صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

‹چلچله‌های کابل› روایت عشق در سایه وحشت طالبان

‹چلچله‌های کابل› روایت عشق در سایه وحشت طالبان

انیمیشن سینمایی «چلچله های کابل» ساخته زابو بریتمن و الیا گوبهمولک دو فلمساز فرانسوی، داستان محکوم شدن زن جوان نقاش به نام زِنّیره است که باید در استادیوم ورزشی کابل توسط طالبان تیرباران شود.
فلم براساس رمان پرفروشی به همین نام ساخته شده است. این رمان نوشته محمد مولی السهول مشهور به «یاسمینا خضرا» نویسنده الجزایری-فرانسوی است. این رمان با تیراژ مجموعی بیش از ۷۰۰هزار نسخه منتشر شده و نویسنده آن جایزه ادبی «دوبلین» را دریافت کرد.
«چلچله های کابل» فلمی نه برای کودکان که برای بزرگسالان است. نمونه قدرتمندی از زیبایی شناسی تصویری که ساختار ملودرام و شاعرانه دارد و به سبک نقاشی آبرنگ و انیمیشن دو بعدی کار شده است. به گفته خانم الیا گوبه مولک انیماتور این فلم ، ساخت این اثر بیش از شش سال طول کشیده است. «چلچله های کابل» اخیرا در چهل و سومین جشنواره فلم گوتنبرگ سویدن/سوئد به نمایش در آمد و قبلا هم در جشنواره کن حضور داشت.
زندگی تحت سلطه طالبان
زِنّیره و محسن زوج جوان و عاشقی هستند که در کابلِ تحت سلطه طالبان زندگی میکنند. زِنّیره نقاش است و محسن مورخ جوانی که در دانشگاه کابل تدریس میکرده است. فلم با سنگسار یک زن در میدانی از شهر کابل آغاز میشود. همه به فرمان ملای طالب سنگ پرتاب میکنند. آنکه سنگ پرتاب نکند مواخذه میشود. محسن آنجاست و با بیمیلی سنگی را پرتاب میکند. لحظه بعد جسد بیجان زن در خلوت میدان شهر و محسن که در شرم و پشیمانی خود فرو رفته است. صحنه بعد او به خانه آمده است، زِنّیره او را در آغوش میگیرد، پاهایش را در تشت آب میشوید. محسن تشت آب را پر از خون زنی می بیند که لحظات قبل در شهر سنگسار شد. میان او و زِنّیره گفتگویی سر میشود که با عشق ورزی و همآغوشی زِنّیره با او به آرامش میرسد.
خانم الیا گوبه مولک انیماتور این فلم میگوید ساخت این اثر بیش از شش سال طول کشیده است
شخصیت موازی با این زوج، عتیق و مسرت حضور دارند که میانسال هستند. عتیق، قبلا با روسها جنگیده و یک آدم محافظهکار است. او اکنون از روی ناچاری دفتردار و زندانبان زندان زنان در دارالامان کابل برای طالبان است. همسر او مسرت معلم بوده، یک زن مهربان اما افسرده و بیمار که گرفتار سرطان شده است.
در کناراین دو زوج از دو نسل، آرش آموزگار تاریخ دردانشگاه کابل در بخشهایی ازفلم حضوردارد که آدم نسبتا مسنتری است. او که با محسن و زِنّیره آشنا است، دوراز چشم طالبان، مکتب زیر زمینی را برای تدریس تاریخ، ادبیات و هنر ایجاد کرده است.
محسن و زِنّیره تصمیم میگیرند با وجود وضعیت حاکم در شهر، بیرون بروند و خاطره گذشتهها را مرور کنند. زِنیره آرایش میکند و به ناچار برقع میپوشد. سینما بریکوت کابل را میبیند که فروریخته است. محسن به یاد میآورد که در زمان دانشجویی با زِنّیره به همین سینما میرفته است.
وقتی محسن برقع زِنّیره را کمی بالا می زند تا نوشیدنی را که از کنار مسجد خریدهاند با هم نصف کنند، شلاق طالب او را نقش زمین میکند و زِنّیره هم به خاطر پوشیدن کفشهای پاشنه بلند قنداق تفنگ میخورد. طالبان محسن را برای نماز جماعت به داخل مسجد «پل خشتی» هدایت میکنند. زِنّیره با ترس کفش هایش را در دست گرفته و بیرون مسجد منتظر محسن میماند. محسن و زِنیره خانه آمدهاند. زِنّیره برقعش را به زمین میزند و به شدت آشفته است. این بار محسن میخواهد با عشق ورزی او را آرام کند اما نمی‌‍شود. زِنّیره می گوید: «به بدن من دیگر دست نزن.» جدال لفظی بین آنها ادامه پیدا میکند. محسن نزدیک میشود تا او را ببوسد و در آغوش بگیرد. زِنّیره که هنوز ازحادثه خیابان و شلاق شوکه است محسن را با فشار عقب میزند. سر محسن به سنگ کنار ارسی میخورد و در جا میمیرد.
زِنّیره نقاش به جرم کشتن محسن به زندان میافتد. زندانی که زندانبان آن عتیق است. زِنّیره در ورود به داخل سلول زندان، چادری را دور می اندازد و عتیق با حیرت تماشایش میکند. مسرت به عتیق و زِنّیره میقبولاند تا او که سرطان پیش رفته دارد بجای زِنّیره اعدام شود. در روز اعدام چادریها عوض می شوند. همه به سمت استادیوم کابل برده میشوند.
زِنّیره مضطرب درمیان تماشاچیان نشسته است وعتیق در کنار فرمانده «قسیم» ایستاده است. زن توسط فرمانده طالبان تیرباران میشود. فرمانده «قسیم» لحظه بعد صورت زن تیرباران شده را بالا میزند اما میبیند او زِنّیره نیست. او عتیق را هم تیرباران میکند. عتیق و مسرت در کنار هم به خون غلتیدهاند. فرمانده به میان تماشاچیان زن یورش میبرد. چادری را از صورت آنها پس میزند تا زِنّیره را پیدا کند اما او فرار کرده است.
صدای تیرباران را می شنویم و زنان چادری پوشی که تبدیل به چلچله میشوند و پرواز میکنند. زِنّیره به خانه استاد تاریخ که مکتب مخفی او آنجا است پناه میبرد و فلم تمام میشود. فلم «چلچله های کابل» با وجود سایه سهمگین فاجعه، یک نوع امید مبهم به آینده هم دارد. زنده ماندن زِنّیره و آمدن او به مکتب زیرزمینی استاد دانشگاه، نه گفتن او به چادری و قدرتستیز او با شرایط حاکم، به نوعی پیام آزادی و مبارزه را دارد.
نکته آخر اینکه «الیا گوبه مولک» انیماتور این فلم درخلق ظرافتهای تصویری کابل در زمان طالبان دقت زیادی داشته است. انتخاب سبک انیمیشن آبرنگ برای بازنمایی این قصه و خلق یک فلم تاثیر گذار، ازنکات قوت تصویری و زیباشناسانه این فلم است.