صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۳۱ حمل ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

نقد و بررسی فلم « سرنیتی»

 نقد و بررسی فلم « سرنیتی»

برای مدتی در طول فلم این حس به ما دست میدهد که «سرنیتی»(Serenity) یک فلم نئونوآر هیجانیِ روتین و عادی است. این مسئله لزوماً چیز بدی نیست آن هم با توجه به حضور «متیو مککاناهی»ای که ظاهری خشک و زمخت دارد و در نقش یک انسان آزاد و بدشناس و «آن هاتاوی» بلوندی که در نقش یک زن افسونگر ظاهر شده است. اگرچه زیاد طول نمیکشد تا نویسنده و کارگردان این اثر یعنی آقای «استیون نایت»(نویسنده و خالق سریال «پیکی بلایندرز»(Peaky Blinders) که دست خود را کامل رو کند یا حداقلش اینکه بخشی از کار را لو بدهد. یک فرد عجیب و غریب عینکی در کت شلواری که به آن تعلق ندارد و زمانی که داستان اثر برملا میشود شخصیتهای عجیب و غریب دیگری نیز سر و کلهشان پیدا میشود. نتیجهی این مسئله شکلگیری فلمی شده است که یک سری ایدهی بزرگ و خلاقانه دارد اما هیچوقت نمیتواند به صورت کامل آنها را در کنار یکدیگر قرار دهد. بخش پایانی به صورت خاص بسیار کممعنی و پوچ به نظر میرسد آن هم به خاطر افشاگریهای که پس از آن متوجهشان میشویم.
اگرچه بنمایه و لحن اثر به سبک نوآر نزدیک است اما ما را به یاد آثاری همچون «دنیای غرب»(Westworld) و «بازیکن شماره یک آماده»(Ready Player One) میاندازد. اگرچه با نام بردن از آن آثار ممکن به نوعی این فلم را نیز لو داده باشیم اما پیچش داستانی «سرنیتی» آشکاری کمتری دارد و به همین دلیل نیز تاثیر مشابهی ندارد. راز اصلی اثر قبل از اینکه به پایان آن برسیم خود را برملا میکند اما اگرچه این فلم یک اثر رویامانند و ناهموار مثل «مادر!»(Mother!) نیست اما بعضی از افراد واکنشهای یکسانی به این دو فلم خواهند داشت. «سرنیتی» یک فلم منحصر به فرد و دارای جایگاه خاص است که تمایل کمی به جذب مخاطبان بدنهی اصلی سینما دارد. فلم بیشترین مخاطب خود را در میان کسانی خواهد یافت که به فلمهای ریسکپذیر و متفاوت اهمیت میدهند(آن هم بدون توجه به این نکته که اصلا موفق هستند یا نه).
داستان اثر اینگونه رقم میخورد؛ که «متیو مککاناهی» در نقش «بیکر دیل» است، کاپیتان قایقی به نام «سرنیتی». درآمد اندک او از راه بردن مسافران به دریا برای یک روز کامل و شکار ماهی تون تامین میشود و سپس شبها نیز برای به دست آوردن شکار مناسبتری بازمیگردد. او از رابطهای که با یک زن خوش مشرب به اسم «کونستانس»(دایان لِین) میشود اما هیچ عشق و علاقهای بین آنها نیست. به نظر میرسد که «بیکر» توانایی همچین بروز همچین احساسی را ندارد. در عوض، او عقدهی یک ماهی بزرگ را که مدام از چنگش فرار میکند به دل گرفته است. این ماهی همچون موبیدیک برای کاپیتان اَهبش است. دوست صمیمی او یعنی «دوک»(دییمون هونسو) با حیرت به او نگاه میکند که در مسیر یافتن این ماهی که نامش را «عدالت» گذاشته است، تمام عقل خود را از دست میدهد.
اوضاع با از راه رسیدن زنی از گذشته دستخوش تغییر میشود. «کارن زاریاکاس»(آن هاتاوی) زنی زیبا اما تراژیک است. او با همسرش و البته، فرزند «بیکر» یعنی «پاتریک» میکند. آن همسر، «فرانک»(جیسون کلارک) که هیولای پرصحبت است، هنر سادیسم و آزاررساندن به دیگری را به تکامل رسانده است. او که هم توسط شهوت و هم توسط خشم تحریک میشود، گوشت بدن همسرش را به عنوان تابلوی نقاشی خشونت خود انتخاب کرده است. «کارن» میخواهد که او بمیرد و نقشهی سادهای ریخته است که به وسیلهی آن میتوانند انجامش بدهند. تنها کاری که «بیکر» نیاز دارد انجام بدهد این است که او را به ماهیگیری ببرد. سپس تنها چیزی که لازم است مقدار کمی الکل و بندی است که به خوبی متصل نشده است… اقیانوس عمیق و عریض است. و البته، «کارن» نیز برای این کار مبلغ ۱۰ میلیون دالر به او خواهد داد تا کاری کند که اقیانوس او را ببلعد و هیچوقت پسش ندهد.
«سرنیتی» در بیش از نیمی از مدت زمان خود رضایتبخش است، حداقل این مسئله برای کسانی که از اینگونه داستانها خوششان میآید حقیقت دارد. اگرچه سرنخهایی نیز وجود دارند که نشان میدهند همه چیز آنگونه که به نظر میرسد نیست و هر چه به نقطهی اوج اثر نزدیک میشویم این سرنخها بیشتر میشوند. کارگردان اثر تلاش داشته تا حقایقی که برملا میشوند، علی رغم تاثیر عمیقی که بر روی بیننده میگذارند خیلی هم غیرمنتظره نباشند. مشکل اما این است که یک چیز از پایه دربارهی مسیری که فلم طی میکند خراب است و مشکل دارد. من بارها از خودم این سوال را پرسیدم که :«خب که چی؟» و خب این سوال مناسبی نیست که در طول فلمی که تنها ۹۰ دقیقه است بارها از خود بپرسیم.
«متیو مککاناهی» به ندرت(اگر نگوییم هیچوقت) از خود بازی بدی نشان ما میدهد و این فلم نیز از این قاعده مستثنا نیست. اگرچه «بیکر» خمیده و سردرگم است اما شخصیت او یک حالت کاریزماتیکی دارد. «هاتاوی» موفقیت کمتری دارد؛ او واقعا ماهیت زن افسونگر بودن را ندارد و «کارن» بیش از اینکه زنی اغواکننده باشد حالتی تراژیک به خود گرفته است. «جیسون کلارک» اما به سادگی توانسته تا شخصیت خود را کیفیتی بالاتر از حد انتظار ایفا کند.
اگر «سرنیتی» مستقیماً به صورت یک فلم نئونوآر ارائه شده بود از موفق بودن آن اطمینانی نداشتم. داستان به حد کافی یا مناسبی پیچیده و شگفتآور نیست. یک لایهی دیگر اضافه کردن به این موارد باعث شده تا عنصری غیرمنتظره به اثر اضافه شود که با وجود آن مطمئن نیستم کلیت اثر واحد باقی میماند. چیزی که بیش از همه دربارهی این فلم دوست داشتم تمایلی بود که به انجام دادن ریسک داشت و اینکه سعی کرده بود کپیای از یک اثر دیگر نباشد.