صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۹ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

زمستان؛ روایتی از جنگ و مهاجرت

زمستان؛ روایتی از جنگ و مهاجرت نویسنده : غضنفر کاظمی

سالهای زیادیست که تقریبا تمامی کشورهای جهان با بحران مهاجرات مواجهاند. این بحران که بسیار فراگیر هم است در طول این چندسال کشورهای زیادی را به مشکل مواجه کرده، جانهای بیشماری را ستانده و همچنان ذهنهای بسیاری را به خودش مشغول کرده است. در حدیکه بسیاری از نویسندگان خاطرات خود را از این بحران نوشته و بسیاریها هم با درون مایه مهاجرت رمان نوشته اند. در گزارشی از بی بی سی آمده است که بیشتر از 68 ملیون پناهنده در جهان وجود دارد که افغانستان بعد از سوریه بیشترین تعداد پناهندگان را در جهان دارد و همچنین در جای دیگر آمده است که نیمی از جمعیت افغانستان یا مهاجر هستند و یا مهاجرت را تجربه کردهاند. در چندسال پسین نویسندگان افغانستان نیز در این مورد نوشتهاند. از جمله خالد حسینی از نویسندگان معروف افغانستانی - آمریکایی که رمان دعای دریا را نوشت. دعای دریا به مناسبت دومین سالیاد مرگ آیلان کردی نوشته شده است. پسر سه ساله سوری که در دریا غرق شد و آب، جسدش را کنار ساحل آورد.
رمان زمستان نوشته سیدضیا قاسمی که به تازگی توسط انتشارات تاک در کابل به چاپ رسیده نیز از رمانهایست که درون مایهاش را مهاجرت تشکیل میدهد. این رمانی 166 صفحهای بیشتر از سختیهای مهاجرت، جنگ، دوری از خانواده، قلدر مآبی و جنگ و تهدید حتی در مراکز علمی و وضعیت بد مهاجران در کشورهای اروپایی سخن گفته است. 
نسیم اهل افغانستان در کمپی در اتریش زندگی میکند. او که اوضاع روحیاش چندان خوب نیست و با مشکلات روحی و روانی بسیاری درگیر است به درخواستی یکی از داکتران کمپ تصمیم به نوشتن خاطراتش میگیرد. «در کنار پیادهروی روزانه، میتوانی بنویسی. مثلا خاطراتت را. نوشتن ذهنت را سبک میکند. کمک میکند تا قطعههای آن پازل به هم ریخته زودتر همدیگر را پیدا کنند.» (ص 12) رمان سیستیم پیچیدهای را به خودش میگیرد. نویسنده با تکنیکهای به کار گرفته و فلشبکهای حساب شدهاش خواننده را گاهی به افغانستان، گاهی به دوران سیاه طالبان، گاهی به دوران کودکیاش به روستا و گاهی هم به کمپ مهاجرین در شهر ویانا میبرد.
شخصیت اصلی رمان که دستی در نویسندگی هم دارد، مدتیست بیکار است. در بست استاد دانشگاه جامعه شناسی در دانشگاه کابل امتحان میدهد. قبول میشود. مدتی در آنجا تدریس می‌‌کند و بر سر فرستادن نمره اول صنف و یکی از بچههای زورمندان به بورسیه با رئیس دانشگاه مشکل پیدا میکند. به همین دلیل از آن جا منفک و دست به افشاگری در روزنامهها میزند. از سوی قلدر مآبیکه پسرش به بورسیه معرفی نشده تهدید به مرگ و بالاخره فراری میشود. از همینجاست که ناپایداری در رمان نیز شروع میشود. متاسفانه نویسندگان بسیاری در عالم واقعیت نیز در افغانستان با چنین مشکلاتی مواجه بودهاند. نمونهاش محمدجان تقی بختیاری نویسنده رمان گمنامی پس از رونمایی رمانش توسط یک عده آخوندهای افراطی تکفیر و با مشکلات و سختیهایی بسیار فراری شد.
