صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

پنجشنبه ۱۳ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

یادداشت های یک معلم ۴ :
شاگرد خوب

یادداشت های یک معلم ۴ : <br>شاگرد خوب نویسنده : مقیم مهران

وقتی دانشآموز بودم، پدر نصیحتم میکرد که شاگرد خوب باش. روی حرف معلم خود و درکل بزرگترها چیزی نگو. آنها صلاح تو را میخواهند. آن نصیحت پدرانه را آویزۀ گوشم کرده بودم. شاگرد خوب، سربراه و سراپاگوش بودم. تا حالا نیز گاهی ندایی از درون به من نهیب میزند که آدم خوبی باش، بر بزرگان خٌرده مگیر. البته که آن کهنالگو در قضاوتها و پیشفرضهایم تاثیرگذار نیز بوده اند. وقتی دانشآموز بودم گاهی هم اتفاق میافتاد که برخلاف آن ندای درون به خود جرأت دهم و بگویم نه! شاگرد خوب بودن در سراپاگوش بودن نیست بلکه شاگرد خوب باید ویژگیهای دیگری داشته باشد. فضای مسلط آن زمان بگونهیی بود که همین ویژگی را برای دانشآموز خوب برجسته کرده بود. معلمان ما نیز تحت تاثیر چنین فضایی بودند. به شاگرد سراپاگوش بیشتر امتیاز میدادند. حتا هنوز هم که همکارانم از معیارهای شاگرد خوب میگویند این کهن الگو را در ذهن و ضمیر شان دارند. زیرا در چنان شرایطی بار آمده اند.
بدیهی است که این رفتار من و هر شاگرد حرف شنو دیگر توجه معلم را به ما بیشتر جلب میکرد. ما راضی بودیم و معلم هم از ما راضی بود. طرف دیگر قضیه شاگردان سرکش بودند. مواجهۀ معلم با شاگردان سرکش از جنس چوب و تنبیه بود. گاهی جواب انتقادها و سرکشیهای دانشآموزانش را با تنبیه شدید میداد. خم به ابرو نمیآوردیم. فردا همان میشدیم که بودیم. گاهی پیش میآمد که یکی را به هر بهانهیی معلم پیش تخته میخواست و از ما میخواست که به او بخندیم. ما هم میخندیدیم. نمیدانم که در درون آن کودک چی میگذشت و چی بر سرش میآمد، اما ما سرخوش از سرزندگیهای خود و معلم مان بودیم. گویا معلم نیز نمیدانست که چه میکند. به گمان خودش داشت به ما لطف میکرد که گزینۀ دیگری را به جای چوب انتخاب کرده بود.
پدرم هر از گاهی نصیحتش را تکرار میکرد. شاید چیز دیگری نداشت که بگوید. حق هم داشت. در مورد آموزش، تشویق و تفکر انتقادی چیزی نشنیده بود و نمیدانست، اما حالا که زمان تغییر کرده، معلمی و دانشآموزی و نقش آنها نیز تغییر کرده است. آن زمان ما در برابر معلمان مان سراپا گوش بودیم و شاگرد خوب کسی بود که کوچکترین خردهیی بر معلم نگیرد. آنچه را که میشنود بدون چون و چرا بپذیرد. امروزه اما چنین نیست. بحثهای تازه مطرح شده. حرف از صمیمیت و دوستی با شاگردان و تفکر انتقادی است. با این وجود هرچند ما معلمانی که در نظام کهن و تحت آن شرایط سراپاگوشی بار آمده ایم، ناگزیر به تغییرات جدید تن در دهیم. وگرنه محکوم به انقراضیم و تاریخ انقضای ما به سر خواهد رسید. هر کسی بخصوص معلم خوش دارد شاگرد در برابرش ساکت باشد و کوچکترین پرسشی مطرح نکند، اما شرایط زمانه چنین چیزی را نمیپذیرد و نباید هم بپذیرد. اقتضای پیشرفت بشر چنین است که باورهای کهن و کلیشههای پذیرفته شده به پرسش گرفته شوند؛ بنابراین شاگرد باید در فضای صنف فرصت فکر انتقادی و طرح انتقاد را داشته باشد. به بیان دیگر، حالا تعریف از معلم خوب و شاگرد نیک نیز متحول شده است. شاگرد خوب شاگرد منتقد است. معلم خوب هم به موازات آن فرصت ابراز انتقاد را به شاگرد در داخل صنف میدهد.
این همه را گفتم تا این را بگویم که مهم است معلم امروز خود را مطابق ارزشهای پذیرفتۀ شدۀ روز عیار کند. با حفظ نقش معلمی با شاگردانش رفیق شود؛ آموزشهای رفتاری را جدی بگیرد؛ آموزش غیرمستقیم برایش مهم باشد؛ حرف خود را به عنوان حرف آخر به خورد شاگردان ندهد؛ فرصت ابراز هرگونه نظری را در صنف بدهد؛ نیازهای عاطفی شاگردان را درک کرده و در حد توان آنها را برآورده کند. چنین است که معلم، معلم میشود و نظام آموزشی نیز کارا.
غافل نباید بود که کهنالگوهای آموزشی در ذهن معلمان یکی از چالشهای نظام آموزشی امروز در کشور ماست. این الگو باید شکستانده شود. معیار خوب بودن یک شاگرد نباید سراپاگوش بودن او باشد.