صاحب امتیاز: محمد رضا هویدا

مدیر مسوول: محمد هدایت

سر دبیر: حفیظ الله زکی

چهارشنبه ۵ ثور ۱۴۰۳

دانلود صفحات امروز روزنامه: 1 2 3 4 5 6 7 8

درد دل یک نی‌نواز؛ مردم مرادیوانه خیال می‌کنند

درد دل یک نی‌نواز؛ مردم مرادیوانه خیال می‌کنند

«مردم مرا دیوانه خیال میکنند.» سخنی نینواز معیوبی است که در جادهها و کوچه‌‌های پایتخت از صبح تا غروب برای یافتن لقمهنانی نی میتوازد. در کنار او، دو کودک خوردسالش نیز جادهها و کوچههای کابل را طی میکنند تا شاید در پایان روز پولی برای گذراندن زندگی شب و روزشان پیدا کنند.
در یک صبح خزانی، که باد نسبتا سردی میوزید، در ساحه کوتهسنگی چشمم به پیر مردی خورد که نی دلنشینی مینواخت. او با ساز غمگینی، به جاده پر ترافیک کوتهسنگی حال و هوای خاصی داده بود. این پیر مرد با دو کودک همراهش آرام از کنار موترها و آدمها رد میشدند و گاه منتظر میماندند تا افرادی برای آنان پولی بدهند. اما هنوز اول صبح بود، پولی برای خود دستوپا نکرده بودند. هیچ کسی هنوز حتا یک افغانی به آنان نداده بود.
این نینواز مهدی نام دارد. او از پا معیوب است و میلنگد. عصای پیری در سنی به او رسید که هنوز جوانی را نگذرانده بود، اما حالا او یک پیر مردی است که از چندین سال به این سو با عصای پیری زندگی کرده است. نیهایش را در بین یک بوتل آب معدنی نگهداری میکند و هر چند لحظهای نیاش را تبدیل میکند و پسران خوردسالش او را در تبدیلی نی و دیگر کارهای کوچک همکاری میکنند.
مهدی فکر میکند که به دلیل اینکه در کوچهها و جادههای پایتخت نی مینوازد، کسی به او پول نمیدهد، همه او را دیوانه خیال میکنند. او علت این دیوانگی را بیپولی میخواند. او میگوید: «در کوچهها که میگردم مردم فکر میکنند که دیوانه استم، نی دیوانه نیستم، روزگار دیوانه ام کرده است.» مهدی، با نداری و فقر سالهای سال مثل اکثر مردم فقیر زندگی کرده است، او دردهای زیادی را در روزگارش چشیده است، اما حالا در آوان پیری است. در نطقهای رسیده که دیگر فقر با تمام هویتاش او را صیقل داده است.
نینوازی در کوچههای پایتخت از صبح تا غروب در سالهای اول دوره جدید، درآمد خوبی برای او داشت. او از این درآمد خوشحال بود. اما در سالهای اخیر این طور نیست. او بعضی روزها حتا یک افغانی هم درآمد ندارد. مردم به او پول نمیدهند. این در حالی است که گداهای زیادی در سرکها و کوچهها حضور دارند و هر کدام با خیرات خواستن، نیازهای اولیه زندگیشان را تامین میکنند.
افزایش ناامنی و موج بیکاری روی زندگی او مثل هزاران شهروند دیگر تاثیر زیادی گذاشته است. مهدی که گدایی نمیکند. او میخواهد از هنرش نان بخورد؛ اما این هنر برایش گاه مفادی نمیدهد.
از بلخ تا عاشقان و عارفان
مهدی از ولسوالی کشنده ولایت بلخ است. دو زن دارد و چهار پسر. پس از سقوط گروه طالبان در کابل آمده است و در منطقه عاشقان و عارفان زندگی میکند. منطقهای که در شهر کهنه کابل موقعیت دارد و مربوطه به ناحیه اول پایتخت میشود.
یک کودکاش در رستورانتی با معاش 3هزار افغانی کار میکند و کرایه خانه را میپردازد و او همرای دو کودک دیگرش در جادهای کابل برای پیدا کردن نان شب و روز نی مینوازد.
او نان آور یک فامیل 7نفری است. رنجهای روزگار را با نینوازی در جاده‌‌های پایتخت فریاد میزند. روزگار سخت را اینگونه سپری میکند و گشت و گذار و نینوازی از صبح تا غروب شده، کارش.
پایتخت کشور شهری هزار سودایی است. این شهر در دون خود «شاههان و گداهای» زیادی را جا داده است و متفاوتتر از هرجای دیگر کشور است؛ اما جادههای پایتخت بیشتر با رنگ گداها همنوا شده است. در هر سویی میتوان گداهایی یافت که یا کودکان اسپندی اند یا زنانی چادری دار و دخترانی نوبالغ و یا هم مردانی مسن و جوان. این گداها به هرجایی سر میزنند و خیرات میطلبند. حتا در رستورانتها حضور آنان را میتوان حس کرد.
در این میان، به افرادی سر میخوری که برای لقمهنانی تقلا کردهاند و دست به کاری زدهاند. هرچند شغلهایی که ایجاد کردهاند در حالت عادی شغل گفته نمیشود، اما آنان تامین کننده معاش یک خانواده حداقل 5-6نفریاند.
این نینواز، بلخ را به دلیل خشونتها و جنگهای دورن منطقهای ترک کرده است. او روزگاری در جمع مجاهدین بود و در جوانی علیه روسها تفنگ به دوش کشیده است. نینوازی را نیز در همین دوران یاد گرفته است. اما حالا حیف آن روزگار را میخورد؛ حیف روزگاری که دیگر بهدست آمدنی نیست.
بچههایش از درس محروماند. او در کوچهها همرای دو کودکش میگردد تا شاید لقمهنانی برای شب تهیه کنند. میگوید: «وقتی کودکانم همرایم است، مردم مرا با تروریست اشتباه نمیگیرد. از یک طرف قرضدار استم و از طرفی هم توانایی فرستاد کودکانم را به مکتب ندارم.»

عریضه بین قرآن
مهدی از دردها و رنجهای روزگارش قصههای زیادی دارد. او مدعی است که پنج سال پیش زورمندان  دو عضو فامیل او را اختطاف کرده است که یکی خواهرش است و دیگری هم دختر خواهرش. به گفته او هنوز هیچ درکی از آنان نیست. او میگوید که حکومت برای او دیگر کاری کرده نمیتواند به همین دلیل عریضهای در بین قران گذاشته است و در پیشگاه خداوند شکایت کرده است.
این نینواز بیش از چهارده سال است که در کابل نی نوازی میکند. درآمدنش در سالهای گذشته روزانه تا یک هزار افغانی میرسید، اما در چندسال اخیر درآمدش اندک شده است.
شهروندان کشور هنوز به هنرمندانی که در روی جادهها هنرنمایی میکنند توجهی ندارند. اگر در گذشته توجهی وجود داشت، حالا نیست. در گوشههای کابل فقط چند نینواز حضور دارند که معیوب اند. یکی از چشم و دیگری از پا.
ظاهرا حتا در پایتخت کشور هم هنرمندان روی جاده، از هنرشاننان خورده نمیتوانند. با آنکه محفلهای هنری زیادی برگزار شده است، مهدی از هنرمندان شکایت میکند که برای نینوزان هیچ برنامهای برگزار نشده و کمکی صورت نگرفته است.
سردار داهی