صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

سه شنبه ۴ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

مهم‌ترین و محبوب‌ترین رمان‌های تاریخی

مهم‌ترین و محبوب‌ترین رمان‌های تاریخی

رمان تاریخی روایت تاریخ در قالب داستان است؛ پردازش هنرمندانه و ادبی تاریخ. در این شماره «سه تفنگدار» یکی از مهمترین رمانهای تاریخی را معرفی نموده و مورد بررسی قرار میدهیم.

4- سه تفنگدار
«سه تفنگدار از شاهکارهای ادبیات جهان، نوشتهی الکساندر دوما، رماننویس، نمایشنامهنویس و خبرنگار فرانسوی است که قهرمانیها و دلاوریهای آتوس، پورتوس و آرامیس سه تن از تفنگداران پادشاه وقت فرانسه، لویی سیزدهم  را روایت کرده است.  در ابتدای داستان دارتانیان، جوانی باهوش، دلیر و ماجراجو با این سه نفر درگیر میشود و قرار نبرد میگذارد. اما پیش از شروع نبرد اتفاقاتی میافتد که در نتیجه این چهار تن با هم پیمان برادری و دوستی میبندند و در تمام اتفاقات مهلک و سخت یار و دوست یکدیگر باقی میمانند. الکساندر دوما در رمان سه تفنگدار با استفاده از مهارت کمنظیر نویسندگیاش بخشی از تاریخ فرانسه را نیز به تصویر میکشد.
رمان با آرزوی دارتانیان برای پیوستن به گارد تفنگداران سلطنتی پادشاه فرانسه آغاز میشود. دارتانیان 19 ساله از زادگاه خود «گاسکونی» از پدر خود یک شمشیر خانوادگی، یک اسب پیر و فرتوت زردرنگ، مقدار کمی پول گرفته عازم پاریس میشود.
او توصیهنامهای خطاب به تره وی، رئیس گارد سلطنتی لویی سیزدهم، به همراه دارد. دارتانیان در بین راه با کنت دو روشفورت برخورد میکند و به دلیل توهینی که به اسبش شده با او درگیر میشود. کنت دو روشفورت از نیروهای کاردینال ریشیلیو صدراعظم فرانسه است و به دارتانیان ضربه سختی وارد میکند. هنگامیکه دارتانیان به پاریس میرسد بنا به توصیه پدر به نزد تره وی میرود. تره وی به او قول میدهد در صورت اثبات شجاعت، لیاقت و توانایی جنگیاش بهزودی به یک تفنگدار بدل شود. در همان روز او به سه نفر از تفنگداران سلطنتی به نامهای آتوس، پورتوس و آرامیس برخورد میکند و موجب خشم آنها میشود.
دارتانیان جوان و خونگرم با هر سه آنها در فواصل زمانی کم قرار دوئل میگذارد. سه تفنگدار باهم سر قرار برای دوئل حاضر میشوند اما پیش از شروع مبارزه چند تن از سربازان گارد کاردینال ریشیلیو سر میرسند و برای آن چهار تن به بهانه غیرقانونی بودن دوئل مزاحمت ایجاد مینمایند. دارتانیان به همراه آتوس، پورتوس و آرامیس علیه سربازان گارد یا همان دشمن مشترک میجنگند و دارتانیان با از پا درآوردن چند تن از سربازان گارد شجاعت و جنگاوری خود را نشان میدهد. این ماجرا آغازی میشود برای صمیمیت و دوستی جدایی ناپذیر دارتانیان با آتوس، پورتوس و آرامیس. چهار دوست با شعار «یکی برای همه و همه برای یکی» به جنگ مشکلات و دشمنانشان میروند. دارتانیان به مرور متوجه میشود که شوالیه اربله نام حقیقی آرامیس است و او در آرزوی همیشگی برای کشیش شدن و پیوستن به کلیسا به سر میبرد و بین ماجرایی عشقی و پوشیدن لباس کشیشی گیرکرده است. کنت دولافر یا آتوس یک اشرافزاده است که پس از خیانت همسر جوانش «مای لیدی» برای فرار از همهچیز به جنگ روی آورده و پورتوس که نام حقیقیاش دووالون است نیز یک اصیلزادهی خوشقلب، مهربان، غولپیکر و خودنما است که آرزوی ازدواج با بیوهای ثروتمند را دارد. این چهار یار در این کتاب بارها با مرگ و خطرات روبرو میشوند و ماجراجوییهای بسیاری دارند.
