صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

فروغ شاعـر عصیان‌گر

فروغ  شاعـر عصیان‌گر

نوشتهام را با این پرسش آغاز میکنم. «آیا میتوان برای ذات زبان ویژگیهای زنانه و مردانه قائل شد؟» به نظر نمیرسد ماهیت زبان به مؤلفههای از این دست تن بدهد. هرچند جنیست در بخش دستورِ برخی زبانها وجود دارد اما هدف این پرسش تنها دستور زبان نیست. مخاطب این پرسش زبان و ادبیات است. به همین خاطر پیدا کردن پاسخ درست به این پرسش مستلزم پژوهش بیشتر میباشد. دستور زبان پارسی که با مسئله جنسیت از ریشه مجزاست، در مواجهه با این پرسش چگونه برخورد دارد؟
زنانهنویسی یعنی «جنسیتی کردن ادبیات بر اساس نگاه و تجربههای زنانه». این مقوله تلاش میکند تا حول نارسایی زنان؛ تجارب که خاص زنان میشوند و نحوهی بیان این تجارب بچرخد. باید بپذیریم که بیان احساس و عواطف و شرح نارساییهای زنانه از زبان یک مرد خیلیها رسا نیست. مسائل که خاص زنان میشود باید از زبان زن روایت شود. مثلا برای یک مرد سخت است که حس مادر شدن را همانگونه درک و بیان کند که یک مادر حس میکند. اینجاست که برخی دگرگونیها را راجع به بیان احساس و دغدغهها درونی زنان از سوی یک روایتگر مرد متوجه میشویم. هرچند پروندة جنسیتی بودن زبان هنوز روی میز زبانَشناسان است و بسته نشده است. این نوشته تا حد ممکن در تلاش است تا جسارت یگانه شاعر را که در حوزه زبان پارسی دغدغههای درونی و تجارب زنانهاش را شعر گفته است، نشان دهد. 
با نگاه دقیق به تاریخ ادبیات پارسی میفهمیم که حضور شاعران زن در ادبیات پارسی پا به پای شاعران مرد است. دقیقا «رابعه بلخی» در روزگار «رودکی» و به پختگی رودکی شروع به شعر گفتن میکند. روزگار مردسالارانه زمانِ «رابعه» اما گوش شنیدن احساس عشق و روایت درونی او را ندارد. «رابعه» به جرم عشق و بیان احساس درونیاش قربانی میشود. وضع حاکم زمانه برای رابعه اجازه نمیدهد تا دغدغههای درونی‌‌اش را همانگونه که هست بیان کند. از قربانی شدن رابعه سدهها زمان سپری میشود اما صدای که واقعا بدون بیم و هراس احساس و عواطف درونی زنان را بسراید و ترنم کند خاموش است. نمیگویم و جود ندارد. هستند اما اندک و کمنیرو. قیودات حاکم مردسالارانه در روزگار سعدی و حافظ شرایط را به گونه میسازد که هیچ زن نمیتواند به پختگی سعدی شعر بگوید و یا غزلیاتش با شاخ نبات رند شیراز سر بیاساید.
خوشبختانه در ادبیات معاصر پارسی ما شاعران بلندنام زن داریم که در تغزل و روایت احساس درونشان با مردان پهلو میزنند. تغزل و فریاد درونی زنان که با قتل رابعه در گرمابه خاموش و مرده بود دوباره در جسم فروغ فرخزاد جان پیدا میکند. سراسر اشعار فروغ عصیان است، تمرد در مقابل سنتهای غلط جامعه و نشیندن فتواهای میان تهیِ متولیان دین. 
فروغ با میراث گذاشتن پنج دفتر شعر یکی از ماندگارترین چهرهِی در ادبیات معاصر پارسی به شمار میآید. او با مجموعههای «اثیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. آشنایی و همکاری فروغ با «ابراهیم گلستان» نویسنده و فیلمساز مشهور ایرانی سبب تحول فکری و ادبی فروغ گردید. «تولدی دگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» بخش پایانی کار فروغ است که همزمان با کارهای سینماییاش سروده است و به لحاظ فکری از مجموعههای «اثیر، دیوار و عصیان» فرق دارد.
بیگمان موفقیت را که فروغ در روایت احساس درونی و بیان عواطفش داشته، در شاعران مرد کمتر گواه هستیم. در روزگار که متولیان دین، قلمرو کار زنان را تنها در درون خانه میدانند و شعر گفتن ارزش زن را تا سر حد ارتداد فرو میکاهد، یکبار صدای خسته از تبعیض جنسیتی و محصور ماندن در کنج خانه ما را به خود میخواند و فریاد میکشد که «تنها صداست که میماند.» و ماندگار میشود. برای ماندگار شدن باید صدا شد. آری او تنها به میدان میآید و در کوچههای تبعیض، اعتراض علیه نظام موجود و باورهای نادرست را در خشتهای شعر، پایهریزی میکند. او با جسارت تمام در مقابل اوضاع حاکم سر به شورش برداشته و کنشهای مرد سالارانه زمانش را به انتقاد مینشیند. در جامعه که «معیارهای سنجش بر مدار صفر سفر کرده/ چرا توقف کنم» او با سماجت تمام میگوید که هوای شهر زیاد گندیده و ملال آور شده است نباید بی غرض ایستاد و از این هوای مانده تنفس کرد، توقف در چنین مکان پذیرفتنی نیست. « من از سلاله درختانم/ تنفس هوای مانده ملولم میکند.» در سراسر اشعار فروغ عصیان علیه ارزشهای متداول به چشم میخورد. او از پشت شخصیتهای متفاوت در اشعارش آزادی و برابری جنسیتی را ترنم میکند. او دقیقا میگوید برای پاره کردن زنجیر بردگی و تبعیض جنسیتی باید پرواز کرد و بال زد. « پرنده که مرده بود به من پند داد/ که پرواز را به خاطر بسپارم.» در قسمت بیان احساس و عواطف زنانه، تاهنوز هیچ شاعر به بلندای فروغ نیامده و حالا حالاها هم نخواهد آمد. « ای لبانم بوسهگاه بوسهات/ خیره چشمانم به راه بوسهات» او در بیان لذت جنسی بلندترین حصارها را عبور کرده احساس درونش را بی محابا بیان میکند. « ای تشنجهای لذت در تنم/ ای خطوط پیکرت پیراهنم».