صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

جمعه ۷ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

پلنگ در پرانتز

پلنگ در پرانتز

«پلنگ در پرانتز» دومین مجموعهی شعری از زهرا حسینزاده است که از سوی انتشارت خراسان در 1390 به بازار کتاب عرضه شده و توجه خوانندگانِ بسیاری را جلب کرد. این مجموعه در 95 صفحه با یک مقدمه از شاعر بزرگ سیدابوطالب مظفری ترتیب شده است. مجموعه شعری «پلنگ در پرانتز» به صورت عموم بازتاب مسایل اجتماعی و سیاسی، درد و اندوه شاعر از جامعه  و دغدغههای زنانه است که بیشتر از همه دغدغههای زنانه توجه خواننده را به خود جلب میکند، او در سراسر این مجموعه از دریچهی یک زن به جهان پیرامونش مینگرد و اندوهش را با گلوی پر از بغض فریاد میکشد.
زهرا حسینزاده از جمله شاعران است که در این مجموعهی شعری خود نه تنها از درد خود، بلکه از درد واندوه تمام زنان افغانستان سخن میراند، سخن تلخ، سخن مملو از درد و فریاد. دردی که از آوان پیدایش، دامن زن را در این جامعهی ویران شده رها نمیکند. او از زبان زنانی سخن میگوید که با وجود هزاران غم و اندوه شجاعانه فریاد میکشند و هیچگاهی به روزگار پشتپا نمیزنند. زنان دردمند که با به اسارت و حسارت دست و پنجه نرم میکنند. شاعر با زبان ساده و عاطفی از احساس خود سخن میگوید و این من زنانه است که شعرهای عاشقانه او را پررنگتر میکند. همچنان این احساس اوست که هم به شعرهای اجتماعی او و هم به شعرهای عاشقانه او شخصیت زنانه میبخشد.
سفالهای آبیاش، سؤال تکهتکهی
کجاست آن لبی که بوسه را بیاورد به یاد؟
نشست، روسری خیس، روی شیشهها کشید
دلش گرفت از غبارهای «قاب ان یکاد»
نفس کشید زن، چقدر بوی مرد میدهد
کتابهای روی میز، کیف، کاغذ و مداد
از آنجای که اندوههای زنانه در اکثریت از شعرهای معاصر به خصوص شاعران زن چون: فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی، نادیا انجمن و... منعکس شده است، شعرهای زهرا حسینزاده نیز از این درد مشترک خالی نیست. تصویری را که خانم حسینزاده در شعرهایش از زن میسازد و در مقابل مخاطب خود قرار میدهد، زن ستمدیده، مظلوم، منفعلی است که همیشه از حق و حقوقش محروم بوده و محکوم به هوسها و خودخواهی مردان است.  زنی که در نهایت روزگارش ظلم و ستم را تاب نیاورده، برای نجات خود به خودکشی پناه میبرد.
دوبچه گربه چنگ میکشد به نردههای بام
تو فکر می کنی به مرگ موش یا خودت، کدام؟
دوباره قبض آب، برق، گاز، جیب خالیات
پدر که صبح، ظهر، عصر، طعنه میزند مدام
که دختران شعر تن به زندگی نمیدهد
قدیمی است داستانِ « زن: پرنده؛ مرد: دام»
و در آخر این غزل با دنیایی از اندوه فریاد میزند و میگوید:
چه گیج گیج میرود سرت، دویست قرص خواب
خدا کند که راحتی بیاورد دیازپام
او در غزلی دیگرش از زنانی سخن میگوید که محکوم به روزگار شده است و زندگی شان همان زندگی سنتی و اجبار است. دختر که قد ناکشیده به زندان یک مرد ناخواسته محبوس میشود و...
شلنگ در هوا شلنگ بر زمین، کبود بود
تنش که قد کشیده پا به پای نوزده بهار
کباب، سینما سه ماه میگذشت
و نطفه بست ناگهان سؤالهای بی شمار
شبانه عقزنان و روز گیج میرود سرش
چگونه مثبت است آزمایش به شک دچار؟
کلاغ پیر، پشت سیم برق جار میزند
فرار یک دوشیزه با جنین، تصادف قطار
در کل غزلهای حسینزاده جدا از نابسامانیهای جامعهاش مملو از درد واندوه زنانه است. او گاهی در شعرهایش به چهره یک زن فمینستی ظاهر میشود که شعرش را گاه به شعار تبدیل میکند.
پلکی چنان در آیینه لو میرود
نفرت جدا و عشق جدا میزند
پیوسته کوک کرده لبش را چنین
پیوسته گیج و مست چرا میزند؟
گیرم وکیل روی دلارش نشست
قاضی کجاست جیب را که میزند؟
شاید شغال، سگ، نه گرازی شود
آن مرد را چه وقت خدا میزند؟
آتش به سر دویده به هر کوه و دشت
آن دورها زنی است صدا میرند
خانم حسینزاده علاوه بر غزلهای ناب در این مجموعه تعدادی از رباعی، دوبیتی و سپدههای کوتاه نیز دارد. از آنجای که در شعرهای سپید، شاعران باید دنبال کشفهای جدید و شاعرانه، تصویرها و فضاهای تازه باشد تا ذهن مخاطبان خود را درگیر کرده و جستجوگر به بار بیاورد؛ چون اگر اندیشه تازه و متفاوت در شعرهای سپید نباشد در کل شعر، شعریت خود را از دست خواهد داد. خانم حسینزاده نیز در سرودن شعرهای سپید به اقتضای حال موفق ظاهر شده است.
-               خیال میکنی
آرام از کنارم گذشتی؟
         یکبار برنگشتی ببینی
        این شهر ویران شده است

-               گاهی خط خطی کن
پیشانی بلندت را
پرندگان گیج باشیشههای صاف
تصادف دلخراشتری دارند
ولی زیبایی که غزلها و سپیدههای این شاعر ذهن خواننده را مشغول میکند و به دلها مینشیند، دوبیتیها و رباعی او رنگ و بوی غزلها و سپیدههای او را ندارد و از نظر منی خواننده چنگی به دل نمیزنند.
چطور از گندم بریان تان گفت
از آن بدمستی داندان گفت؟
دهانش را بفرما گل بگیرم
از ایلمک چشمک پنهان تان گفت
 درت میآورد از حال بد عید
برایت عطر و ساعت میخرد عید
سرت بر شانۀ بیگانگان است
نیاورده به جانت نابلد عید
در کل «پلنگ در پرانتز» مجموعهی موفقِ است که تجربههای شاعر را در برابر اجتماع نشان میدهد و این تجربهها بدون شک که تأثیر بسزایی روی تمام شاعران زن دارند.