رمان سه تفنگدار در سال 1844 بهصورت داستان دنبالهدار در یکی از مجلات فرانسوی منتشر شد. نخستین بار این کتاب توسط محمدطاهر قاجار در زمان سلطنت ناصرالدینشاه به فارسی ترجمه شد. بخشی از کتاب با ترجمه محمدطاهر قاجار را اینجا میآوریم:
«اولین دوشنبه از ماه آوریل سال هزار و ششصد و بیستوشش عیسوی، قصبه مونک که مولد مصنف افسانه لاروز است، به قسمی در هیجان بود که گویا دشمنی بر وی تاخته. جماعت بسیاری از اهل بلد چون زنان را میدیدند که به طول کوچهها میگریزند و اطفال را میشنیدند که در آستانه منازل خود ایستاده و فریاد و زاری میکنند، شتاب میکردند در پوشیدن زره و جوشن. و بهتعجیل نیزه و تفنگ به دست گرفته و روانه میشدند بهطرف مهمانخانه موسوم به فرانک مونی یر که در پیشاپیش وی جمعیتی بسیار گردآمده و لحظهبهلحظه زیادتر میشدند از غوغائیان و متجسسان.
در آن زمان فزع بیجا و خوف بلاسبب در میان مردم فراوان بود، هیچ روزی نمیگذشت که در شهری و بلدی در دفتر وقایع آن شهر واقعهای از این قبیل ثبت نگردد. و اعیان و امیران در میانه خود همواره جنگ داشتند. کاردینال با پادشاه و امرا نزاع داشت. اسپانیول با همه، یعنی با امیران و کاردینال و پادشاه مجادله میکرد. بالاخره بهعلاوه این منازعات شخصی یا عمومی مخفی یا آشکار، دزدان و گدایان و مخالفین مذهب و ملازمان و چاکران بودند که با تمام دنیا جدال و نزاع داشتند. اهل بلد دائماً مسلح و آماده جنگ بودند با دزدان و چاکران و ملازمان. اما غالباً طرف نزاع، امرا و مخالفین مذهب و گاهی نیز پادشاه بود، لکن ابداً در مقابل کاردینال و اسپانیول نزاعی نداشتند. پس چون حالت و عادت بلد به دست آمد میگوییم:
اولین دوشنبه از ماه آوریل سال هزار و ششصد و بیستوشش مسیحی، اهل بلد چون غوغایی شنیدند و بیرق سرخ و زرد (که علامت حرکت پادشاه بود) یا لباس مخصوص ملازمان ریش لیو صدراعظم را ندیدند، احساس شری کرده بهجانب مهمانخانه فرانک مونی یر دویدند. و چون به آنجا میرسیدند، هرکسی سبب آشوب را میفهمید و آن چنین بود:
جوانی... نه لازم است که نخست بیان صورت و هیئت او کنیم و بعد به قصه پردازیم، حکایت دون کیشوت را البته همه دیده و میدانند، صورت و هیئت این جوان را تصور بفرمایید بهصورت دون کیشوت، اما هیجده ساله، بی زره و جوشن، نیمتنهای پشمین در بر، که رنگ نیلی قدیمی وی بهمرور ایام رنگ شیر و شراب گرفته، صورت دراز و گندمگون، استخوان صورت بیرون آمده که در علم قیافه علامت مکر و حیله و قلاشی بود. عضلات چانه بسیار منبسطشده، علامت دیگری بود که این جوان از اهل گاسکون است، اگرچه کلاه مخصوص آنجا را در سر نداشت. بهجای آن کلاهی مزین به پرهای چند، چون کلاه پهلوانان و دلاوران بر سرنهاده بود، چشمهای فراخ و باهوش، بینی کشیده و برگشته بزرگتر از بینی شاب مراهق و کوچکتر از بینی جوان بالغ و رسیده. شخص مجربی چون بر وی مینگریست، او را پسر دهقانی تصور میکرد، اگر نه آن بودی که شمشیری بلند در بندی از چرم حمایل کرده بود، که چون پیاده شدی به مهمیز موزه خوردی، چون سوار بودی بر سرین بارکشش سودی.»
