صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۶ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نقد و بررسی فلم جودی

نقد و بررسی فلم جودی کارگردان: Rupert Goold (روپرت گولد) / نویسنده: Tom Edge (تام اج), Peter Quilter (پیتر کویلتر) / منتقد: نشریه ReelViews

وقتی که بینندهی سینماروی عادی این روزها به « جودی گارلند » فکر میکند، تصویری که به ذهنش خطور میکند همان نقش « دوروتی گِیل »، دختر همسایهی قهرمان فلم « جادوگر شهر آز » ( The Wizard of Oz ) میافتند. عده‌‌ی بسیار معدودی « گارلند » دههی ۶۰ را به خاطر میآورند – آدم الکلیای که روندی خودنابودگرانه در پیش گرفته بود.
« گارلند » که قدرت آواز خود را به خاطر سالهای متوالی اعتیاد از دست داده بود هنگامی که دعوت برای حضور در یک نمایش ۵ هفتهای در لندن را پذیرفت تنها سایهای از خود سابقش بود. ۶ ماه بعد او به خاطر اوردوز درگذشت.
کارگردان این فلم یعنی « روپرت گولد » برای ساخت این فلم زندگیمحورانه که بر اساس فلمنامهای از « تام اج » (که از نمایشنامهی « پایان رنگین کمان » (End of the Rainbow ) به عنوان بنمایهی داستانی اصلی خود بهره برده است) بر اوایل سال ۱۹۶۹ و بخش آخر زندگی این «خواننده / بازیگر» ( با نقشآفرینی رنه زلوگر) تمرکز میکند، قبل از اینکه زندگی او در ۴۷ سالگی به پایان خود برسد.
تئوری فلم « جودی » که حقایق نیز آن را تایید میکند این است که زن شکستهای که در اواخر دهه ۱۹۶۰ میبینم نتیجهی رفتار نامناسبی است که در کودکی با او شده است. کارگردان برای تصویر سازی این موقعیت از فلشبکها استفاده میکند تا گارلند زمان « جادوگر شهر آز » که در آن زمان ۱۶ سال داشت را به ما نشان بدهد. او در زمان از سوی رئیس استودیو مجبور شده بود تا رژیم غذایی بسیار سختی بگیرد.
او به هنگام صبحانه آمفتامین دریافت میکرد تا انرژی داشته باشد و شب هنگام نیز باربیتورات میخورد تا بتواند بخوابد. عادت به مواد مخدری که او در آن چند سال ابتدایی پیدا کرد تا پایان عمرش وی را رها نکردند. زندگی «گارلند» اصلا شاد نبود؛ به همین خاطر فلم « جودی » نیز اصلا فلم شادی با ریتم بالا نیست. فلم گاها برای خلق لحظات هالیوودی حقه میزند ( که محسوسترین آنها لحظهای است که او آهنگ مشهور خود « جایی در پس رنگینکمان » را میخواند) اما چیزی که از شخصیت اصلی میبینیم معمولا واضح و بدون سانتیمانتالبازی است.
شروع « جودی » در سال ۱۹۶۸ است، جایی که جودی در کاخ – تئاتر نیویورک مشغول اجرا به همراه دو فرزند جوانترش یعنی « لورنا » و « جوئی لوفت » است. او مادری متعهد است اما توانایی برآوردهکردن تمامی نیازهای فرزندانش را ندارد.
او که اوضاع مالی چندان خوبی ندارد و قرضهایش رو همدیگر تلنبار شده اند، از هتلی که در آن میماند اخراج میشود. این مسئله وی را مجبور میکند تا فرزندانش را به خانهی همسر سابقش، « سید لوفت » ( با بازی روفوس سول) ببرد و پیشنهاد خوانندگی در لندن را هم بپذیرد.
او در آنجا با مشکلات شخصی خودش دست و پنجه نرم میکند و تبدیل به دردسری برای همکار خود « روزالین ویلدر » ( جسی باکلی ) و صاحب کلوپ شبانهی « سخنان شهر » یعنی « برنارد دلفونت » ( مایکل گمبون ) میشود. در آنجا « جودی » با « میکی دینز » ( فین ویتراک ) یکی از دوستانش در ایالات متحده مجددا ارتباط میگیرد، کسی که تبدیل به آخرین « آقای گارلند » در زندگی او میشود ( به گواه تاریخ او کسی بود که جسد « گارلند » را در خانهی اجارهای شان در لندن یافت).
فلم « جودی » نمایشی مخصوص « رنه زلوگر » است. اگرچه که این فلم به عنوان یک اکران بزرگ در نظر گرفته نمیشود ( و حتی قبل از شروع فصل جوایز اسکار هم عرضه شده است )، او هماکنون در فهرست کوتاه بسیاری از منتقدان برای فصل جوایز قرار دارد. این بازی تمام و کمال است و « زلوگر » هر چه از توانش برمیآمده انجام داده است تا « گارلند » را کامل تقلید بکند.
علاوه بر تغییر شدید ظاهرش، او تلاش زیادی کرده است تا با تماشای فلم‌‌های او نحوهی حرکت و زبان بدنش را نیز تقلید بکند. او با یک مربی صدا تمرین کرده تا بتواند نحوهی ادای کلمات و صدای « گارلند » را به خوبی تکرار بکند. اگرچه شاید در یکی یا دو تا از سکانسها بتوانیم « زلوگر » را تشخیص بدهیم اما فردی که به صورت کلی روی تصویر میبینیم خود « گارلند » است.
فلم « جودی » با خلاصهکردن و فشردهکردن اتفاقات در یک مدت زمان محدود از چالهای که اکثر فلم‌‌های زندگینامهمحور در آن میافتند دوری جسته است؛ یعنی حجم خیلی زیادی داستان برای مدت زمان کوتاهی فلم .
به هنگام تماشای این فلم اصلا این حس را نخواهید داشت که با اثری عجول یا فشرده شده طرف هستید. اگرچه مشخصا فداکاریهایی نیاز بوده است تا روایت فلم درست انجام بشود. اول که بخش زیادی از زندگی گارلند در خارج از تصویر اتفاق میافتند و یا به صورت خلاصه و کوتاه به آنها اشاره میشود و یا به طور کلی نادیده گرفته شده اند.
فلشبکها به فلم « جادوگر شهر آز » چنان جذاب و درگیرکننده اند که بسیار از بینندگان آرزو میکنند کاش فلم مدت زمان بیشتری میداشت و در آن دوران باقی میماند.
اگرچه فلم « جودی » خط زمانی اتفاقات ماههای آخر شخصیت اصلی را کاملا تایید نمیکند اما تصویر درگیرکننده و پیچیدهای از افول تراژیک نمادهای قرن ۲۰ آمریکا ارائه میدهد. قابل پیشبینی بودن روند فلم را میتوان بازتابی از ریتم غیرقابل اجتناب اعتیاد و استفادهی زیاد از الکل و مواد مخدر دانست. عملکرد « زلوگر » چسبی است که همهچیز راب همدیگر در فلم محکم میکند. به صورت کلی میتوان گفت که « جودی » ساختهای ارزشمند است که کاستیهای آن را به سادگی میتوان با دیدن عملکرد شخصیت اصلیش نادیده گرفت و آن را به جمع آثاری مثل « بریجت جونز » ( نامزد اسکار )، «شیکاگو» ( نامزد اسکار ) و « کوهستان سرد » ( برندهی اسکار ) اضافه کرد.