دو منار دیدن کنند. منارها از نگاه شکل مشابه هم اند و از نظر تزیینات مهندسی و معماری، تفاوتهایی بین این دو وجود دارد. در تاریخ آمده است که این دو منار در قرن ۱۱ میلادی به امر سلاطین غزنوی، دودمان آل ناصر اعمار گردیدهاند. توریستهایی که نخستینبار در قرن ۱۹ از افغانستان دیدن نمودند، این منارها را به دوره سلطان محمود غزنوی و ناصرالدین سبکتگین نسبت دادهاند؛ در حالیکه باستان شناسان، این منارها را به دوره فرمانروایی اخلاف آنها یعنی علاءالدوله، مسعود سوم و بهرامشاه غزنوی منسوب میکنند و میگویند که این دو برج در دوره آنها توسط معماران ماهر آن دوره ساخته شدهاند. گفته میشود مناری که در نزدیکی شهر غزنی واقع شده توسط ابوالمظفر بهرامشاه غزنوی به دنبال لشکرکشیهای وی به سرزمین هند بین سالهای ۵۱۵ - ۵۲۵ ه.ق اعمار گردیده و تزیینات آن نسبت به منار دیگر سادهتر است که علت آن را آشوبهایی که در زمان فرمانروایی بهرامشاه اتفاق افتاده میدانند. در قسمت بالای قاعده منار، این متن به خط کوفی نوشته شده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. السلطان العظیم، ملک الاسلام یمین الدولة امین الملة، ابوالمظفر بهرامشاه خلدالاملکه». منار دیگر در قسمت شرقی منار بهرامشاه نزدیک قصبه روضه به فاصله ۴۰۰ متر از منار اولی قرار دارد که ارتفاع آن ۱۴۰ فت است و در سال ۵۰۰ هجری در زمان مسعود سوم پسر سلطان ابراهیم غزنوی پسر مسعود اول در اوایل قرن ۱۱ میلادی اعمار گردیده است. این منار نیز با خطوط برجسته کوفی نوشته و تزیین گردیده است: «بسم الله الرحمن الرحیم، السطان العظیم ملک الاسلام ابوسعید بن ظهیرالدولة والدین ابراهیم خلدالاملکه». این دو برج از قاعده تا بالا به شکل ستاره هشت ضلعی ساخته شدهاند؛ اما در بالای منار، مناره باریکی ساخته شده که به شکل استوانه است. منارهها در قرن ۱۹ در اثر حوادث طبیعی و زلزله تخریب شده و بعدها امیر حبیبالله خان قسمت بالایی آن را آهن پوش کرده است. نیم ساعتی را آن جا نشسته و پیرامون معماری و نقش آفرینی آدمهای قدیم حرف زدیم و اینکه کی و در زمان کدام شاه این منارها ساخته شده است. با تمام مشکلات و خطرهای که متوجه ما بود، اما به اندازه کافی از گشت و گذار و دیدن آبدات تاریخی لذت میبردیم. روز اول به همین منوال گذشت. تصمیم بر این شد که روز دوم را به دیدن آرامگاه سلطان محمود غزنوی، حکیم سنایی و دیگران بپردازیم. فردا اول صبح قرار شد مرکز ثقافت اسلامی نیز برویم. جایی کلانی را به مرکز ثقافت اختصاص داده‌‌اند. در داخل این تعمیر ۳۴ پایه ساختمان مجلل با معماری اسلامی ساخته شده است. گفته میشد هر یکی از ساختمانها به نام یکی از ولایتهای افغانستان نامگذاری شده است. چیزی قابل توجهی در این مکان دیده نمیشد. بناء آنجا را ترک گفته و به زیارتگاه حکیم سنایی رفتیم. ابوالمجد مجدود بن آدم متخلص به «سنایی» در اواسط نیمه دوم قرن پنجم در غزنین متولد شده و از شاعران عارف و بنیاد گذار شعر عرفانی در زبان فارسی بوده است. سنایی شاعری بزرگی بوده است که حتی مولانا جلاالدین محمد بلخی یکی از شاعران بزرگ زبان فارسی به آن ارادت خاص داشته است.
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم
برنامه بعدی ما رفتن به آرامگاه سلطان محمود غزنوی بود. بعد از یک استراحت کوتاه مدت به سوی روضه حرکت کردیم. آرامگاه سلطان محمود غزنوی که از ساختمانهای دوره غزنوی است در شش کیلومتری شمال شرقی شهر غزنی قرار دارد. این ساختمان در زمان خود سلطان محمود غزنوی به نام «عمارت فیروزی» شهرت داشته و پس از مرگ و خاک سپاری سلطان محمود در آن، به روضه مشهور شده است. او سلطانی نامآور، شاعرنواز و فرهنگ دوست بود. طوری‌‌که فردوسی بزرگ، این شاعر شهیر، اثر فنا ناپذیر خویش را در شهر شکوهمند غزنین و در زیر پرچم سلطان محمود سرود و به پایه اکمال رساند. پس محمود و غزنین و شاهنامه و فردوسی از جمله مقولاتی هستند که همیشه باهم در ذهن تداعی میشوند و سخن از یکی، یاد دیگری را نیز زنده می کند.
چون او شهریاری نیامد پدید
جهان آفرین تا جهان آفرید
بدین منوال دو روز ما در شهر غزنه باستان گذشت. از آنجایکه برنامه ریزی ما برای دو روز بود و بعد از آن تصمیم داشتیم به کابل برگردیم همین کار را انجام دادیم. در یک صبح بارانی که تمام شهر غزنی و کوههای اطراف شهر را برف سفید کرده بود، موتری را سوار شده و به سوی کابل حرکت کردیم. راه دو ساعته را به دلیل بارندگی شدید و خرابی راه ساعتها طی کردیم و در گرگ و میش یک بعد از ظهر ابری به کابل جان، این شهر شلوغ قدم گذاشتیم.