الکساندر دوما که لقب سلطان پاریس را بر او نهادهاند، یکی از معروفترین و محبوبترین نویسندگان فرانسوی است. او از پیشگامان مکتب رمانتیسیسم بود و گاهی در نوشتههایش آثاری از مکتب رئالیسم نیز به چشم میخورد. دوما نویسنده پرکاری بوده که بیش از سیصد عنوان کتاب از خود بهجا گذاشته است.
بسیاری از کتابهای او تقریباً به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمهشده است و بیش از 200 عنوان فیلم بر اساس نوشتههای او ساختهشده است.
الکساندر دوما در 24 جولای 1802 در ویلر کوتره، روستایی در نزدیکی پاریس متولد شد. در زندگینامهاش آمده است که پدر او که از جنرالان ارتش ناپلئون بود، مورد غضب ارتش قرار گرفت و همین امر او را به سمت فقر سوق داد. زمانی که الکساندر تنها چهار سال داشت پدر خود را از دست داد و مادر او بهسختی تلاش میکرد تا هزینه تحصیل فرزندانش را تأمین کند. همراه با رشد او مادرش در وصف شجاعتها و رشادتهای پدرش در زمان جنگ داستانهایی تعریف میکرد و به او دید روشن و واضحی از ماجراجویی و قهرمانپروری میبخشید. هرچند سایه فقر فقط بر خاندان او سنگینی میکرد اما هنوز هم شهرت پدر و ارتباطاتی که با اشرافیان داشت برای خانواده او باقیمانده بود. همین عوامل باعث شد که پس از استقرار رژیم سلطنتی الکساندر دومای بیستساله به پاریس برود و به کمک اقوام پدری منشی مخصوص دوک دو اورلئان شود. همزمان با کار در پاریس او به نوشتن مقاله برای مجلات و نمایشنامه برای تئاتر نیز میپرداخت. در 27 سالگی او بود که نمایشنامه هنری سوم و دربارش با استقبال خوبی مواجه شد. سال بعد از آن برای او سال بهتری بود زیرا نمایشنامه کریستین برای او شهرت و موفقیت مالی بیشتری به ارمغان آورد و او را قادر ساخت تا تماموقت خود را به نویسندگی اختصاص دهد. پس از نوشتن چند نمایشنامه موفق دیگر، او شروع به نوشتن رمانهای دنبالهدار کرد.
او در سال 1838 با بازنویسی یکی از اولین نمایشنامههایش، داستان سریالی با نام کاپیتان پاول را منتشر کرد و این شروعی بود برای نوشتن صدها داستان و شخصیت جذاب داستانی.
در بین سالهای 1839 تا 1841 الکساندر دوما به همراه چند دوستش رمان هشت قسمتی تحت عنوان جنایات مجلل را مینویسند که به شرح جنایات مشهور اروپا اختصاص دارد.
دوما در سال 1851 برای فرار از دست طلبکارانش به روسیه گریخت و دو سال از زندگی خود را در آنجا سپری کرد. پس از آن با تأسیس روزنامه ایندیپندنت، به جریانات سیاسی ایتالیا وارد شد و سرانجام در سال 1864 به فرانسه و پاریس بازگشت.
او در سال 1870 در سن 68 سالگی درگذشت. هم اکنون کاخ مونت کریستو که محل زندگی او بود و در حومهی شهر پاریس قرار دارد هرساله پذیرای علاقهمندان او است. همچنین در سال 1970 نام یکی از ایستگاههای متروی پاریس برای بزرگداشت او الکساندر دوما گذاشته شد. در سال 2002 دولت فرانسه به مناسب دوصدمین سالگرد تولد او بقایای جسدش را در پانتئون پاریس، محل دفن مفاخر ملی فرانسه جای داد.