نویسنده در آغاز رمان با به تصویر کشاندن باغ وحش کابل و رحم نکردن طالبان به حیوانات آنجا در واقع به صورت غیر مستقیم یک تصویر کلی از دوران سیاه طالبان به ما میدهد و بعد از آن با پیدا کردن کار در دانشگاه کابل و درگیریهایش با رئیس دانشگاه از وضعیت بد نظام آموزش و فساد ساختاری در آنجا پرده برمیدارد. قاسمی پس از آن تمام حرفش جنگ، مهاجرت و دوری از خانواده است. پروانه نام دخترش است، اما در رمان بسیار از وی و سوالی که مطرح کرده سخن به میان میآید. «پدر جان! پروانهها خانهشان را در کجا جور میکنند؟» نویسنده مدام تلاش میکند با ساختن پروانه به عنوان نمادی از مهاجرت به خواننده بنمایاند که مهاجر همانند پروانه است و هیچ مکان دایمی برای زندگی کردن ندارد.
سید ضیا قاسمی در بخش  از رمانش از رویه بد و حتی کشتار کشورهای که مهاجرین به آن جا پناه میبرد میگوید. از اینکه مجازات هر جرمی کشتن نیست و مهاجرین بیپناه فقط بخاطر مکان امنتر و زندگی مسالمتآمیزتر به دیگر کشورها میگریزند. «برایم سوال بود که چرا قانون آنها به مرزبانهایشان اجازهی تیراندازی میدهد؟ اجازهی کشتن کسانی را که از مرزهایشان میگذرند. بعد با خودم گفتم که ما غیر قانونی از مرزهایشان میگذریم. بیاجازه داخل خاکشان میشویم. این جرم است. باز دیدم این دلیل درستی نیست. چون جرم هم که باشد، مجازات هر جرمی کشتن نیست. گفتم شاید به خاطر امنیتشان مجبورند. دولتهایشان مخالف مسلح دارند. منطقه پر از تروریست و قاچاقچی مواد مخدر است. ولی نه، ما که خطری نداریم. نه مسلحیم، نه قاچاقچی. یک مشت آدم بیغرضیم که برای یافتن یک گوشهی امن از مملکت خود گریختهایم. گفتم خب، آنها از کجا بدانند ما که هستیم؟ از کجا بدانند مسلح نیستیم؟ بازهم نه، حتی احتمال هم بدهند که ما مسلح و قاچاقچی یا هر بلایی دیگر هستیم، روی احتمال که نمیشود آدم کشت.» (ص 46)
نسیم در راه مهاجرت برعلاوه مشکلات خودش با آدمهای زیادی همراه و در قالب روایت بدبختیهای آنان را نیز به ما نشان میدهد. از جملهی آنها پیرمردیست هراتی که سرنوشت شبیه نسیم دارد، اما با این تفاوت که وی با خانوادهاش و نسیم تنها سفر میکند. نویسنده از زبان پیرمرد هراتی شعیب دیالوگهای را با گویش هراتی نقل میکند که به نظر من تلاش بیفایدهی است و نمیتواند آنچنان که باید به خواننده حس اینکه با یک شخصیتی هراتی طرف است را بدهد. «دم دّمهای شُوم یکی از آدمهای او آمد پیش خونه. پیغام داده بود که خواسته نشان بدهد این کار و از این بدترهای او را میتواند بکند. او نفر غول واری کّلون بود. دست خود را گذیشت روی شونهی من...» (ص 20)
به هر روی، چاپ رمان زمستان یکی از اتفاقات خوب در ساحت ادبیات افغانستان است و امیدواریم از سیدضیا قاسمی شاعر نامدار زبان فارسی که با رمان زمستانش وارد عرصه رماننویسی شده است، رمانهای بسیار دیگری نیز بخوانیم